بخش ۲۵ - معالجه کردن بوعلی سینا آن صاحب مالیخولیا را
بانگ میزد که:«کم بود در ده
صبح تا شام حال او این بود
با حریفان مقال او این بود
که چو گاوان نبودیاش بانگی
که: «بزودی به کارد یا خنجر
تا به جایی رسید کو نه غذا
خوردیی از دست هیچ کس، نه دوا
گفت: «سویش قدم نهید از راه
مژدهگویان! که بامداد پگاه
میرسد بهر کشتنات به شتاب
دشنه در دست، خواجهٔ قصاب»
شد سوی منزلش که: «گاو کجاست؟»
که، «منم گاو، هان و هان، پیش آی!»
کارد بر کارد تیز کرد و نشست
گفت کاین گاو لاغر است هنوز
یک زماناش گرسنه مپسندید!
تا چو فربه شود، برانم تیغ
نبود افسوس ذبح او و، دریغ
هر چه دادندش از غذا و دوا
همه را خورد بیخلاف و ابا
تا چو گاوان از آن شود فربه
شد خود او از خیال گاوی، به!
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
یک شنبه 1 فروردین 1395 4:27 PM
تشکرات از این پست