این مقاله نسبتاً طولانی و با ضوابط انجمنهای راسخون کمی ناسازگار است. دوستانی که حوصله شان نمی کشد می توانند نخوانده از آن رد شوند. خلاصهء بخشهای مهمش در پستهای دیگر آمده است. دوستانی هم که کنجکاو و علاقه مند هستند و حوصله اش را دارند می توانند بخوانندش. قسمتهای مهمش را قرمز کرده ام.
علی بلوكباشی می نویسد:
"خلاصه: اسامی روزهای هرماه ایرانی ، جشنها و مراسم باستانی ، بررسی واژه "سور" ، مراسم ویژه چهارشنبه سوری از نوشتههای كهن ، علت برگزاری این جشن درشب چهارشنبه ، بررسی آئین ویژه شب مزبور: بتهافروزی ، فالگوشنشینی ، بختگشایی ، كوزه شكنی ، فالگرفتن باكوزه ، باطلكردن سحروجادو ، پختن آش ابودردا و آش بیمار ، آجیل چهارشنبه سوری.
بوته افروزی ، قاشق زنی ، فالگوش نشینی ، بخت گشایی و … در شب آخرین چهارشنبه سال
بخش كردن ماه به چهار هفته در ایران ، از اسلام است و شنبه و یكشنبه و دوشنبه و … نامیدن روزهای هفته ، از زمان رواج آن. شنبه واژهای است سامی و درآمده به زبان فارسی و در اصل شَنْبَدْ1.
منوچهری دامغانی گوید:
به فال نیك به روز مبارك شنید نبید گیر و مده روزگار خویش به بد
در ایران باستان ، سال دوازده ماه بود و ماه سی روز. یك سال 360 روز داشت و هر سال 5 روز و اندی كمتر از یك سال خورشیدی درست. این پنج روز در پایان سال افزوده میشد و اندی آن پس از گذشتن هر یك صد و بیست سال ، بصورت یك ماه در آخر دوازده ماه سال. یعنی پس از هر صد و بیست سال ، یك بار سال سیزده ماه داشت. پنج روز « اندرگاه » یا « وَهیجَك » یا « گاه » خوانده می شد2 و بعد در فارسی به « پنجه دزدیده » و در عربی به « خمسه مسترقه » معروف شد.
هر ماه ایرانی نامی از ایزدان و فرشتگان داشت و هر روز از هر ماه هم نامی ویژه خود. فروردین و اردیبهشت و خرداد و امرداد و … نام ماهها بود. هرمزد و بهمن و اردیبهشت و… به ترتیب نام روزها 3. روزی كه نام آن با نام ماهش برابر می افتاد آن روز ، روز جشن بود و شادمانی. فروردگان ، اردیبهشتگان ، خردادگان ، تیرگان ، امردادگان ، شهریورگان ، مهرگان ، آبانگان ، آذرجشن ، دی جشن ، بهمنگان و مردگیران یا مژده گیران جشنهای دوازدهگانه سال بود از جهت برابر افتادن نام ماه با روز. نوروز ، سده ، جشن نیلوفر ، خرم روز ، آبریزگان و گاهنبارها و … هم جشنهای دیگری از گاه شماری كهن بود.
به جز فروردگان ـ روز فروردین از ماه فروردین4 جشن دیگری نیز به همین نام ، به مدت ده روز از بیست و پنجم اسفند ماه تا پایان پنج روز « اندرگاه» گرفته می شد. ایرانیان در این فروردگان جامههای نو می پوشیدند و آتش می افروختند و به دخمههای مردگان و آتشگاها می رفتند و خدای بزرگ ، اهورمزدا ، را نیایش می كردند و می پنداشتند كه در این دهه ، فروردها [2] (فروهرهای) درگذشتگان از آسمان به زمین فرود می آیند و به خانههای خود می روند.5
در دوره اسلامی بیشتر جشنهای باستانی ایران فراموش شد و جشنهایی دیگر جای آنها را گرفت. جشنهایی هم كه از دوره باستان بازماند ، با گرویدن ایرانیان به دین اسلام و دگرگونی ذوق و اندیشه ایشان ، آیین آنها كمابیش رنگ برگرداند و دگرگرنیهایی یافت و با آیینهای غیر ایرانی آمیخت و به صورتی دیگر و گاه زیرنامهایی دیگر آشكار شد.
