0

قطعات ملک‌ الشعرای بهار

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۳۴ - عز من قنع

گفتم که فروتن نشود مرد جوانمرد

ننهد ز پی مال به بدنامی گردن

زان مال عزیز است کزان عزت زاید

عزت را با ذلت حاصل نکنم من

نزدیک فقیرانم خوشخوار چو حلوا

نزدیک امیرانم دشخوار چو آهن

گر دوست ندارند مرا دولتمندان

بهتر که تهیدستان دارندم دشمن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۳۵ - تسلیت به سردار معزز حکمران بجنورد هنگامی که مادر او و مهرالسلطنه همسرش در یک زمان بدرود

مگِری سردار، زان که گریه و زاری

سود ندارد در این زمانهٔ ریمن

رفته‌، به زاری وگریه باز نگردد

جز که‌ بخوشد دو چشم‌ و خسته‌ شود تن

مادر پرهیزگارت ار ز میان رفت

عز تو پاینده باد و بخت تو روشن

ور ز میان رفت مهر سلطنت تو

زنده به مانند ایلخانی و بهمن

ما همه ماندیم و آن عزیزان رفتند

درکنف رحمت خدای میهن

یکسره بایست راند تا سر منزل

هرکه ز من زودتر رسید به ازمن

ور غم هجران دل تو را بشکافد

مرهمی از صبر بر جریحه برافکن

گر به دل از صبر مرهمی ننهادی

کی ز بن چه برآمدی تن بیژن

جامه ی نیلی برآور از تن و درپوش

بر تنت از صبر و بردباری‌، جوشن

کسوت مردان مرد پوش و قوی باش

پیش بلیات این جهان کم از زن

گوش ندارد فلک به گریه و زاری

هیچ نیرزد جهان به ناله و شیون

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۳۶ - گیو تاجر

مورد آزمون هر نادان

مایه امتحان هر چلمن

رویه‌اش وصله‌ای ز چکمه زال

زیره‌اش تخت چارق بهمن

سپر طوس بوده کز دم تیغ

رفته ازکار، روز جنگ پشن

نوک آن تیز همچو نیزهٔ گیو

دهنش باز چون چه بیژن

رنگ آن همچو چهرهٔ عفریت

پوزه‌اش همچو پوز اهریمن

شوم‌چون کفش شرحبیل عرب

کهنه چون موزهٔ اویس قرن

مایهٔ نقرس و کفیدن پای

همچو کفشی که باشد از آهن

درخور پوشش حسن ...

کج و معوج چو اصل پای حسن

هر که آن را بدید و خنده نکرد

یا بود کور یا بود کودن

وآنگه آن را خرند وکریه نکرد

یا ز سنگ است پاش یا ز چدن

و آنکه پوشید و پای او نشکست

هرچه دارد گنه به گردن من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۳۷ - قطعهٔ الحاقی در پاسخ فانی سمنانی

فانی‌، کز زادن چنو سخن آرای

مادر ایام شد عقیم و سترون

خوشا زبن چامهٔ بدیع که باشد

باغی پریاسمین و خیری و سوسن

هر ورقی راکزو دو بیت نگاری

گردد بیغارهٔ پرند ملوّن

دیدم ازبن یک قصیده پاکی طبعش

دید توان نور آفتاب ز روزن

لیک من و فانی‌ایم بندهٔ ناصر

آنکه سروده است این چکامهٔ متقن

«‌دیر بماندم در این سرای کهن من‌»

«‌تاکهنم کرد صحبت دی و بهمن‌»

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۳۸ - در سوگ پدر

دربغ از آن دل دانا که از جفای سپهر

گزید خاک سیه را ز بهر خویش مکان

صبوری آن ملک شاعران طوس برفت

بجای ماند همه ملک شعر بی‌سلطان

شد از میانه ادیبی که ملک دانش را

حیات بود بدو چون حیات جسم به جان

شد از میانه یکی فاضلی معانی‌سنج

که داشت نامهٔ دانش بنام او عنوان

دگر نیابد گیتی شبیهش از اشباه

دگر نیارد دوران قرینش از اقران

بغیر طبع و دل راد او ندیده کسی

نهفته گردد در خاک‌، قلزم و عمان

بغیر رای رزینش کسی ندارد یاد

که آفتاب شود زیر خاک تیره نهان

چو بود گنج خرد در زمین نهان گردید

بلی هماره بود گنج در زمین پنهان

شکست رونق بازار فضل ازین سودا

ببست دکهٔ علم و هنر ازبن خسران

به سوگواری او بین به نامه و خامه

یکی دریده قبا و یکی بریده زبان

نبود در سر او جز هوای آل رسول

نبود در دل او جز محبت اینان

ز دار فانی بگرفت ره سوی باقی

که گفته است خدا « کل من علیها فان‌»

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۳۹ - نالهٔ ملت

سخت‌تر زانست بانگ صاعقه

کاندر آید نیم شب از آسمان

هست از آن بسیار هول‌انگیزتر

غرٌش طوفان به بحر بی‌کران

باشد از آشوب طوفان سخت‌تر

نعره‌های موحش آتش‌فشان

هست از اینها جمله خوف‌انگیزتر

نالهٔ یک ملت بی‌خانمان

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۱ - تاریخ موزه

نخل فتن از پای درافتاد چو برخاست

این شاه جوانبخت به پیرایش بستان

چون امن شد ایران به‌ره علم کمر بست

دانشگه و دانشکده بگشود و دبستان

وانگاه بفرمود که دستور معارف

ریزد ز پی موزه چنین نادره بنیان

از پهلوی و حکمت او هیچ عجب نیست

کین کشور فرخنده شود روضهٔ رضوان

احسنت زهی موزه کز ایوان بلندش

گشتست پر از ریگ حسد موزهٔ کیوان

این موزه نماینده اعصار و قرونست

ممتاز از این رو شد از امثال و ز اقران

گنجینهٔ ذوق است و هنرنامهٔ تاریخ

آیینهٔ علمست و نمایندهٔ عرفان

خواهند ازین موزه به دریوزه تحف‌ها

شاهان پی آرایش کاشانه و ایوان

القصه چو بنیاد شد این موزهٔ عالی

کاز فرّ شه آباد بماناد به دوران

بنوشت «‌بهار» از پی تاریخ بنایش

«‌این موزهٔ عالی شود آرایش ایران‌»

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۲ - ابر و شفق

کربم و باذل ابری برآمد از بر کوه

بغارتیده همه بار خانهٔ عمان

صلای داد و جبین برگشاد و کرد نثار

به‌دشت گوهر سیراب و بر افق مرجان

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۳ - در تحمل نکردن زور

دو رویه زبر نیش مار خفتن

سه پشته روی شاخ مور رفتن

تن روغن‌زده با زحمت و زور

میان لانهٔ زنبور رفتن

به کوه بیستون بی‌ره‌نمایی

شبانه با دو چشم کور رفتن

برهنه زخم‌های سخت خوردن

پیاده راه‌های دور رفتن

میان لرز وتب با جسم پر زخم

زمستان توی آب شور رفتن

به پیش من هزاران بار بهتر

که یک جو زیر بار زور رفتن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۴ - وعدهٔ مادر

قضات محکمه دادند حکم قتلش را

که رسم نیست به بیچارگان امان دادن

به‌دست و پای درافتاد مادرش که مگر

توان نجاتش از آن مرگ ناگهان دادن

بود علاقهٔ مادر به حالت فرزند

حکایتی که محال است شرح آن دادن

از آن که بود مقصر جوان و دشوار است

رضا به فاجعهٔ مرگ نوجوان دادن

به صورتش دم تیغ آشنا نگشته جفاست

گلوش را به دم تیغ خونفشان دادن

بهار زندگیش ناشکفته حیف بود

گلش به دست جفاکاری خزان دادن

ولی دربغ که قانون حرام می‌دانست

چنان شکار حلالی به رایگان دادن

بود شکستن قانون گناه و نیست گناه

عزیز جانی در دست جان‌ستان دادن

فقیر بود زن و ناله‌اش نداشت اثر

کجا به ناله توان سنگ را تکان دادن

همه رسوم و قوانین نوشته بر فقراست

بجز مراتب احسان و رسم نان دادن

وسیله‌ای به ضمیر زن فقیرگذشت

که باید آن را یاد جهانیان دادن

گرفت رخصت و در حبسگه پسر را دید

چه مشکل است تسلی در آن مکان دادن

بگفت غم مخور ای نور دیده کاسانست

ترا نجات ازین بحر بیکران دادن

به رهن داده‌ام اسباب خانه را امروز

که لازمست تعارف به این و آن دادن

ز پای دار به آن غرفه بلند نگر

مرا ببینی آنجا به امتحان دادن

گرم سپیدبود رخت مطمئن گشتن

وگر سیاه‌، به چنگ اجل عنان دادن

شبی گذاشت‌پسر در امید وگفت رواست

زمام کار به اشخاص کاردان دادن

صباح مرگ یکی دار دید و میدانی

پر ازدحام‌، چو لشکر به وقت سان دادن

به غرفه مادر خود دید در لباس سفید

دلش قوی شد از آن عهد و آن زبان دادن

نشاط کرد و بشد شادمانه تا در مرگ

چو داد باید جان‌، به که شادمان دادن

فتاد رشتهٔ دارش به گردن و جان داد

به‌رغم مادر و آن وعدهٔ نهان دادن

یکی بگفت به آن داغدیده مادر زار

به وقت تسلیت وتعزیت نشان دادن

چرا تو وعدهٔ آزادی پسر دادی

مگر نبود خطا وعده‌ای چنان دادن

جواب داد چو نومیدگشتم این گفتم

که بچه‌ام نخورد غم به‌وقت جان دادن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۵ - دین و وطن

به میر و کاهن روز نخست لعنت باد

کز آن دوگشت بپا یادگار دین و وطن

ز پیش گرسنگان بهر پاس عزت خویش

گریختند به پشت حصار دین و وطن

بر اختلاف خلایق بنای دولت خویش

نهاد هرکه نمود ابتکار دین و وطن

به خیر محض نباشد جهان ولیک افتاد

بشر به دام شرور از شرار دین و وطن

خدا نیای بشر بود و خاک مادر او

فغان ز قیم نااستوار دین و وطن

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۶ - دو نامهٔ منظو‌م (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به

سر حلقهٔ صاحبدلان حسین

ای سرور عالیجناب من

دارم سخنانی صواب چند

بشنو سخنان صواب من

توخود ملکی برملوک عصر

زین رو به‌تو هست انتساب من

یاد آر که ورزید باب تو

پیوسته ارادت به باب من

شد صرف خلوص و مودتت

سرمایهٔ عهد شباب من

بود ارچه مهیا به فضل حق

از سعی و عمل نان و آب من

لیکن به سرای تو بد ز صدق

پیوسته ایاب و ذهاب من

دیدار تو اصل سرور من

اخلاص تو فصل الخطاب من

در خطهٔ ری بس شباکه بود

در باغ صبا خورد و خواب من

در امر تو بود انقیاد من

وز نهی تو بود اجتناب من

بی‌هیچ طمع مخلص وشفیق

تا آن که ببردی کتاب من

چون حبس شدم نامه کردمت

باشدکه فرستی حساب من

ز انصاف مرمت کنی بفور

بنیاد وجود خراب من

وندر حق اطفال من کنی

لطف و پدری در غیاب من

ظنم به خطا رفت کامدی

فارغ ز عذاب و عقاب من

چون‌سوی‌صفاهان شدم ز حبس

گشتی غمی از فتح باب من

بس نامه فرستادم و پیام

یک نامه ندادی جواب من

هرگز نسزد از تو رادمرد

کافیون کنی اندر شراب من

زیبنده نباشد اکرکند

سیمرغ تو قصد ذباب من

با گنج کتابی که مر توراست

بندی طمع اندرکتاب من

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۷ - قطعهٔ دوم (خطاب به حاجی حسین آقا ملک که از بهار کتابی خریده بود و ادای قیمت آن به درازا

سر دفتر آزادگان حسین

برد از دل من صبر و تاب من

وی با قلم آتشین خویش

بر خاک جفا ریخت آب من

ده سال کتاب مرا نداد

وز خاطر او شد حساب من

وز دیدن من هم کرانه کرد

سرچشمهٔ من شد سراب من

نامه بنوشتم به حضرتش

سربسته پس آمدکتاب من

گفتم بود این خواجهٔ کریم

در قحط و شداید سحاب من

معمار عنایات او کند

آباد بنای خراب من

در جاهلی ار کرده‌ام خطا

عفوش ندراند حجاب من

پیوسته نگوید ‌به نظم ‌و نثر

کردی تو چرا، هجو باب من

زیرا پس از آن شعر ، مدح ‌ها

زاده است ز طبع چو آب من

ظنم به خطا رفت و عاقبت

شد اختر بختم شهاب من

هم‌ دوست ‌زکف ‌رفت ‌و هم کتاب

با سرکه بدل شد شراب من

با این همه جز شکوه وگله

نشنید کس اندر خطاب من

ناچار فرستادی آن کتاب

چون سخت گران شد تکاب من

سیمت نگرفتم از آن که نیست

سویت پی سیم اقتراب من

چون شمس‌ برون ‌آی ‌و چون ‌سحاب

میبار به کشت یباب‌ من

دو نامه و دو رشتهٔ گهر

بنگاشتی اندر عتاب من

وان قطعه شیوا که ساختی

چون عقد پرن در جواب من

فرسود روان مرا و برد

از قلب پریش انقلاب من

تقدیم درت کردم آن کتاب

تا آن که بگویی کتاب من

لیکن نگرایم به باب تو

تا تو نگرایی به باب من

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۸ - و نیز در هجو بها نامی

زین بیش بها مجوی آزردن من

دینی مفکن زهجو برگردن من

تو هجوی‌ و من‌ تو را فزون خواهم کرد

اینست طریقه هجاکردن من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:43 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۴۹ - مونس پدر

تو بخت منی در آستان من

تو دست منی در آستین من

از مادر مهربان جدا گشتی

گشتی به سویس همنشین من

دیدی پدرت ز رنج نالانست

از روی وفا شدی قرین من

می کوشی و یک‌زمان نه‌ای فارغ

از تسلیت دل غمین من

ای مرهم سینهٔ فکار من

و ای مونس خاطر حزین من

هرچند بهار من ز من دور است

هستی تو بهار دلنشین من

دیدار تو هست لاله‌زار من

رخسار تو هست فرودین من

موی تو خمیده ضیمران من

روی تو شکفته یاسمین من

با مهر تو از فلک ندارم باک

برخیزد اگر فلک به کین من

هرچندکه کودکی‌، بزرگ آمد

قدر تو به چشم تیزبین من

با این خرد وکمال و زیبایی

فرزند منی و جانشین من

خوی تو و روبت ای پری آمد

شایستهٔ مدح و آفرین من

یزدانت جزای خیر فرماید

ای دختر خوب نازنین من

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:43 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها