ما بسیاری از واژگان را به معانی و مفاهیم متعارف در ادبیات محاورهای خود تلقی میکنیم و همین سبب درک نادرست میگردد، در حالی که واژگان در ادبیات هر فرهنگی - به ویژه فرهنگ غنی اسلام در قرآن و احادیث - باید به معنا و مفهوم مورد نظر در همان ادبیات و فرهنگ تعریف و درک شود.
خداوند متعال در قرآن کریم فرمود: «ابتدا استغفار کنید، سپس توبه کنید»:
«وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» (هود، 90)
ترجمه: و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است.
همین معنا نشان میدهد که «استغفار» با «توبه» متفاوت است.
"استغفار" یعنی طلب مغفرت – و "توبه" یعنی بازگشت. پس فرمود: ابتدا بخواهید آن چه در گذشته از معصیت انجام دادهاید را خدا ببخشد و آثار سوء آن را بر شما بپوشاند، تا بتوانید برگردید و سپس برگردید.
مثل این است که به زمین خورده بگویید، ابتدا بلند شو، خاک را از سر و روی خود پاک کن، و سپس دوباره حرکت کن، اما در مسیر درست.
پس "توبه" بازگشت است، هر گاه که تصمیم بگیرید به سوی خدا برگردید، و برگردید، میشود "توبه".
خب این توبه (بازگشت)، محصول یک شناخت از راه غلط و راه درست است – محصول یک تصمیم و اراد است و یک همّت امیدوارنه در حرکت. لذا الزاماً با گریه همراه نیست.
اما استغفار فرق دارد. انسان نسبت به کسی جسارت کرده است از حدود و ثغور خودش تجاوز کرده است و حالا از حاکم و قاضی یا صاحب حق میخواهد که او را مورد عفو و مغفرت قرار دهد. انسان در محضر معبود و نسبت به محبوب خیانت کرده، حالا میخواهد که مورد عفو و بخشش قرار گیرد، آن هم چنان که گویی اصلاً انجام نداده است، تا بتواند بلند شده و به راه ادامه دهد. مثل این که انسان بخواهد او را از زندان آزاد کنند، تا بتواند زندگی جدید و سالمی را شروع نماید.
البته بدیهی است که هر چه معرفت (شناخت) نسبت به خدا و معاد از یک سو و نسب به قبح و اثر معصیت از سوی دیگر بیشتر باشد، قلب از شوق قرب و خوف بُعد و دوری بیشتر متحول و متأثر میگردد که این حالات معمولاً همراه با اشک (گریه) میباشد. بالاخره حالات درونی، در ظواهر بیرونی بروز مییابد.