یكی از این گونه جشنها ، جشنی است كه در شب چهارشنبه آخر سال ، پیش از فرا رسیدن نوروز و بهار ، با مراسمی خاص برگزار می شود و به نام « شب چهارشنبه سوری » معروف است.
واژه « سور» و « سوری» در ادبیات فارسی به معنای « مهمانی » و « جشن » و رنگ « سرخ » و … بكار رفته است. ناصر خسرو می گوید:
در سور جهان شدم و لیكن بس لاغر بازگشتم از سور
زین سور ز من بسی بتر رفت اسكندر و اردشیر و شاپور
گر تو سوی سور میروی رو روزت خوش باد و سعی مشكور
مسعود سعد می گوید:
وقت گل سوری خیز ای نگار بر گل سوری می سوری بیار
« سور » در شعر ناصر خسرو ، مهمانی و « سوری » در شعر مسعود سعد ، سرخ معنی می دهد.
در گویش امروزی تهران « سور» به معنای « جشن » و « مهمانی » بكار می رود. به معنای جشن در « ختنه سوران » و به معنای مهمانی در « سور دادن ». در برخی از گویشهای ایرانی نیز چون كردی ، « سور» معنی سرخ می دهد.
پس به اعتباری میتوان گفت كه چون در شب چهارشنبه آخر سال آتش می افروزند و با بوتههای آتش زده ، دل تیره و تار شب را روشن و سرخ فام می كنند ، از اینرو آن شب را « سور» نامیدهاند. یعنی شب چهارشنبه سرخگین و آتشین. یا اگر « سور » را به معنی جشن بگیریم یعنی چهارشنبهای كه با جشن و شادی همراه است.
از دورترین زمان برگزاری این جشن و چگونگی آیین و شیوه قدیمی آن آگاهی بسیار درستی در دست نیست. تنها نوشته كهنی كه از این جشن به اشاره نام می برد و پیشینه آنرا می نماید ، كتاب « تاریخ بخارا » است6.
این كتاب آنجا كه سخن از « خانه های پادشاهان كه به بخارا بوده » به میان می آورد ، اشاره به « شب سوری » می كند و می گوید: [3]
«چون امیر رشید ( عبدالملك بن نوح بن نصر احمد بن اسماعیل سامانی ) از ستور بیفتاد و بمرد ، در شب غلامان به سرا اندر آمدند و به غارت مشغول شدند. خاصگان و كنیزان منازعت كردند و سرای را آتش زدند تا همه بسوخت در وی هر چه ظرایف بود از زرینه و سیمینه همه ناچیز شد ، و چنان شد كه از بناها اثری نماند. و چون امیر سدید منصور بن نوح به ملك بنشست ، اندر ماه شوال سال به سیصد و پنجاه به جوی مولیان ، فرمود آن سرایه ها را دیگر بار عمارت كردند و هر چه هلاك و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل كردند. آنگاه امیر سدید به سرای بنشست. هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوری چنانكه عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند ، پاره ای آتش بجست و سقف سرای در گرفت ، و دیگر باره جمله سرای بسوخت و امیر سدید هم در شب به جوی مولیان رفت تا هم در آن شب خزینه و دفینه همه را بیرون ببرد »7
از نوشته تاریخ بخارا چنین برمیآید كه در سده چهارم هجری قمری ، در ایران جشنی معمول بوده كه « شب سوری » نامیده می شده و با آتش افروزی و آتش بازی و شادمانی همراه بوده است ونیز « از عادات قدیم » ایرانیان می بوده. بنظر می رسد كه جشنی كه هم اكنون در شب آخرین شب چهارشنبه سال به نام « شب چهارشنبه سوری» برپا می شود دنباله همان جشنی می باشد كه مؤلف كتاب تاریخ بخارا از آن به « شب سوری » یاد نموده.
