0

قطعات ملک‌ الشعرای بهار

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۴ - از یک مضمون عربی

چون همه درکینه با من چرخ نیلی‌رنگ شد

سنگ گشتم‌شیشه گرشد،‌شیشه گشتم سنگ شد

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۸ - به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد

چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر

که ازکدورت دل خامه را قرار نماند

بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان

به روزگار جز این چند یادگار نماند

یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد

ولی دریغ که جزگرد از آن سوار نماند

تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز

بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۱ - جایزهٔ جواب دماوندیه

بگفتم چامه‌ای بهر دماوند

که اندر عالمش ثانی نباشد

کرا بهتر از آن گوید، ز دینار

کم از پنجاه ارزانی نباشد

ولی یک شرط باشد اندرین کار

که گوینده خراسانی نباشد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۱ - به مناسبت کوتاه کردن زنان گیسوان خود را

شنیدم در امربکا گروهی

دل از عشق زنان یکسو کشیدند

ز دست بیوفایی‌های نسوان

در آغوش جوانان آرمیدند

همانگه دسته‌ای در شهر پاریس

سوی ابن ماجرا با سر دوبدند

چنان شد رسم کار بچه‌بازی

که گفتی زن از اول نافربدند

زنان از دیدن این غبن فاحش

سرانگشت پشیمانی گزیدند

پس آنگه بهر استرضای مردان

به فرم امردان کسوت گزیدند

به بر کردند رخت تنگ و کوتاه

سراسر زلف با مقراض چیدند

شد این‌مد درجهان‌مقبول‌وهرجا

زنان گیسوی مشک‌افشان بریدند

به ایران هم سرایت کرد این کار

زنان فرمودهٔ شیطان شنیدند

طلایین طرّه و مشکین کلاله

درو کردند و قلب ما دریدند

سر خود را کچل کردند و زین غم

دل ما را به خاک وخون کشیدند

به یک تقلید بیجا این بلا را

دودستی بر سر خود آوربدند

سخن کوته کنم دور از عزیزان

زنان یکسر به گیس خویش ریدند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۲ - در هجو یکی از زن‌های تهران

هر شب میان خانه افسر زن ...

نامحرمان صلای خبردار می کشند

مرد و زن و پدرزن و مادرزن و عروس

در بزم عیش باده کلنار می کشند

کدبانوان و دخترکان و عروسکان

در نزد غیر پرده ز رخسار می کشند

از بس غربو و هلهله‌، ‌گویی میان جمع

نایب حسین را به سردار می کشند

ضرب و غریو و کف زدن خارج از اصول

کوبی که خرس را سوی بازار می کشند

مشدی عباد و قربده و دنبلی ...

برگرد کمان و دف و تار می کشند

هرکس که نیم‌شب ز خیابان گذرکند

او را میان خانه به اصرار می کشند

کف می‌زنند وهلهله بسیار می کنند

می می‌خورند و عربده بسیار می کشند

همسایگان‌خستهء‌مسکین ز خواب خوش

برجسته فحش داده و سیگار می کشند

دنبک روان و دایره گرم و رنودمست

تا صبحدم ز گردهٔ هم کار می کشند

پرسیدم‌از پلیس‌محل کاین سرا زکیست‌؟

کانجا حجب‌، ز چهرهٔ اسرار می کشند

نرمک جواب داد که هست این حرمسرا

بازار ... فروشی و ... جار می کشند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۷ - از ما چه می‌خواهند؟

به حیرتم که اجانب ز ما چه می‌خواهند؟

ملوک عصر ز مشتی گدا چه می‌خواهند؟

ز فقر مردیم‌، از نان ما چه می‌شکنند

به جان رسیدیم‌، از جان ما چه می‌خواهند؟

نوا نوای کسی بود و رقص رقص کسی

درین میان ز من بینوا چه می‌خواهند؟

خطا نمود شه و اجنبی سزایش داد

ز ملتی که نکرده خطا چه می‌خواهند؟

اگر به مسکو و باکو کسی گناهی کرد

ز بصره و نجف وکربلا چه می‌خواهند؟

ز هند و بصره گرفتند تا به مصر و حجاز

خدا قبول کند! از خدا چه می‌خواهند؟

به بیع قطع خریدند مملکت را مفت

درتن معامله غیر از رضا چه‌می‌خواهند؟

از آب حمام اینان گرفته‌اند رفیق

زآبروی چنین آشنا چه می‌خواهند؟

روا بود که بمیرند مردم از زن و مرد

ز عزتی که ندارد بقا چه می‌خواهند؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۶ - در ذم یکی ز عمال آستان قدس رضوی که بهار را در مشهد تکفیرکرده بود

