بخش ۲ - سبب نظم جوهر آبدار سبحةالابرار
بر خود این تنگقفس چاک زدم
عالمی یافتم، از عالم، پیش
هر چه اندیشه رسد، ز آن هم بیش
برسرم گوهر و در چندان ریخت
حیفم آمد که از آن گنج نهان
هر چه ز آنجا گهر و در رفتم
شامها همچو شفق خون خوردم
سبحهای شد پی ابرار، تمام
خواندمش سبحةالابرار به نام
زو گشادهست به خلوتگه روح
گرت این سبحهٔ اقبال و شرف
طوق گردن کن و آویزهٔ گوش!
به دو صد عقد در آن را مفروش!
بو که چون سبحه در آئی به شمار
خواست بر گوهر این سبحه، شکست
گفتم این رشتهٔ گوهر به کفت
گرچه بس لامع و نورافشان است،
نور این سبحه دو صد چندان است
نور این کشور دین را بگرفت
نور این دیدهٔ جان روشن کرد
گرچه آن گوهر بحر کهن است،
این نور آیین در درج سخن است
گرچه در سلک زمان آن پیش است،
چون درآری به شمار این بیش است
بهرهور گردد ازین دست بسی
گرچه آن هموطن ماه و خورست
این به خورشید ازل راهبرست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
یک شنبه 1 فروردین 1395 4:36 PM
تشکرات از این پست