0

قطعات ملک‌ الشعرای بهار

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۹

بنگر بدان درخش که با قوت شمال

برجست و روی ابر به‌ناخن همی شخود

چون طفل خردسال که با خامه طلا

کج‌مج خطی کشد بهٔکی صفحهٔ کبود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۰ - زبان مادر

والدین ار به روی فرزندان

نگشایند از فضایل در

ضرر این جنایت آخر کار

بازگردد به مادر و به پدر

قصهٔ مجرمی است بی‌تقصیر

کرده در وی گناه غیر اثر

صورتی چون قمر دمیده به‌شب

سیرتی چون به شب گرفته قمر

شاخ نیکیش مانده بی‌حاصل

نخل زشتیش گشته بارآور

سالش از بیست ناگذشته هنوز

کرده دزدی ز شصت افزون‌تر

روزی آنجا که بود یلخی شاه

شتر و مادیان و قاطر و خر

حمله‌ای برد و ییش کرد بسی

بختی و ناقه‌، اشهب و استر

راه‌داران شه گرفتندش

ازپس حرب و کوشش منکر

حبس کردند و از پس دو سه روز

حکم قتلش برآمد از محضر

رقم قتل از زبان قلم

برنگردد مگر به قوت زر

هست قانون نوشته بهر عوام

که همه بی کسند و بی‌یاور

امر شد تا به‌دارش آویزند

که گنه کار بود و زشت‌سیر

پس به کشتنگهش همی شحنه

برد و دادش ز حکم قتل خبر

مادری بیوه داشت خانه‌نشین

بشنید این قضیه از دختر

سر و سینه‌زنان به میدان تاخت

آن کجا بود دست بسته پسر

زان که در زیر دشنهٌ جلاد

بودش افتاده پاره‌ای ز جگر

چون گریبان خود جماعت را

بردرید آن عجوزهٔ مضطر

کوچه دادند مادر او را

کوچه گردان بی‌پدر مادر

بیوه‌ زن رفت و دید معرکه‌ای

که بترسد از او هر آدم نر

پسرش بسته دست و یاز‌یده

هیبت مرگ بردلش خنجر

خوانده قاضی ز نامهٔ عملش

دزدی اسب و اشتر و استر

چوبهٔ دار، گفت کیفر اوست

بهر آسایش گروه بشر

مادرش بانگ الامان برداشت

خاصه بعد از شنیدن کیفر

پسر آنجاکه بودگفت بلند

که بیا مادر عزیز ایدر

صبر میکن به‌مرگ من چونانک

صبر کردی به مردن شوهر

مرگ تلخست و بهرتسکینش

بر لبم نه زبان چون شکر

مادر پیر چانه پیش آورد

به دهانش زبان نمود اندر

پور بدبخت نیش‌ها بفشرد

بر زبان عجوز خاک بسر

زیر دندان زبان مادر کند

ریخت خون از دهان هر دو نفر

مادرش از هوش‌رفت و فرزندنش

گفت با مردم ای مهین معشر

لب به دشنام من میالایید

به حق پاک ایزد داور

پیشتر زان که شرح حال مرا

یک بهٔک بشنوید تا آخر

پدرم بود شخص نوکر باب

مهربان و به خانه نان‌آور

داشتم من دو سال تا او مرد

آیدم صورتش کمی به‌نظر

مادرم ماند با دو طفل صغیر

من و از من بزرگ‌تر خواهر

در همان روزها که می‌رفتم

خرد خردک ز خانه تا دم در

تخم‌مرغی به خفیه دزدیدم

از فروشندهٔ کنارگذر

مادرم دید و بر رخم خندید

نه به من زد طپانچه ونه‌تشر

نه به‌ من گفت کاین عمل دزدیست

شاخ دزدی فضاحت آرد بر

خندهٔ مادر و خموشی او

پسرش را ز راه برد بدر

تا به اینجا کشید کار او را

که شتر دزد‌ گشت و غارت‌گر

لاجرم من زبان مادر را

قطع کردم چو اره شاخهٔ تر

زان که هست این زبان بی‌معنی

قاتل من به معنی دیگر

اگر او عیب کار دزدی را

به من آمخته بود گاه صغر

کی به این کار می‌نهادم پای

کی به این دار می کشیدم سر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۳

