0

على بن يقطين؛ كارگزار امام در دربار هارون‏

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

على بن يقطين؛ كارگزار امام در دربار هارون‏

«على بن يقطين»يكى از شاگردان برجسته و ممتاز پيشواى هفتم بود. على، شخصى پاك و گرانقدر بود و در محضر امام هفتم از موقعيت ويژه‏اى بر خوردار بود. او در جهان تشيع داراى احترام و ارزش فوق‏العاده است(1)/
على در سال 124 در اواخر حكومت بنى اميه در «كوفه» چشم به جهان گشود. پدر او يقطين از طرفداران عمده عباسيان بود، به همين جهت «مروان حمار» (خليفه وقت اموى) مى‏خواست او را دستگير كند، و او متوارى شد/
همسر يقطين در غياب او، درو فرزند خود «على» و «عبيد» را همراه خويش به مدينه برد. پس از سقوط حكومت بنى اميه و روى كار آمدن عباسيان، يقطين به كوفه باز گشت و به «ابوالعباس سفاح» پيوست. همسر او نيز همراه فرزندان به كوفه بر گشت(2)/
بارى على بن يقطين در كوفه پرورش يافت و در جرگه شاگردان پيشواى هفتم قرار گرفت/
مقام علمى على بن يقطين‏
به گواهى دانشمندان علم رجال و مورخان، على از ياران و شاگردان برجسته پيشواى هفتم بوده و از محضر آن حضرت بهره‏ها برده و احاديث فراوانى نقل كرده است ولى از امام صادق عليه‏السلام - جز يك حديث نقل ننموده است(3)/
او، هم داراى شهرت و شخصيت اجتماعى بود و هم يكى از دانشمندان رجال علمى زمان خود به شمار مى‏رفت و تأليفاتى به قرار زير داشت:
1- ماسئل عنه الصادق عليه‏السلام -من الملاحم(4)/
2- مناظرة الشّاك بحضرته(5)/
3- مسائلى كه از محضر امام كاظم عليه‏السالم - فرا گرفته بود(6)/
على بن يقطين با استفاده از مقام و موقعيت اجتماعى و سياسى كه داشت، منشأ خدمات ارزنده‏اى براى شيعه بود و چنانكه خواهيم گفت، پناهگاه استوارى براى شيعيان به شمار مى‏رفت/
وزارت على بن يقطين، چتر حمايتى براى شيعيان‏
در زمان حكومت منصور و هارون، قيامهاى مسلحانه پى در پى و متناوب علويان و بنى هاشم با شكست روبرو گرديد و با شهادت رهبران اين نهضتها و شكست نيروهاى طرفدار آنان، عملاً ثابت شد كه در آن شرائط، هرگونه اقدام حادّ و مسلحانه محكوم به شكست است بايد مبارزه را از طريق ديگرى شروع كرد/
از اين نظر پيشواى هفتم از دست زدن به اقدامات حادّ و تند چشم‏پوشيده بود و تنها به سازندگى افراد، بيدارى افكار، معرفى ماهيت پليد حكومت عباسى و گسترش هرچه بيشتر افكار تشيع در سطوح مختلف جامعه مى‏انديشيد/
براساس همين برنامه بود كه امام با وجود تحريم عمومى همكارى با آن حكومت ستمگر، استثنأاً با اشتغال مناصب مهم به وسيله رجال شايسته و پاك شيعه مخالفت نمى‏كرد، زيرا اين كار از يك سو موجب رخنه آنان در دستگاه حكومت بود، و از سوى ديگر باعث مى‏شد مردم بويژه شيعيان زير چتر حمايت آنان قرار گيرند/
به قدرت رسيدن على بن يقطين در دستگاه حكومت هارون نيز جزئى از اين برنامه بود. على برخلاف پدرش، كه از طرفداران بنى عباس بود و اعتقادى به مسئله امامت (رهبرى امت از ديدگاه تشيع) نداشت، از شيعيان آگاه و استوار، و بينش او بينش يك شيعه راستين بود(7). به طورى كه مسئله «انتظار»، يعنى اميد به ظهور حكومت «حق» و «عدل» كه لازمه آن «نفى» مشروعيّت حكومت ستمگر موجود بود، پايگاه فكرى او را تشكيل مى‏داد.اين معنا از گفتگوهايى كه روزى ميان او و پدرش رخ داد، بخوبى روشن مى‏گردد. روزى يقطين به پسرش گفت: چگونه آنچه پيشوايان شما درباره ما (بنى عباس) پيشگويى كرده‏اند، همه عملى شد، ولى آنچه درباره شما (شيعيان و پيروزى حكومت موعود شما) گفته شده عملى نگرديده است؟
على پاسخ داد: آنچه درباره شما و ما گفته شده، از منبع واحدى است، منتها چون حكومت شما در زمان حاضر است، از اين جهت درباره شما با روشنى و بدون ابهام پيشگويى شده است و ديديد كه درست از آب درآمد، ولى چون هنوز وقت حكومت موعود ما نرسيده است، ما اميد و آرزوى آن را داريم، و اگر پيشوايان ما مى‏گفتند: حكومت خاندان پيامبر (ص) مثلاً پس از دويست يا سيصد سال خواهد بود، چه بسا دلها (به واسطه طولانى بودن اين مدت) سخت مى‏گرديد و از ايمان مردم نسبت به آن كاسته مى‏شد ولى (براى اينكه اميد مردم استوار گردد) پيشوايان ما (وقت آن را تعيين نكرده) گفتند: به همين زودى خواهد رسيد و از اين رهگذر مردم را اميدوار ساخته فرج و ظهور امام را نزديك معرفى نمودند(8)/
باتوجه به اين سوابق، اهميت به قدرت رسيدن على بن يقطين در دستگاه حكومت هارون بخوبى روشن مى‏گردد/
موافقت مشروط امام‏
على بن يقطين با موافقت امام كاظم عليه‏السلام - وزارت هارون را پذيرفت(9). بعدها نيز چندين بارخواست استعفا نمايد، ولى امام او را از اين تصميم منصرف كرد(10)/
هدف امام از تشويق على به تصدى اين منصب، حفظ جان و مال و حقوق شيعيان و كمك به نهضت سرّى آنان بود. امام كاظم عليه‏السلام - به وى فرمود: يك چيز را تضمين كن تا سه چيز را براى تو تضمين كنم، على پرسيد: آنها كدامند؟
امام فرمود: سه چيزى كه براى تو تضمين مى‏كنم اين است كه: 1- هرگز با شمشير (و به دست دشمن) كشته نشوى/
2- هرگز تهيدست نگردى/
3- هيچوقت زندانى نشوى/
و اما آنچه تو بايد تضمن كنى اين است كه هر وقت يكى از شيعيان ما به تو مراجعه كرد، هر كارى و نيازى داشته باشد، انجام بدهى و براى او عزت و احترام قائل شوى/
پسر يقطين قبول كرد، امام نيز شرائط بالا را تضمين نمود(11)/
امام ضمن اين گفتگوها فرمود: مقام تو، مايه عزت برادران (شيعه)تو است، و اميد است خداوند به وسيله تو شكستگيها را جبران و آتش فتنه مخالفان را خاموش سازد/
بارى على بن يقطين به پيمان خود وفادار بود و در تمام مدتى كه عهده‏دار اين سمت بود دژى استوار و پناهگاهى مطمئن براى شيعيان به شمار مى‏رفت و در آن شرائط دشوار، در تأمين اعتبارات لازم براى حفظ حيات و استقلال شيعيان، نقشى مؤثر ايفا مى‏كرد/
يك مأموريت سرّى خطرناك‏
على بن يقطين به طور سرّى «خمس» اموال خود را به حضور پيشواى هفتم مى‏فرستاد و گاهى در شرائط باريك و خطرناك، اموالى براى آن حضرت مى‏فرستاد. دو نفر از ياران او نقل مى‏كنند كه روزى على بن يقطين ما را احضار كرد و اموال و نامه‏هايى به ما داد و گفت: دو مركب سوارى بخريد و از بيراهه برويد و اين اموال و نامه‏ها را به امام ابى الحسن عليه‏السلام -(حضرت كاظم) برسانيد، به طورى كه كسى از وضع شما آگاه نشود/
