چنانكه اشاره شد، هارون آشكارا روى انتساب خود به مقام رسالت تكيه نموده در هر فرصتى آن را مطرح مىكرد. وى روزى وارد شهر مدينه شد و رهسپار زيارت قبر مطهر پيامبر اسلام (ص) گرديد. هنگامى كه به حرم پيامبر (ص) رسيد، انبوه جمعيت از قريش و قبائل ديگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پيامبر نموده گفت:
«درود بر تو اى پيامبر خدا! درود بر تو اى پسر عمو!» (1). او در ميان آن جمعيت زياد، نسبت عمو زادگى خود با پيامبر اسلام (ص) را به رخ مردم مىكشيد و عمداً به آن افتخار مىنمود تا مردم بدانند خليفه پسر عموى پيامبر است!
در اين هنگام پيشواى هفتم كه در آن جمع حاضر بود، از هدف هارون آگاه شده نزديك قبر پيامبر رفت و با صداى بلند گفت: «درود بر تو اى پيامبر خدا! درود بر تو اى پدر!». هارون از اين سخن سخت ناراحت شد، به طورى كه رنگ صورتش تغيير يافت و بىاختيار گفت: واقعاً اين افتخار است.(2)
او نه تنها كوشش مىكرد انتساب خويش به مقام رسالت را به رخ مردم بكشد، بلكه به وسائلى مىخواست پيامبر زادگى اين پيشوايان بزرگ را نيز انكار كند. او روزى به پيشواى هفتم چنين گفت:
«شماچگونه ادعا مىكنيد كه فرزند پيامبر هستيد، درحالى كه در حقيقت فرزندان على هستيد، زيرا هركس به جد پدرى خود منسوب مىشود نه جد مادرى»! امام كاظم عليهالسلام - در پاسخ وى آيهاى را قرأت نمود كه خداوند ضمن آن مىفرمايد: «...و از نژاد ابراهيم، داود و سليمان و ايوب...و (نيز) زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همگى از نيكان و شايستگانند، هدايت نموديم».(3)
آنگاه فرمود: در اين آيه، عيسى از فرزندان پيامبران بزرگ پيشين شمرده شده است در صورتى كه او پدر نداشت و تنها از طريق مادرش مريم نسبت به پيامبران مىرساند، بنابراين به حكم آيه، فرزندان دخترى نيز فرزند محسوب مىشوند. ما نيز بهواسطه ماردمان «فاطمه»، فرزند پيامبر محسوب مىشويم (4). هارون در برابر اين استدلال متين جز سكوت چارهاى نداشت!
در مناظره مشابه و مفصل و مهيجى كه امام هفتم عليهالسلام - با هارون داشت، در پاسخ سؤال وى كه چرا شما را فرزندان رسول خدا مىنامند، نه فرزندان على عليهالسلام -؟ فرمود:
اگر پيامبر (ص) زنده شود و دختر تو را براى خود خواستگارى كند، آيا دختر خود را به پيامبر تزويج مىكنى؟
- نه تنها تزويج مىكنم، بلكه با اين وصلت به تمام عرب و عجم افتخار كنم!
- ولى اين مطلب در مورد من صادق نيست، نه پيامبر (ص) دختر مرا خواستگارى مىكند و نه من دخترم را به او تزويج مىنمايم/
- چرا؟
- براى اينكه من از نسل او هستم و اين ازدواج حرام است، ولى تو از نسل او نيستى/
- آفرين، كاملاً صحيح است!(5)
اين قصر از آن كيست؟
روزى پيشواى هفتم وارد يكى از كاخهاى بسيار عظيم و باشكوه هارون در بغداد شد. هارون كه مست قدرت و حكومت بود، به قصر خود اشاره كرده با نخوت و تكبر پرسيد:
- اين قصر از آن كيست؟
نظر وى از اين جمله آن بود كه شكوه و قدرت خود را به رخ امام بكشد! حضرت بدون آنكه كوچكترين اهميتى به كاخ پر زرق و برق او بدهد، با كمال صراحت فرمود:
- اين خانه، خانه فاسقان است؛ همان كسانى كه خداوند درباره آنان مىفرمايد:
«بزودى كسانى را كه در زمين بناحق كبر مىورزند، و هرگاه آيات الهى را ببينند ايمان نمىآورند، و اگر راه رشد و كمال را ببينند آن را در پيش نمىگيرند، ولى هرگاه راه گمراهى را ببينند آن را طى مىكنند، از (مطالعه و درك) آيات خود منصرف خواهم كرد، زيرا آنان آيات ما را تكذيب نموده از آن غفلت ورزيدهاند»(6)/
هارون از اين پاسخ، سخت ناراحت شد و در حالى كه خشم خود را بسختى پنهان مىكرد، با التهاب پرسيد:
- پس اين خانه از آن كيست؟
امام بىدرنگ فرمود:
- (اگر حقيقت را مىخواهى) اين خانه از آن شيعيان و پيروان ما است، ولى ديگران بازور و قدرت، آن را تصاحب نمودهاند/
- اگر اين قصر از آنِ شيعيان است، پس چرا صاحب خانه، آن را باز نمىستاند؟
- اين خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصليش گرفته شده است و هر وقت بتواند آن را آباد سازد، پس خواهد گرفت(7)/
---------------------------------------
1-السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابن عم!
2-السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابة (شيخ مفيد، الاًّرشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 298-ابن اثير الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 6،ص 164- ابن اثير، البداية والنهاية، ط 2، بيروت، مكتبة المعارف، 1977 م، ج 10، ص 183- ابن حجر هيتمى، همان كتاب، ص 204)/
3-وَ وَهَبا لَهُ اِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كلاّ هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرّيَتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ اَيّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذالِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ وَ زَكَريّا وَ يَحْيى وَ عيسى كُلّ مِنَ الصّالِحين (سوره انعام: 85 و 86)/
4-شبلنجى، نورالأبصار، قاهره، مكتبْالمشهدالحسينى، ص 149-ابن صبّاغ مالكى، الفصولالمهمة، نجف، مكتبةدارالكتبالتجارية، ص 220-ابن حجر هيتمى، همان كتاب، ص .203 امام در اين گفتگو غير از آيه مزبور با آيه مباهله نيز استدلال كرد كه طى آن امام حسن و امام حسين با تعبير «ابنائنا» فرزندان پيامبر شمرده شدهاند/
5-مجلسى، همان كتاب، ج 48، ص 127/
6-سَاَصرِفُ عَنْ آياتِىَ الَذينَ يَتَكَبّرُونَ فى الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقّ وَ اِنْ يَرَوْا كُلّ آيٍَْ لايُؤمِنُوابِها وَ اِنْ يَرَواْ سِبيلَ الرّشاد لا يَتّخِذوُهُ سَبيلاً وَ اِنْ يَرَوْا سَبيلَ الْغَىّ يَتّخِذُوهُ سَبيلاً ذلِك بِاَنّهُمْ كَذّبوُا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (سوره اعراف: 146)/
7-مجلسى، همان كتاب، ج 48، ص 138 - عياشى، تفسير عياشى، قم، المطبعةالعلمية، ج 2، ص 30/
------------------------------------
مهدى پيشوايى، ص 413 - 463