برکش مراکه گوهر شمشیر آبدار

تا از نیام برنکشندش پدید نیست

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۹ - تسلیت

خواجهٔ فرخ سیر محمد دانش

ای که سخن گستری و دانش‌پرور

نثر تو چون بر صحیفه خامهٔ بهزاد

نظم تو چون در قنینه بادهٔ خلر

چون تو ندیدم سخنوری به ‌فصاحت

دیده و سنجیده‌ام هزار سخنور

همسر رنجم از آن که خاطر پاکت

رنجه شد از مرگ ناگهانی همسر

بود معزای آن کریمهٔ مغفور

پر ز خلایق بسان عرصهٔ محشر

آه و دریغا که من در آن شب و آن روز

بودم رنجور و اوفتاده به بستر

کاش که سر برنکردمی و ندیدی

خاطر آن خواجه را ملول و مکدر

دیدن یاران خوشست لیک به‌ شادی

نه بغمان کرده هر دو گونه معصفر

کار قضا بود شاد زی و مخور غم

هل که بداندیش تو بود به‌ غم اندر

بزم بیارای از دو آتش سوزان

ایدون کاندر رسید لشکر آذر

آن‌ یک در مرزغن چو گونهٔ معشوق

وان دگر اندر بلور چون لب دلبر

زخمه شهنازی و نوای قمر خواه

وان سخنان کز بهار دارند از بر

گاه بنوشند و گاه پای بکوبند

گاه ز بوسه دهند قند مکرر

گفت‌ حکیمی‌ جهان‌ سراسر وهم‌ است

گفت آن دیگر که بودنی است سراسر

گر همگی بودنی‌است غم نکند سود

ور همه وهم‌است‌باز شادی خوش‌تر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۶ - ای دختر

تکیه منمای به حسن و به ‌جمال ای دختر

سعی کن در طلب علم و کمال ای دختر

ذره‌ای علم اگرت در وسط مغز بود

به که در کنج لبت دانهٔ خال ای دختر

بی‌ هنر نیست موثر صفت غنج و دلال

با هنر جلوه کند غنج و دلال ای دختر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۷ - شوخ فارسی

مژه از سر نیزهٔ فوج بهادر تیزتر

ابرو از شمشیر سردار سپه خونریزتر

فارسی شوخی‌ است‌ یارم کز غم لعل لبش

هست چشمم از خلیج فارس گوهربیزتر

معتدل‌تر قامتش از طبع موزون بهار

لعلش ازکلک کمال‌الملک رنگ‌آمیزتر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۵ - مشت پس از جنگ

چون خصم قوی گشت از او دست نگهدار

و آزرده مکن مشت گرامی به حجر بر

بگذار که پیش آیدش از بخت فتوری

آنگه‌ بکنش‌ پوست به‌ یک‌ لمح بصر بر

زان پیش که بدخواه به تو چاشت گذارد

بگذار بر او شام و ممان تا به سحر بر

گویند که نادان را عقل از عقب آید

آنگه که فرو ماند مسکین به خطر بر

بر مردم احمق چو رود سالی گوید

من پار بدم احمق و ماندم به ضرر بر

وین طرفه که هرسال نو این گفته شود نو

تا بگذردش عمر به بوک و به مگر بر

فرصت‌ مده‌ از دست‌ و نگه کن که‌ چه‌ خوش گفت

آن مشت‌زن پیر به فرزانه پسر بر

مشتی که پس از جنگ فرا یاد تو آید

باید زدن آن مشت ز تشویر بسر بر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۸

میوه به صفاهان در و رامش به ری اندر

باده به ارومی در و دانش به خراسان

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:34 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰۲

غذای میر ندیدم ولی به گاه غذا

بر اوگذشتم و دیدم که چاکران امیر

کمان گروهه به کف گرد سفره‌خانه او

کمین گشاده مگس ها همی زنند به تیر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۹ - در خواب گفته است

دو علم است معلوم نزد بشر

یکی علم خیر و دگر علم شر

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۳ - پند پدر

آن که کمتر شنید پند پدر

روزگارش زیاده پند دهد

وان که را روزگار پند نداد

تیغ زهر آبداده پند دهد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰۲

غذای میر ندیدم ولی به گاه غذا

بر اوگذشتم و دیدم که چاکران امیر

کمان گروهه به کف گرد سفره‌خانه او

کمین گشاده مگس ها همی زنند به تیر

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۰ - در مرگ پروین

نهفته روی به برگ اندرون گلی محجوب

ز باغبان طبیعت ملول و غمگین بود

زتاب و جلوه اگر چند مانده بود جدا

ولی ز نکهت او باغ عنبرآگین بود

ز اوستادی خورشید و دایگانی ماه

جدا به سایهٔ اشجار، فرد و مسکین بود

نه با تحیت نوری ز خواب برمی‌خاست

نه به افسانهٔ مرغی سرش به بالین بود

فسرده عارض بی‌رنگ او به سایه‌، ولیک

فروغ شهرت او رونق بساتین بود

کمال ظاهر او پرورش گر ازهار

جمال باطنش آرایش ریاحین بود

به جای چهره‌فروزی به بوستان وجود

نصیب او ز طبیعت وقار و تمکین بود

چگونه ‌چهره‌ فروزد تنی که سوزی داشت

چگونه جلوه فروشد دلی که خونین بود

ز ازدحام هواها مصون که برگردش

ز دور باش حقیقت مدام پرچین بود

چه غم که بر سر باغ مجاز جلوه نکرد

گلی که از نفسش طبع دهر مشکین بود

به‌ خسروان‌ سخن ناز اگر فروخت رواست

شکر لبی که خداوند طبع شیرین بود

کسی که عقد سخن را به لطف داد نظام

ز جمع پردگیان بی‌خلاف‌، پروین بود

جلیس بیت‌ حزن‌ شد چو یوسفش کم گشت

غم فراق پدر هرچه بود سنگین بود

به نوبهار حیات از خزان مرگ، به‌ باد

شد آن گلی که نه در انتظار گلچین بود

اگرچه آرزوی زندگی ببرد به گور

ولی به زندگی امیدوار و خوش‌بین بود

اگرچه‌ حجلهٔ‌ رنگین‌ به کام خویش نساخت

ولی ز شعر خوشش روی دهر رنگین بود

ندیده کام جوانی جوانه مرگش کرد

سپهر پیرکه با اهل معنی اش کین بود

شگفت‌ و عطر برافشاند و خنده کرد و بریخت

نتیجهٔ گل افسرده عاقبت این بود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۸ - زبان سرخ

درست گوی و به هنگام گوی و نیکوگوی

که سخت مشکل کاربست کارگفت و شنود

اگر سلامت خواهی به هر مقام‌، زبان

مکن درازکه آن خنجریست خون‌آلود

خموش باش‌، چه بسیار دیده‌ایم که داد

زبان سرخ سر سبز را به تیغ کبود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۳ - تاریخ بنای دبیرستان پهلوی در شهر بابل

در زمان پهلوی شاهنشه ایران‌، کزو

کشور ایران ز قید هرج و مرج آزاد شد

هرکسی آشفته بود از شفقتش آسوده گشت

هرکجا ویرانه بود از همتش آباد شد

هر دل افسرده از او شعلهٔ شادی کشید

هر دژ مخروبه از او غیرت نوشاد شد

عزت عصر قدیم و ذلت عهد اخیر

آن‌ یکی با یاد آمد وین یکی از یاد شد

کی کند جیش حوادث رخنه دراین مرز و بوم

زان که ایران را حصار از آهن و پولاد شد

وز نفاذ امر خسرو، کوهکن را در عمل

مته شیرین‌کارتر از تیشهٔ فرهاد شد

گر بساط جم برفتی بر سر باد و هوا

زین شه جم رتبه خاک کوه‌ها بر باد شد

دیگران‌ در جهل کوشیدند و شه کوشد به‌ علم

زان که داند که‌ ارتقای کشور از استاد شد

نی به بابل بلکه در هر نقطهٔ کشور ز علم

ریخته بنیادها زین شهریار راد شد

بر مراد شاه‌، فارغ چون که دستور علوم

زبن دبیرستان‌.خوش‌بنیاد محکم لاد شد

کلک مشکین بهار از بهر تاریخش نوشت

این دبیرستان به یمن پهلوی بنیاد شد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها