مقام معظم رهبری در بیان نقش خواص می فرمایند:
(...وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیله اش اطراف قصر عبیدالله بن زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها می گفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به این ها بگو زنده است.
شریح آمد، دید که هانی بن عروه زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروه گفت: ای مسلمانها، این چه وضعی است! (خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند! چرا سراغ من نیامدند! چرا نمی آیند مرا از این جا نجات بدهند! شریح قاضی گفت: می خواستم بروم و این حرف های هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفته اند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبیدالله، آن جا ایستاده بود! جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می گوییم: ترجیح دنیا بر دین.
شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام می داد، تاریخ عوض می شد. اگر شریح می رفت، به مردم می گفت که هانی زنده است اما در زندان است و عبیدالله قصد دارد او را بکشد – هنوز عبیدالله بن زیاد قدرت نگرفته بود – آنها می ریختند و هانی را نجات می دادند. با نجات هانی، قدرت پیدا می کردند، روحیه پیدا می کردند، اطراف دارالاماره می آمدند، عبیدالله را می گرفتند، یا می کشتند، یا می فرستادند می رفت! کوفه، مال امام حسین (علیه السلام) می شد و اصلاً واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد! اگر واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد،یعنی امام حسین (علیه السلام) به حکومت می رسید و اگر این حکومت ۶ ماه هم طول می کشید – ممکن بود بیشتر هم طول بکشد – برای تاریخ برکات زیادی داشت...)
سوال اینجاست که چرا اصلا مردم و قوم هانی، به شریح قاضی اعتماد کرده و گفته ی او را پذیرفتند؟
و پاسخ مهم و کلیدی اینجاست که مردم، شریح را با سابقه ی قبلی او که قاضی دوران حضرت امیر(ع) بود می شناختند و نمی دانستند شریح با کیسه های زر و املاک و مستغلاتی که از ابن زیاد رشوه گرفته، تغییر ماهیت داده و از گذشته ی خویش فقط تابلویی دروغین را بدست گرفته و با آن دین فروشی می کند.
و اینجاست که باید بدانیم سابقه و عناوین افراد، ملاک قضاوت کافی در مورد آنها نیست و تذکر امام راحل(ره) را باید بیاد داشته باشیم که فرمود: میزان در هر کسی حال فعلی اوست.