6-کتاب شرح ده نکته از معرفت نفس یا خویشتن پنهان از استاد طاهرزاده معلم حکمت و عرفان◀️◀️
حقيقتاً مشكل آدمي همين است كه خود را «بد» ميشناسد و با خود «بد» عمل ميكند و لذا نهتنها همهي استعدادهاي خود را از بين ميبرد بلکه متوجه استعدادهاي روحاني ديگران هم نيست و اين همان برخورد غائبانه با خود و ديگران است.
برعكسِ آنهايي که خود را بد شناختند، انبياء آمدند تا از ضايعشدن انسان جلوگيري كنند. يعني:
آنچه صاحبدل بداند حال تُو
تو ز حال خود نداني اي عمو
جوهر صدقت خفيشد در دروغ
همچو طعم روغنْ اندر طعم دوغ
آن دروغت اين تن فاني بوَد
راستت آن جانِ ربّاني بود
سالها اين دوغِ تن پيدا و فاش
روغن جان اندر او فاني و لاش
تا فرستد حق رسولي، بندهاي
دوغ را در خمـره جنبانندهاي
تا بجنباند به هنجار و به فن
تا بدانم من؛ كه پنهان بود «مَن»
يعني از طريق رياضتهاي شرعي و واردشدن در دستورات منظمِ انبياء، ميتوان به جوهر اصليِ وجود خود دست يافت و فهميد نظر را منحصر در تن كردن، نظر بر سراب انداختن است و لذا ندا سر ميدهد:
مرغ باغ ملكـوتم نِيَام از عالم خاك
چند روزي قفسي ساختهاند از بدنم
ايخوش آنروزكه پروازكنم تا بَرِ دوست
به هواي سرِ كويش پر و بالي بزنم
و آن وقت است كه به خوبي حس ميكند:
جان گشاده سوي بالا بالها
تن زده اندر زمين چنگالها
بايد در بحث «انسانشناسي» يا «معرفت نفس» روشن شود كه آدمي، آفتاب پنهاني است بسيار گستردهتر از آن چه در بدن بگنجد، گرچه همه معتقدند فرشتهگان پنهاناند ولي اگر انسان را درست بشناسند و به ابعاد وجودي او آگاهي يابند خواهند گفت آدم از فرشتگانْ پنهانتر است. گفت:
گَر به ظاهر آن پري پنهان بوَد
آدمي پنهانتر از پريان بود
تدبّر در متون اسلامي، به راحتي ما را متوجه ميکند که «انسان» حقيقتي است فوق اين تن خاكي و نه تنها مولوي، كه همه فرياد برخواهيم آورد:
ما بدانستيم، ما نه اين تنايم
از وراي تن به يـزدان ميزييم
اي خُنُك آن راكه ذات خود شناخت
در رياضِ سرمدي قصري بساخت
آري؛ وقتي انسان متوجه گوهر اصلي وجود خود شد از خود پنجرهاي ميسازد و از آن طريق با حضرت يزدان مأنوس ميشود. خوشا به حال آن كس كه خود را شناخت! در آن صورت ديگر خود را ارزان نميفروشد و متوجه يوسف وجودِ خود ميگردد و ميفهمد كه:
گوهري در ميـان اين سنگ است
يوسفي در ميان اين چاه است
پَسِ اين كوه قرص خورشيد است
زير اين ابر زهره و ماه اسـت
و لذا بعد از معرفت به خود، دست در اصلاح خود ميزند و عقل نظري را چراغ عقل عملي قرار ميدهد و آن ميشود كه بايد بشود. و بر اين اساس گفتهاند: «معرفت به نفس، مقدمهي عبوديت است.» و هر چه «معرفت به نفس» شديدتر باشد، كمالِ عبوديت بهتر محقق ميشود.