شمارهٔ ۶۶ - بهار و تیمورتاش
بشنود یک نکته از این مستمند
بود میباید بدین حق پایبند
بندهرا با خواجه حق صحبت است
صحبتی دیرینه و بیزرق و فند
دوست در سختی بباید پایمرد
واندر این معنی روایاتی است چند
خود تو دانی بودهام در این دو سال
جاهلان خشنود و من مانده غمی
ناکسان برکار و من مانده نژند
ورنه بر هنجار بودم پیش از این
یافتم زین انزوا و بند پند
چون زنان افکند بر رخ روی بند
مرگ و پیری همچو گرک گرسنه
میزند هر دم به رویم زهرخند
بر دلم پیکان زهرآگین فکند
قصه کوته، بین چه گوید بنت کعب
قطعهای چون همت صوفی بلند:
«عاشقی خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
کز کشیدن سختتر گردد کمند»
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پنج شنبه 27 اسفند 1394 7:33 PM
تشکرات از این پست