علت برگزاری این جشن در شب چهارشنبه: عربها روز چهارشنبه هر هفته را مانند روز سیزده هر ماه نحس و بد شگون می دانستند. جاحظ در كتاب « المحاسن و الاضداد » به تنگی و نحسی آن اشاره كرده و می نویسد: « و الاربعاء یوم ضنك و نحس »8 این اعتقاد عربی در زمان حكومت تازیان در ایران ، در اندیشه ایرانیان راه یافت و از آن روزگار تاكنون ایرانیان هم مانند عربها چهارشنبه را بدشگون و شوم پنداشته و از آن و بلاهای آن سخت پرهیخته اند و رو به جشن و شادمانی و پایكوبی آورده اند. منوچهری دامغانی می گوید:
چهارشنبه كه روز بلاست باده بخور به ساتگین می خور تا به عافیت گذرد
از اینرو میتوان دریافت كه ایرانیان نو مسلمان صدر اسلام ، برای این كه شومی و نحسی چهارشنبه آخر سال را ـ كه از هر چهارشنبه دیگر بدشگونتر بوده است ـ از خود دور كنند ، شب پیش از آن را جشن میگرفتند و آتش می افروختند و به آیین و رسمهای باستانی و ایرانی خود به ترانهخوانی و پایكوبی و دست افشانی می پرداختند. شاید هم برای از میان نرفتن و فراموش نشدن آیین « فروردگان » ( جشن ده روزه پایان سال ) آنرا در چنین شبی با مراسم خاص و زیبایی برگزار می كردند.9
آیین شب چهارشنبه سوری : در این روزگار آیین شب چهارشنبه سوری در سراسر خاك ایران با شور و شكوهی فراوان و كم و بیش با رسم و شیوه ای خاص و یكسان گرفته می شود. در این گفتار جالبترین رسمهای مخصوص این شب را كه پاره ای از آنها دیگر ترك یا فراموش شده یاد خواهیم كرد:
بوته افروزی ـ پیش از پریدن آفتاب از لب بام خانهها ، هر خانواده بوتههای خار و گزنی را كه از پیش فراهم كردهاند روی بام یا زمین حیاط خانه ، در سه یا پنج یا هفت «گُله» كُپه می كنند. با پریدن آفتاب و نیم تاریك شدن آسمان ، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می آیند و بوتهها را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روی بوتههای افروخته می پرند و در هر بار چنین می خوانند: « زردی من از تو ـ سرخی تو از من ». [4]
بوته ها كه سوخت و خاكستر شد ، زنی خاكستر آن را در « خاك انداز » جمع میكند و آنرا از خانه بیرون می برد و در سر چهار راه می ریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را سخت می كوبد. كسی از درون خانه می پرسد: كیه؟
او میگوید: منم
می پرسد: از كجا آمدهای؟
میگوید: از عروسی
می پرسد: چی آوردهای؟
می گوید: تندرستی.
در این هنگام در خانه را به رویش می گشایند و همراه او تندرستی را برای یك سال به درون خانه خود می آورند.
فالگوش نشینی ـ آسمان كه تاریك شد و شناسایی مردم دشوار. زنان و دخترانی كه آروزی شوهر كردن دارند ، یا آرزوی زیارت و چیزهای دیگر ، نیت می كنند و از خانه بیرون می روند و در سر راه و گذر مردم یا سر چهار سو می ایستند یا می نشیند و بی آن كه شناخته شوند گوش به سخنان رهگذران می سپارند.
نیك و بد سخن رهگذران برای فالگوش نشینان فال است. اگر نخستین رهگذرانی كه از برابر آنها می گذرند ، سخنان دلنشین و شاد بگویند، برآمدن حاجت و آرزوی خود را حتم می دانند. اگر سخنان تلخ و اندوهزا بگویند ، رسیدن به مراد و آرزوی خود را ممكن نخواهد دانست.