ای جناب میرزا .. از بهر چه

حکم بر کفر من دلریش محزون داده‌اید؟

اشتباهات عجیب و انتسابات خنک

همچو آروغ از درون سینه بیرون داده‌اید

چون منی در آستانه باعث ضعف شماست

زان سبب در عزل من دستور معجون داده‌اید

گر برای هجو اول بود، کان هجوی نبود

کز غضب رخساره را رنگ طبرخون داده‌اید

ور برای دست‌بوسی بود، کان روز آمدم

لیک دیدم صلح را ترتیب وارون داده‌اید

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۷ - جواب تبریک شوریده به فرمانفرما

قطعهٔ شعر ز شوریده شنیدم که در آن

گفته تبریک به شهزاده در این عید سعید

سخنش بس که بلند است هم از راه سخن

می‌توان بر لب او بوسه زد از راه بعید

شعر شیرین‌ ز فصیح‌الملک‌ امروز خوش‌ است

که بود رسم که نقل و شکر آرند به عید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۸ - تربت سیدالشهدا(‌ع‌)

حبذا خاک روان‌بخش و زهی تربت پاک

که از او خاک ز افلاک فزون یافته فر

آشناتر به دل خلق که دانش در دل

پاک‌تر در نظر مرد که بینش به نظر

درد را کاین شد درمان چه زیان و چه گزند

رنج را کاین شد دارو چه مقام و چه خطر

گنج اسرار خدائیست همانا که خدای

کرده گنجور وی این خواجهٔ پاکیزه سیر

نایب‌التولیه کزگوهر او فخر بود

آل‌ثابت را چونان که صدف را زگهر

شه دین و شه دنیاش دو فرخ پدرند

آفرین بر پسری کش پدرند این دو پدر

چند از این‌پیش که بگشود «‌وهابی‌» ز ستم

دست بیداد در این خاک که خاکش بر سر

خواست بر باد همی دادن این خاک ولی

آب خود برد و به خود خیره‌برافروخت شرر

گرچه بیداد بسی کرد ولی کیفر یافت

نیک در یابد بیدادگران را کیفر

سید پاک‌نسب ثابت‌ چون دیدکه خصم

این چنین برد به سربا پسرپیغمبر

به میان آمد و بربست میان تا بگشود

ره زوار و بیاراست ز نوساز دگر

زان سپس مشتی بگرفت از آن تربت پاک

که بود داروی بیمار و شفای مضطر

گفت‌از این‌دوده نبایست‌برون‌رفت‌این خاک

کابروئی است که چون او نتوان یافت دگر

به بر خویشتن این خاک بدارید نهان

که زپنهانی پیداست چنین آب خضر

هم ازآن روز سر سلسله ومهتر قوم

بسته در خدمت این تربت پاکندکمر

وندران سلسله می‌بود همی تا به کنون

وزکنون نیز بماناد همی تا محشر

هله این فخر نیاکان پی این نادره گنج

ساخت گنجینه‌ای از سیم بدین زینت و فر

خازن او است بهین دخت عمادالدوله

اشرف‌السلطنه عزت ملک نیک اختر

آن ملک‌زادهٔ آزاده که بر درگه او

به شب و روز ببوسند زمین شمس وقمر

فلک عزت و حشمت نه چنو یافته ماه

شجر عصمت و عفت نه چنو دیده ثمر

باد آن خازن وگنجینه وگنجور به‌جای

تاکه از آب نشان باشد و از خاک اثر

زد رقم از پی تاربخ فنون کلک بهار

نایب‌التولیه آورده در این گنج‌، گهر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۱ - ماده تاریخ بنای هنرستان دختران زردشتیان

به عهد شاه محمدرضا که بر سر او

گرفته طالع بیدار چتر فتح و ظفر

در آن زمان که ز تدبیر و اهتمام قوام

تهی ز لشکر بیگانه گشت این کشور

به سعی و همت زردشتیان ایرانی

بنای این هنرستان نو رسید بسر

بنام کیسخرو پور شاهرخ آن را

لقب نهادند آزادگان نیک‌سیر

هماره شاد بماناد روح کیخسرو

که جز به‌راه وطن‌دوستی نکرد گذر

بود امید که دوشیزگان روشندل

ز علم و عفت ازین بوستان برند ثمر

زیمن پرورش نیک و حسن آموزش

بپرورند به هر سال عده‌ای مادر

چو شد تمام بنا، خواستند تاربخش

به رسم سنت دیرینه زین سخن گستر

رقم زد از پی تاریخ سال کلک بهار

که‌: «‌باد این هنرستان مطاف علم و هنر»

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۲ - بهترین دوست کتابست

رنج و زحمت طلبی‌، باش معاشر با خلق

حشر با خلق بلی رحمت و رنج آرد بار

خواهی از دغدغه و رنج فراغت یابی

ترک صحبت کن و در خانه نشین صوفی‌وار

باش مأنوس به یاری که نپرسد ز تو چیز

هم نگوید به تو چیزی که نپرسی ناچار

گر سخن خواهی با تو سخن آرد به میان

ور خمش باشی خاموش نشیند به کنار

هرچه زو خواهی آرد به برت از هر باب

هرچه زو پرسی پاسخ دهدت در هر کار

نه سخن سازد و نز خلق نماید غیبت

نه خبر پرسد و نی کشف نماید اسرار

تا تو در خوابی او نیز بماند خفته

تا تو بیداری او نیز بماند بیدار

آن‌چنان محرم و یکدل که نباید ببرش

نه تعارف‌، نه تکلف‌، نه تحفظ‌، نه وقار

با تو در خانه بود تا تویی اندر خانه

هم به گلزار بود تا تو اندرگلزار

ور به زندان فکنندت به مثل آنجا نیز

مونس روز غم تست و انیس شب تار

لیک در صحبت مخلوق تو را ترک کند

هست عذرشکه‌بهٔک دل نسزد عشق دویار

او حکیمست و فقیه است و طبیبست و ادیب

کیمیاوی و رباضی‌، فلکی و معمار

واعظ و زاهد و صنعتگر و نقاش و خطیب

حاسب و کاتب و خطاط و سپاهی و سوار

داند اسرار نباتات و علاج حیوان

که بود اهل گل و اهل مل و اهل شکار

گر ز جغرافی پرسی به تو بنماید راست

عرض و طول و جهت و مردم هر شهر و دیار

گر ز تاریخ بپرسی بنماید تاریخ

ور ز اشعار بپرسی بسراید اشعار

نکنی گر سخنی از سخنانش را فهم

بر تو تکرار کند گر تو بخواهی صد بار

همه خط داند از چینی و از سنسکریت

پهلوی و گرگ و مصری و خط مسمار

ور ز انساب ملل خواهی گوید به تو باز

ز آریایی و ز سامی و ز حامی و تتار

این‌چنین دوست کتابست از او روی متاب

این چنین یار کتابست ازو دست مدار

به چنین شاهد زیبا به بطالت منگر

بشنو از من به کس او را به امانت مسپار

ور امانت بسپردیش ازو چشم بپوش

دیگری خواه ز بازار و به جایش بگذار

لله الحمد که در خانهٔ ما حرفی نیست

که بهار است و کتابست و کتابست و بهار

با چنین حال شدم حبس‌، ز من عبرت گیر

ای که با خلقی محشوربه لیل وبه نهار

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۴ - در هجو «‌بهاء‌» نامی گفته شده

بشنید بها شعر دل‌افزای بهار

گفتاکه منم به شعرهمتای بهار

همتای بهار می‌توان بود بها

درکون بها اگر بود پای بهار

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰۰ - ثروت - زن - کردار

داشت‌ شخصی ‌از همه‌ عالم‌ سه‌ دوست

هرسه با او جور و او با هر سه جور

اولین‌، آن ثروتی کز روی سعی

کرده حاصل در سنین و در شهور

دومین‌، حوری‌وشی کاو را نبود

یک سر مو در دلارایی قصور

سومین‌، مجموع خوبی‌ها که او

کرده با مردم به‌تدریج و مرور

چون زمان احتضارش دررسید

خواجه داد آن هر سه را اذن حضور

کرد با ثروت وداعی سوزناک

گفت کای سرمایهٔ عیش و سرور

از پس مرگم چه خواهی کرد؟ گفت‌:

چون تو بگذشتی اپن دارالغرور،

بر مزارت شمع‌ها روشن کنم

تا شود روحت سراسر غرق نور

گفت با محبوبه کای آرام جان

بعد مرگم باش آرام و صبور

گفت بر قبرت چنان شیون کنم

کزلحد جستن کنند اهل قبور

گفت آخر بار با کردار خویش

کای به خوبی غیرت غلمان وحور

تو پس ‌از مرگم چه‌خواهی کرد؟ گفت‌:

من نخواهم شد ز نزدیک تو دور

چون که دمساز تو بودم روز و شب

با تو خواهم بود تا یوم النشور

محتضر جان ‌داد و دادند آن سه دوست

نعش او را سوی قبرستان عبور

آن یکی شمعی نهاد از روی کوه

وان دگر اشکی فشاند از روی زور!

ثروت و زن هر دو برگشتند، لیک

رفت خوبی‌های او با او به گور!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰۱ - در وصف بینش نامی که مژگانی سفید و چشمانی کم‌ دید داشت

آن چشم‌ سفیدی که بود چشمش کور

درکشور ما گشته به بینش مشهور

بیهوده کنند نام کاکا الماس

برعکس نهند نام زنگی کافور

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:36 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰۳ - عجب غنا -‌ ذل نیاز

یکی نصیحت آزادگان ز جان بپذیر

که از طریقهٔ آزادگی نمانی باز

اگر توانگر گشتی ز عجب دست بکش

وگر فقیر شدی بر زمانه سر بفراز

که نیست در بر آزادگان بتر چیزی

به روزگار، ز عجب غنا و ذل نیاز

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها