شعری از حضرت علی در فراق یار:
لکل اجتماع من خلیلین فرقه وکل الذی دون الفراق قلیل
و انّ افتقادی فاطمه بعد احمد دلیل علی ان لا یدوم خلیل
برای هر دوستی جدایی و فراقی است
و این دوریها و فراق است که پایان ناپذیر است
فقدان فاطمه بعد از رحلت پیامبر (ص)
تنها دلیل برای کوتاه بودن دوستی ها است
به همه میگم که مادرمی
تو آبروی روز محشرمی
به علی قسم که فاطمه جان
تو اولین مدافع حرمی
ای که روشنی قلب منی
سرنوشتمو تو رقم میزنی
با دعای مادرانه ی تو
من شدم حسینی و حسنی
فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست؟
شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست؟
در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا،
تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست
رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز
دارد سرم هوای سر کوی تو هنوز
بعد از تو سوی چشم مرا اشک میبرد
ای سمت چشمهای ترم سوی تو هنوز
پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر
همین که از خبرت با خبر شدم مادر
نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم
اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر
تا که هیزم ها بدست عده ای شر گر گرفت
کم کم آتش شد مهیا بعد آن در گر گرفت
پشت در بود و به پهلو تکیه بر آن داده بود
آتش در شعله زد یکباره معجر گر گرفت
چندتایی زدند با پا در
تا که افتاد روی زهرا، در
گیرم از دست سنگ ها نشکست!!
چه کند بار شیشه اش با، در
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بو تراب چرا پا نمی شوی
پهلوی منهم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
ناگفته ها دارد دل غم پرورت با من
حرفی بزن از گوشۀ چشم ترت با من
بانوی محجوبم بیا و در میان بگذار
شرح بلایی را که آمد بر سرت با من