قاشق زنی ـ زنان و دختران آرزومند و حاجت دار ، قاشقی با كاسه ای مسین بر میدارند و شب هنگام در كوچه و « پس كوچه » به راه می افتند. در برابر در هفت خانه خاموش و بی سخن ، قاشق را پی در پی بر كاسه می زنند صاحب خانه كه با چنین رسمی آشناست و می داند « قاشق زنان » چه می خواهند ، چیزی در كاسه آنان می گذارند. این چیز ممكن است پول باشد یا شیرینی و آجیل و برنج و بنشن یا چیزهای دیگر.
« قاشق زنان» اگر در قاشقزنی چیزی بدست نیاوردند از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد.
بخت گشایی – تهرانیها برای گشودن بخت دختران « در خانه مانده » « بخت بسته»، درشب چهارشنبه آخر سال كارهایی میكردند كه سخت به سودمندبودن آنها باور داشتند. مثلاً:
_ پس از بوته افروزی ، زنی « نیم سوزی » از زیر دیگ پلوی شب چهارشنبه برمیداشت و با آن در پی دختر « در خانه مانده » می كرد و او را از خانه بیرون می راند.
_ پیش از « آفتاب غروب » زنی به دباغخانه میرفت و جامی از آب آن برمیداشت و به خانه میبرد و آن را در « تنگ غروب » روی سر دختر « ترشیده » میریخت.
_ زنی پیشِ دامنِ پیراهنِ دختر بخت بسته را بر می چید و با چاك پایین یقهاش با قفلی می بست. شب هنگام او را به سر چهار راه می برد و می ایستادند. دختر خاموش می ایستاد و زنی كه همراه او بود كلید قفل را به یكی از مردان رهگذر – البته بیشتر مردان جوان – می داد و از او میخواست تا قفل بسته جامه دختر را باز كند. جوان اگر در خواست زن را می پذیرفت و قفل جامه دختر را می گشود ، به عقیده ایشان بخت دختر باز می شد و بختِ « گشاینده قفل » بسته.
_ تا چندین سال پیش ، زنان سیاه بخت و دختران بخت بسته برای سفید بختی و گشایش بخت خود به میدان ارك تهران ، كه در آن توپی بنام « توپ مروارید »10گذاشته شده بود، می رفتند و نیت می كردند و روی توپ می نشستند یا از زیر لوله آن میگذشتند. گاهی هم زنان حاجتمند برای رسیدن به مراد و برآمدن آرزو ، تكه پارچه ای را به توپ « دخیل » می بستند. [5]
_ دختر یا زنِ بخت بسته برای گشایش بخت خود ، گوشهای از چادر یا دامن یا پیراهن یا چهار قد خود را گره می زد و به سر چهارسو یا گذر می رفت و می ایستاد و از نخستین رهگذری كه از برابرش می گذشت ، درخواست می كرد تا گره جامهاش را بگشاید.
_ تنگِ غروب شب چهارشنبهسوری دختر یا زنِ كاربسته و « سیاه بخت » ، برای خریدن « كُندر» و « وِشا » و اسپند به سه دكان رو به قبله می رفت. از دكان اول و دوم این سه چیز را تقاضا می كرد ولی تا فروشنده سرگرم آماده كردن آنها می شد ، از دكان بیرون می رفت و می گریخت. سرانجام كندر و وشا و اسپند را از دكان سوم می خرید و به خانه میبرد و برای گشودن بخت و كار خود دود می كرد.
كوزه شكنی – تا چندین سال پیش كه در میدان ارك تهران نقارهخانهای بود ، زنان تهرانی به آنجا می رفتند و كوزه نو و آب ندیدهای را از بالای سر در نقارهخانه به زمین می افكندند و می شكاندند. زنانی هم كه نمی توانستند به میدان ارك بروند كوزه را از سر بامِ خانه خود به زمین می انداختند این زنان چنین میپنداشتند كه قضا و بلایی را كه در كوزه كردهاند با دور انداختن و شكاندن آن از میان خواهند برد و برای مدت یك سال قضا و بلا را از خانواده خود دور خواهند كرد.
فال گرفتن با كوزه – زنان و دختران جوان گردهم فراهم می آمدند و كوزه دهانگشاده كوچكی را در میان خود می گذاشتند و هر یك چیزی را بنام خود نشان می گذاشتند و در كوزه می انداختند. زنی هم چند تكه كاغذ « تا شده » را كه به روی هر یك از آنها غزلی از حافظ نوشته شده بود در كوزه می افكند. آنگاه دختر نابالغی دست در كوزه می كرد و كاغذی را با یكی از نشانهها بیرون می آورد. در این هنگام زنی از میان آنها كاغذ را باز میكرد و غزل آن را می خواند. معنای این شعر پاسخ نیت و فال دختر یا زنی بود كه نشانهاش با كاغذ از كوزه بیرون آمده بود.
باطل كردن سحر و جادو – برای باطل كردن سحر و جادو از خانه و گشایش كار « قلیاب » یا « قلیاب سركه »11 درست می كردند و آن را در چهار كُنج خانه و اتاق و سر در كوچه می پاشیدند و می گفتند:
هر كس كرده جادو عادل – من می كنم جادو باطل.
پختن آش ابودردا و آش بیمار – خانوادههایی كه بیمار یا حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر میكردند و در شب چهارشنبه آخر سال « آش ابودردا »12 و آش بیمار 13 می پختند و آن را اندكی به بیمار می خوراندند و بقیه را هم درمیان فقرا پخش می كردند.
گذراندن كودك نحس از زیر نقارخانه - برای بریده شدن « غَش » و « ریسه » كودك شیر خوار و از میان بردن « نحسی » اش ، او را به میدان ارك می بردند و سهبار از زیر نقارهخانه و لوله توپ مروارید می گذراندند. همچنین در كوزهای گندم می ریختند و آن را بر زمین می زدند و می شكاندند تا گندمش روی زمین پخش بشود و پرندگان آن را بخورند.
تقسیم آجیل چهارشنبه سوری – زنانی كه نذر و نیازی كرده بودند در شب چهارشنبه آخر سال ، آجیلی هفت مغز14 بنام « آجیل چهارشنبه سوری » از دكان رو به قبله می خریدند و پاك می كردند و میان خویش و آشنا پخش می كردند و میخوردند. [6]
1 – آقای دكتر محمد مقدم واژه « شنبه » را فارسی و به معنای « نیم شب » دانسته است. برای آگاهی بیشتر نگاه شود به مقاله ایشان تحت عنوان « چهارشنبه سوری » در مجله دانشكده ادبیات ، شماره 3، سال 5.
2 – نام هر یك از روزهای «اندرگاه» به ترتیب چنین است: اَهُنَد ْ، اَشْنَد ْ، اسفندارمذ ، اَخْشَتَرْ ، َوِهشْت و شت.
3 – نام سی روز ماه ایرانی به ترتیب چنین است: هرمز ، بهمن ، اردیبهشت ، شهریور ، اسفندارمذ ، خرداد ، امردا د، دی به آذر ، آذر ، آبان ، خور ، ماه ، تیر ، جوش ، دی به مهر، مهر، سروش ، رشن ، فروردین ، بهرام ، رام ، باد ، دی به دین ، دین ، ارد، اشتاد ، آسمان ، زامیاد ، مار اسفند ، انیران.
4 – نوزدهمین روز از فروردین ماه .
5 – تهرانیها عقیده دارند كه در شبهای جمعه مردگان آزادند ، و روح هر یك از آنها به خانه های خود باز می گردند. از این رو در شبهای جمعه چراغ خانه را زودتر از شبهای دیگر و پیش از « آفتاب زردی » روشن می كنند. همچنین درمیان روستاییان و كوه نشینان پاره ای از نقاط مختلف مازندران جشنی به نام « بیستِ شش » در شب و روز بیست و ششم « نوروز ماه » ( چهارمین ماه از گاه شماری ویژه مازندرانی ها كه به نام « فُرس قدیم » خوانده می شود. ) برگزار می شود كه بازمانده جشن باستانی « فروردگان » است. از رسمهای معروف شب بیست و شش یكی « سو» نهادن ( سو: چوبی است كه بر یك سر آن « جُل » آغشته به نفت یا هر مواد سوختنی دیگر بسته و افروختهاند ) بر سر مزار درگذشتگان و بر سر چشمهها و سقاخانه و مسجد و تكیه و درگاهِ خانههاست. دیگر پختن شیر برنج یا خوراكهای دیگر و پخش كردن آن درمیان مردم برای آمرزش روان مردگان است. از مراسم روز بیست و شش ، رفتن به زیارتگاه و جشن گرفتن و شادی كردن و خیرات برای آمرزش اموات است. برای اطلاع از تقویم مخصوص و جشنهای باستانی مازندرانیها نگاه كنید به مقاله ای از این نویسنده زیر عنوان یادداشتی درباره: « گاه شمار ی و چند جشن در مازندران » مجله پیام نوین شماره 7- سال 1345.
6 – این كتاب را ابوبكر محمد بن جعفر نرشخی (348-276) در نیمه نخست سده چهارم هجری قمری به زبان عربی و به نام امیر حمید ابو محمد نوح بن نصر سامانی (پادشاهی او 343- 331) نوشته است. كتاب نرشخی را یك بار ابو نصر احمد قبادی در آغاز سده ششم هجری با برداشتن پاره ای از مطالب آن و افزودن مطالبی دیگر بر آن به فارسی برگرداند و بار دیگر محمد بن زفر بن عمر این كتاب برگردانده شده را در سال 574 كوتاه و فشرده كرد و به صورت كتابی در آورد كه اكنون در دست است.
7 – تاریخ بخارا ، تصحیح مدرس رضوی ، چاپ تهران ، سال 1317، صفحه 32.
8 – المحاسن و الاضداد ، چاپ مصر ، صفحه 277.
9 – بعضی از مردم شهرها و دهات ایران جشن چهارشنبه آخر سال را به مختار ثقفی نسبت میدهند و میگویند چون در یك چنین روزی مختار بر دشمنان خاندان حسین بن علی پیروز آمد و همه آنها را كشت و آن را جشن گرفتند و از آن پس مسلمانان ایران همه ساله شب چهارشنبه آخر سال را به بزرگداشت آن روز جشن می گیرند و شادی می كنند و آتش می افروزند.
10 - « توپ مروارید » توپی بود كه در سال 1233 هجری قمری به زمان پادشاهی فتحعلیشاه قاجار ، بوسیله « اسماعیل اصفهانی» ساخته شده بود. این توپ میان مردم تهران به « توپ نادری » هم مشهور بود.
11 – برای درست كردن قلیاب یا قلیاب سركه ، تكهای از قلیای خشك را در هاون برنجین می انداختند و هفت دختر نابالغ همسایه را فرامیخواندند تا آن را بكوبند و با آب یا سركه بسایند و در هم آمیزند . این هفت دختر در هنگام كوبیدن قلیاب دستهای خود را از میان دو پا در می آوردند.
12 - « آش ابودردا» را مانند آش رشته می پختند و تكهای از خمیر را به ریخت مرد و زنی (یعنی ابودردا و زنش) درست می كردند و در آش می انداختند.
13-« آش بیمار » یا «آش امام زین العابدین » مانند آش های معمولی ولی از بار و بنشی كه از قاشق زنی به دست آمده ، یا از موادی كه از پول به دست آمده از قاشق زنی فراهم شده بود درست می كردند .
14- هفت مغز : پسته ، فندق ، بادام ، توت خشك ، خرما ، نخودچی و كشمش.
منبع خبر :مجله هنر و مردم؛ دوره5،ش 53 و 54 ( اسفند 45 و فروردین 46 )
منبع: http://www.kniknam.com/content/%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C