اين دو نفر مى‏گويند: به كوفه آمديم و مركب سوارى خريديم و توشه راه تهيه نموديم و از بيراهه حركت كرديم تا آنكه به سرزمين «بطنُ الرّمَه» رسيديم و چهارپايان را بستيم و براى آنها علوفه گذاشتيم و براى صرف غذا نشستيم. در اين هنگام سواره‏اى همراه شخصى ديگر، نمايان گرديد. وقتى نزديك شد، ديديم امام كاظم - عليه‏السلام - است! از جا برخاسته سلام كرديم و اموال و نامه‏ها را تحويل داديم، در اين هنگام امام نامه‏هايى را بيرون آورد و به ما داد و فرمود: اينها جواب نامه‏هاى شما است/
گفتيم: غذا و توشه ما تمام شده است، اگر اجازه فرماييد به مدينه برويم تا هم پيامبر را زيارت كنيم و هم توشه تهيه نماييم/
فرمود: آنچه از توشه شما باقى مانده بياوريد، توشه را بيرون آورديم، آن را با دست زير و رو كرد و فرمود: اين شما را تا كوفه مى‏رساند/
امام رفتن ما را به مدينه صلاح تشخيص نداد و فرمود: شما (در واقع) پيامبر را ديديد، اينك در پناه خدا بر گرديد(12)/
تقويت بنيه اقتصادى شيعيان‏
بى‏شك هر جمعيت و گروهى كه هدف مشتركى دارند، براى سازماندهى و شكل‏بندى نيروهاى خود، جهت پيشبرد هدفهاى مشترك، نياز به منابع مالى دارند، چه، در صورت قطع عوايد مالى، هرگونه فعاليت و جنبشى فلج مى‏گردد. شيعيان نيز براساس اين اصل كلى، براى ادامه حيات و تعقيب آرمانهاى مقدس خود، همواره نيازمند پشتوانه مالى بودند، ولى در ادوار مختلف تاريخ بويژه نيروهاى مبارز آنان همواره در فشار اقتصادى به سرمى‏بردند و حكومتهاى وقت، به منظور تضعيف نيروهاى آنان، غالباً آنان را از راههاى گوناگون در فشار اقتصادى قرار مى‏دانند/
در اين زمينه علاوه بر گرفتن «فدك» از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها كه انگيزه سياسى داشت و هدف از آن تضعيف اقتصادى موضع اميرمؤمنان عليه‏السلام - و بنى هاشم بود، نمونه‏هاى فراوانى در تاريخ اسلام به چشم مى‏خورد كه يكى از آنها روش معاويه در قبال شيعيان بويژه بنى هاشم، بود. يكى از تاكتيكهايى كه معاويه به منظور اخذ بيعت از «حسين بن على عليه‏السلام -»براى وليعهدى يزيد، به آن متوسل شد، خوددارى وى از پرداخت هرگونه عطيه به بنى هاشم از بيت‏المال در جريان سفر وى به مدينه بود تا بدين وسيله او را زير فشار گذاشته وادار به بيعت كند(13)/
نمونه ديگر، فشار اقتصادى «ابو جعفر منصور» (دومين خليفه عباسى) بود منصور برنامه سياه تحميل گرسنگى و فلجسازى اقتصادى را در سطح وسيع و گسترده‏اى به اجرا گذاشت و هدف او اين بود كه مردم، نيازمند و گرسنه و متكى به او باشند و هميشه در فكر سير كردن شكم خود بوده مجال انديشه در مسائل بزرگ اجتماعى را نداشته باشند. او روزى در حضور جمعى از خواص درباريان بالحن زننده‏اى انگيزه خود را از گرسنه نگهداشتن مردم چنين بيان كرد:«عربهاى چادر نشين در ضرب‏المثل خود، خوب گفته‏اند كه: سگ خود را گرسنه نگهدار تا به طمع نان دنبال تو بيايد»(14)!!
در اين فشار اقتصادى سهم شيعيان و علويان بيش از همه بود، زيرا آنان هميشه پيشگام و پيشاهنگ مبارزه با خلفاى ستمگر بودند/
بارى دوران خلافت هارون نيز از اين برنامه كلى مستثنا نبود، زيرا او با قبضه بيت‏المال مسلمانان و صرف آن در راه هوسرانيها و بوالهوسيها و تجمل‏پرستيهاى خود و اطرافيانش، شيعيان را از حقوق مشروع خود محروم كرده بود و از اين راه نيروهاى آنان را تضعيف مى‏كرد/
على‏بن‏يقطين، يار وفادار و صميمى پيشواى هفتم كه بر رغم كارشكنيهاى مخالفان شيعه، اعتماد هارون را جلب نموده و وزارت او را در كشور پهناور اسلامى به عهده گرفته بود، به اين مطلب بخوبى توجه داشت، و با استفاده از تمام امكانات، از هر كوششى در حمايت و پشتيبانى از شيعيان دريغ نمى‏ورزيد؛ مخصوصاً در تقويت بنيه مالى شيعيان و رساندن «خمس» اموال خود (كه جمعاً مبلغ قابل توجهى را تشكيل مى‏داد و گاهى بالغ بر صد تا سيصد هزار درهم مى‏شد)(15) به پيشواى هفتم كوشش مى‏كرد و مى‏دانيم كه خمس، در واقع پشتوانه مالى حكومت اسلامى است/
پسر على بن يقطين مى‏گويد: امام كاظم عليه‏السلام - هرچيزى لازم داشت يا هر كار مهمى كه پيش مى‏آمد، به پدرم نامه مى‏نوشت كه فلان چيز را براى من خريدارى كن يا فلان كار را انجام بده ولى اين كار را به وسيله «هشام بن حكم» انجام بده، و قيد همكارى هشام، فقط در موارد مهم و حساس بود(16)/
در سفرى كه امام كاظم عليه‏السلام - به عراق نمود، على از وضع خود به امام شكوه نموده گفت: آيا وضع و حال مرا مى‏بينيد (كه در چه دستگاهى قرار گرفته و با چه مردمى سر و كار دارم؟) امام فرمود: خداوند مردان محبوبى در ميان ستمگران دارد كه به وسيله آنان از بندگان خوب خود حمايت مى‏كند و تو از آن مردان محبوب خدايى(17)/
بار ديگر كه على، در مورد همكارى با بنى عباس، از پيشواى هفتم عليه‏السلام - كسب تكليف نمود، امام فرمود: اگر ناگزيرى اين كار را انجام بدهى مواظب اموال شيعيان باش/
على‏بن‏يقطين فرمان امام را پذيرفت، و روى همين اصل، ماليات دولتى را برحسب ظاهر از شيعيان وصول مى‏كرد، ولى مخفيانه به آنان مسترد مى‏نمود (18) و علت آن اين بود كه حكومت هارون يك حكومت اسلامى نبود كه رعايت مقررات آن بر مسلمانان واجب باشد. حكومت و ولايت از طرف خدا از آن موسى بن جعفر عليه‏السلام - بود كه پسر يقطين به دستور او امول شيعيان را مسترد مى‏كرد/
نُوّاب حجّ‏
يكى از افتخارات على‏بن‏يقطين در تاريخ، اين است كه همه ساله عده‏اى را به نيابت از طرف خود، به زيارت‏خانه خدا مى‏فرستاد و به هركدام ده تا بيست هزار درهم مى‏پرداخت(19).تعداد اين عده در سال بالغ بر 150 نفر و گاهى بالغ بر 250 و يا 300 نفر مى‏شد(20)/
اين عمل، باتوجه به اهميت و فضيلت خاص عمل حج در آيين اسلام، بى شك نمودار ايمان و پارسايى ويژه على‏بن‏يقطين به شمار مى‏رود، ولى با در نظر گرفتن تعداد قابل توجه اين عده، و نيز با نگرش به مبالغ هنگفتى كه على به آنان مى‏پرداخته، مسئله، عمق بيشترى پيدا مى‏كند/
اگر از گروه نايبان حج و مبلغى كه به آنها پرداخت مى‏شد، ميانگين بگيريم و مثلاً تعداد آنان را 200 نفر در سال، و مبلغ پرداختى را ده هزار درهم بگيريم، جمعاً مبلغى در حدود دو ميليون درهم را تشكيل مى‏دهد/
از طرف ديگر، اين مبلغ كه هر سال پرداخت مى‏شد، مسلماً گوشه‏اى از مخارج ساليانه على بن يقطين و از مازاد هزينه‏هاى جارى و باقيمانده پرداخت حقوق مالى مثل زكات و خمس و ساير صدقات مستحبى و بخششها و امثال اينها بوده است/
با اين حساب تقريبى، جمع عوايد على بن يقطين چه مقدار مى‏بايست باشد تا كفاف اين مبالغ را بدهد؟
در ميان دانشمندان شيعه ظاهراً «مرحوم شيخ بهائى» نخستين كسى است كه به اين مسئله توجه پيدا كرده است. او نكته لطيف اين مطلب را چنين بيان مى‏كند: گمان مى‏كنم امام كاظم عليه‏السلام - اجازه تصرف در خراج و بيت‏المال مسلمانان رابه على بن يقطين داده بود و على از اين اموال، به عنوان اجرت حج، به شيعيان مى‏پرداخت تا بهانه‏اى براى ايراد و اعتراض به دست مخالفان ندهد(21). بنابراين عمل اعزام نواب حج، در واقع يك برنامه حساب شده و منظم بود و على، زير پوشش اين كار، بنيه اقتصادى شيعيان را تقويت مى‏نمود/
مؤيد اين مطلب اين است كه در ميان نواب حج، شخصيتهاى بزرگى مثل «عبدالرحمن بن حجاج» و «عبدالله بن يحيى كاهلى»(22) به چشم مى‏خوردند كه از ياران خاص و مورد علاقه امام بودند و طبعاً مطرود دستگاه حكومت و محروم ازمزايا!(23)
نكته ديگرى كه در اين برنامه على بن يقطين به نظر مى‏رسد، شركت دادن شيعيان بخصوص بزرگان آنان، در كنگره بزرگ حج بود تا از اين رهگذر به معرفى چهره شيعه و بحث و مناظره با فرقه‏هاى ديگر بپردازند و يك موج فرهنگى شيعى به وجود آورند/
اين لباس را نگهدار!
على بن يقطين در پرتو اين خدمات، همواره مورد تأييد و حمايت بى‏دريغ امام كاظم عليه‏السلام - بود و چندين بار در اثر تدبير امام از خطر قطعى رهايى يافت كه يكى از آنها چنين بوده است:
يك سال هارون تعدادى لباس به عنوان خلعت به على بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكى رنگ زربفت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مى‏خورد. على اكثر آن لباسها را كه لباس گرانقيمت زربفت نيز جز آنها بود، به امام كاظم عليه‏السلام - اهدا كرد و همراه لباسها اموالى را نيز كه قبلاً طبق معمول به عنوان «خمس»آماده كرده بود، به محضر امام فرستاد/
حضرت همه اموال و لباسها را پذيرفت، ولى آن يك لباس مخصوص را پس فرستاد، و طى نامه‏اى نوشت: اين لباس را نگهدار و از دست مده، زيرا در حادثه‏اى كه برايت پيش مى‏آيد به دردت مى‏خورد/
على‏بن‏يقطين از راز رد آن لباس آگاه نشد، ولى آن را حفظ كرد. اتفاقاً روزى وى يكى از خدمتگزاران خاص خود را به علت كوتاهى در انجام وظيفه، تنبيه و از كار بركنار كرد. آن شخص كه از ارتباط على با امام كاظم عليه‏السلام -و اموال و هدايايى كه او براى حضرت مى‏فرستاد، آگاهى داشت، از على نزد هارون سعايت كرد و گفت: او معتقد به امامت موسى بن جعفر است و هرساله خمس اموال خود را براى او مى‏فرستد/
آنگاه داستان لباسها را گواه آورد و گفت: لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او اهدا كرده بود، به موسى بن جعفر داده است. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و گفت: حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگر ادعاى تو راست باشد خون او را خواهم ريخت. آنگاه بلافاصله على را احضار كرد و از آن لباس پرسش نمود. وى گفت: آن را در يك بقچه گذاشته‏ام و اكنون محفوظ است/
هارون گفت: فوراً آن را بياور!
پسر يقطين فورا يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت: به فلان اطاق خانه ما برو و كليد آن را از صندوقدار بگير و در اطاق را باز كن و سپس در فلان صندوق را باز كن و بقچه‏اى را كه در داخل آن است با همان مهرى كه دارد به اينجا بياور/
طولى نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد. هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سرآن را باز كنند. وقتى كه بقچه را باز كردند ديد همان لباس است كه عيناً تا شده باقى مانده است!
خشم هارون فرو نشست و به على گفت: بعد از اين هرگز سخن هيچ سعايت كننده‏اى را درباره تو باور نخواهم كرد، و آنگاه دستور داد جايزه ارزنده‏اى به او دادند و شخص سعايت كننده را سخت تنبيه كردند!(24)
---------------------------------------
1-شيخ طوسى، الفهرست، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، ص 234/
2-طوسى، همان كتاب، ص 234- نجاشى، فهرست اسمأ مصنفى الشيعة، قم، مكتبةالداورى، ص 194/
3-نجاشى، همان كتاب، ص 195/
4- پيشگوييهاى امام صادق عليه‏السلام - از حوادث و فتنه‏هاى آينده در پاسخ سؤالاتى كه در اين زمينه از آن حضرت شده بود/
5-مناظره با يكى از شكّاكان در حضور امام/
6-طوسى، همان كتاب، ص 34/
7-ابن نديم در فهرست خود، يقطين پدر على را شيعه معرفى نموده و بعضى از دانشمندان بزرگ گذشته و معاصر شيعه نيز سخنان او را، بدون ذكر مأخذ، نقل كرده‏اند، ولى برخى از محققان معاصر ثابت نموده‏اند كه پدر على شيعه نبوده است (تسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، ج 7، ص 90)/
8-نعمانى، ابن ابى زينب، كتاب الغيبة، تهران، مكتبةالصدوق، ص .295 على بن يقطين اين معنا را از پيشواى هفتم آموخته بود، زيرا روزى عين اين سؤال را از آن حضرت پرسيد، و امام همين پاسخ را داد (نعمانى، همان كتاب، ص 296، پاورقى، به نقل از علل الشرايع)/
9-طوسى، اختيار معرفةالرجال، تحقيق: حسن المصطفوى، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، ص 433/
10-مجلسى، بحارالأنوار، تهران، المكتبةالاًّسلامية، 1385 ه'.ق، ج 48، ص 158/
11-مجلسى، همان كتاب، ص 136-طوسى، همان كتاب، ص 433/
12-طوسى، همان كتاب، ص 436-437/
13-ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 3، ص 551-ابن قتيبه، الاًّمامة و السياسة، الطبعةالثالثة،
قاهره، مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه'.ق، ج 1، ص 191/
14-در اين زمينه در بخش زندگانى امام صادق عليه‏السلام -بحث كرده‏ايم/
15-طوسى، همان كتاب، ص 434/
16-طوسى، همان كتاب، ص 269/
17-طوسى، همان كتاب، ص 433/
18-مجلسى، همان كتاب، ج 48، ص 158/
19-طوسى، همان كتاب، ص 434.اين مبلغ كه كمتر از اين نيز نقل شده است، گويا برحسب شخصيت و موقعيت‏
افراد فرق مى‏كرده است/
20-طوسى، همان كتاب، ص 437 و 434/
21-مامقانى، تنقيح المثال، تهران، انتشارات جهان، ج 2، ص 317/
22-عبدالرحمن بن حجاج كه از محضر امام صادق و امام كاظم عليه‏السلام - نيز بهره‏ها برده بود، از شخصيتهاى پاك و برجسته و ممتاز شيعه بود(نجاشى، فهرست اسمأ مصنفى الشيعة، قم، مكتبةالداورى، ص 65، مامقانى، عبداللّه، تنقيح المقال تهران، انتشارات جهان، ص 141 امام ششم به او مى‏فرمود:
اى عبدالرحمن با مردم مدينه به گفتگو و بحث علمى بپرداز، زيرا من دوست دارم در ميان رجال شيعه، افرادى مثل تو باشند (اردبيلى، جامع الرواة، منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشى النجفى، ج 1، ص 447- طوسى، همان كتاب، ص 442)/
عبدالله بن يحيى كاهلى نيز از موقعيّت خاصى در محضر امام كاظم عليه‏السلام - بر خوردار بود، به طورى كه امام بارها در مورد او به على بن يقطين سفارش مى‏نمود، چنانكه روزى به وى فرمود: تأمين رفاه كاهلى و خانواده او را تضمين كن تا بهشت را براى تو تضمين نمايم!(طوسى، همان كتاب، ص 402) على نيز طبق دستور امام از هر جهت زندگى كاهلى و افراد خانواده و خويشان او را تا آخر عمر وى تأمين كرده او را زير پوشش تكفل و حمايت بى‏دريغ خويش قرار داده بود(طوسى، همان كتاب، ص 448)/
23-طوسى، همان كتاب، ص 435/
24-شيخ مفيد، الاًّرشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 293-شبلنجى، نور الأبصار، مكتبةالمشهدالحسينى، ص 150- ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة، نجف، مكتبة دارالكتب التجارية، ص 218-ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 289/
------------------------------------
مهدى پيشوايى، ص 413 - 463

 
دوشنبه 24 اسفند 1394  9:46 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها