0

قطعات ملک‌ الشعرای بهار

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۷۹ - در هجو کسی که بهار را حبس کرد

من و تو هر دو ای ...

دو جوانیم شوخ و مندیلی

تو کنون از وجوه هندوستان

زر ستاندستی و کنی پیلی

به رخ خود پی فریب عوام

شکلکی بسته‌ای تو تبدیلی

تو مرا حبس می‌کنی آوخ

شرم بادت ز ننگ فامیلی

چون مرا بینی و تو را بینم

هر دومان می‌شویم پاتیلی

تو از آن اخم‌های اجمالی

من ازین خنده‌های تفصیلی

خندهٔ من چو شی رشرزهٔ نر

اخم تو چون جهود تنزیلی

کاین پس از اخم می کند نغ‌نغ

وآن پس از خنده می‌زند سیلی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۰ - شیر باش نه کژدم

هموار و نرم باش که شیر درنده را

زیر قلاده برد توان با ملایمی

مرد اراده باش که دیوار آهنین

چون نیم جو اراده‌، نباشد به محکمی

رمز است‌ هرچه ‌هست و ‌حقیقت‌ جز این ‌دو نیست

ای نور چشم این دو بود عین مردمی

یا راه خیر خلق سپردن به حسن خلق

یا راه خیر خویش سپردن به خُرّمی

ور زان که همت تو به آزار مردمست

شیری به هر طریق نکوتر ز کژدمی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۱ - در وصف محبس

سهمگین‌ سمجی چو تاری مسکنی

بسته برروبش دری چون آهنی

پاسبانانی در آنجا صف زده

هریکی از خشم چون اهریمنی

کیست گویی اندربن در بسته سمج

رستمی آنجاست یا روبین‌تنی

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۲ - تربیه طبیعی

تخمی زبنفشه برگرفت از دشت

وافکند ورا به طرف بستانی

بر بستر وی بتافت خورشیدی

بر مدفن وی چکید بارانی

شد زنده و ریشه داد و ساق آورد

وز ساق دمید سبز پیکانی

بشکفت کبودچشم و نیلی‌چهر

لاغر تنی و ضعیف ستخوانی

این‌سو نگرست‌، دید بنشسته

بر تخت بنفشه‌ای چو سلطانی

فربه بری و گشاده رخساری

خندان لبی و سپید دندانی

بنهاده به فرق بر مهین تاجی

گسترده به مرز بر تنک‌خوانی

خم گشت و خجل‌، بنفشه بری

چون در بر پادشاه دهقانی

حیرت‌زده گشت‌ و گفت کز یک جنس

چون خاسته صعوه‌ای و ترلانی

شهری بچه دید خجلت او را

کافتاده به‌دست بوستان‌بانی

بوده‌ است‌ نیای‌ من‌ یکی چون تو

زاینگونه به ما سری و سامانی

اقلیم و غذا و تربیت‌، داده است

زاین گونه به ما سری و سامانی

تأثیر مربی طبیعی را

بهتر ز من وتو نیست برهانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۳ - جوابی به قطعه محمود فرخ

بهار قطعهٔ فرخ شنید وخرم گشت

چوکشت خشک ز ترشیح ابر نیسانی

و یا چو عاشق نومیدگشته از دیدار

که یار سر زده ییش آیدش به مهمانی

فسرده بودم و از عمر خوبشتن بیزار

که کرد شعر توام روح تازه ارزانی

سخن‌ز حبس چه گویم که زندگی حبس است

به کشوری که ذلیلند عالی و دانی

درون حبس بسی خوب‌ترگذشت به من

ز اختلاط فرومایگان تهرانی

همه دوروی و سخن‌چین و دزد و بی‌ایمان

عبید اجنبی و خصم جان ایرانی

نه هوش فطری ونی رسم وراه مکتبسی

نه حس ملی ونی شیوهٔ مسلمانی

چوکبک کرده سر خود به زبر برف نهان

مگر نبیندشان کس ز فرط نادانی

به‌راستی که وزبر و وکیل جمله خرند

خران بارکش پشت ریش پالانی

به حیرتم که چرا در بسیط ری دانا

پیاده می‌رود و خر بدین فراوانی

همه ز قدرت شه سوء استفاده کنند

به فاش ساختن کینه‌های پنهانی

به زور بازوی شه مغز عاجزان کوبند

زهی فقیرکشی و ضعیف‌رنجانی

همیشه در پی آزار اهل مملکت‌اند

گمان برندکه این است مملکت‌رانی

زکارهای سیاسی جدا شدم امسال

که بود یکسره طنازی وتن‌آسانی

به کار علم و معارف به‌جد شدم مشغول

که هست معرفت وعلم قوت انسانی

مرا زمشغلهٔ درس وبحث هیچ نبود

خبر ز قصهٔ شیرازی و صفاهانی

پی خوش‌آمد شه ناگهم درافکندند

به محبسی که بود جای سارق و جانی

«‌به حسب حال خود این بیت کرده‌ام تضمین

ز قول رودکی آن شاعر خراسانی

«‌به حسن صوت چو بلبل مقید قفسم

به جرم حسن چو یوسف اسیر و زندانی‌»

هر آن بدی که رسد از زمانه خرسندم

به شکر آن که ندارم عذاب وجدانی

ز حال بنده غرض فرخا مشو نگران

که راستکار بود رستگار خود دانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۴

دوش آمد پی عیادت من

ملکی در لباس انسانی

گفتمش چیست نام پاک تو، گفت

خواجه عبدالحمید عرفانی‌

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۵ - بهار شیروانی

از آن سخنور جز اندکی ندانم شعر

هم آنچه دانم دانند عالی و دانی

به شعر خویش هم‌اکنون مفاخرت نکنم

که فخر بر هنر خود بود ز نادانی

به دیو مردم نادان همی نبندم دل

کزین گروه نبینم به جز گران جانی

ولی از اینان یک‌تن شدست خصمی من

به رای ابلیسی و به خوی شیطانی

همی چه گوید گوید کزان بهار توراست

ز شعر دفتری انباشته به پنهانی

چه بازگویم با ابلهی چنین که ز جهل

نکو نداند شروانی از خراسانی

چه رنجه دارم تن در ستیز آن که بود

به ... خوردنش آسایش و تن‌آسانی

در‌بغ باشد پرداختن به چونین دیو

مراکه هست به ملک سخن سلیمانی

ایا فسانه به جهل و دریده کـ.. و کفل

چنان که سلمان در پاکی و مسلمانی

به ک.. خویش فرو بر سطبر ک‌.. بهار

سپس بسنج که‌طوسی‌است‌یاکه شروانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۶ - در جستجوی جوانی

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم

سوی خاک خم گشته از ناتوانی

بگفتم چه گم کرده‌ای اندربن ره‌؟

بگفتا: جوانی‌، جوانی‌، جوانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۷ - بدبینی

چو نیکو بنگری در ملک هستی

بغیر از جلوه ایزد نبینی

ز نابخرد جهان را روز تیره است

نگرتا روی نابخرد نبینی

حقایق را ز چشم دیگران بین

که گر خودبین‌شوی جز خود نبینی

مسلم شد مرا کز حسن نیت

بغیر از حسن پیشامد نبینی

دد و دیوند خودبینان مغرور

همان بهتر که دیو و دد نبینی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۸ - لغز

آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر

آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی

لعلش به لب مزیدم طعم شراب داد

بی‌دردسر شرابی در صندلین سبوی

آتش بر او گرفتم بوی عبیر داد

یارب که دیده هرگز زر عبیر بوی

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۸۹ - زینت مرد

دیده‌ام دانشورانی با خرد

در لباس ژنده چون عبد رهی

نیز دیدم سفلگانی بی کمال

کرده بر تن جامهٔ شاهنشهی

پوشش عالی نشان عقل نیست

فرق باشد از ورم تا فربهی

بی‌بها باشد لباسی کاندر او

نیست غیر از احمقی و ابلهی

کیسهٔ کرباس باشد پر بها

چون در او ریزند زرّ دهدهی

جاهل اندر جامهٔ فاخر بود

کیسهٔ ابریشمین‌، اما تهی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:47 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۹۰ - نیکنامی

چون برکه‌های دشت عرب دان تو حال خلق

گاهی ز آب پر شود و نوبتی تهی

این برکهٔ حیات مسلم تهی شود

از آب زندگانی و از فر و فرهی

دیر است و زود مرگ نباشد از آن گریز

فرخنده نیکنامی و خوشبخت آگهی

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها