نقاط تاريك و روشن كارنامه وليد بن عبدالملك
پس از مرگ، عبدالملك، پسر وى «وليد» به خلافت رسيد. برخى از مورخان از وليد تمجيد نموده او را بر پدرش عبدالملك و جدش «مروان» و بسيارى ديگر از خلفاى بنى اميه ترجيح دادهاند، زيرا غير از «عمر بن عبدالعزيز» هيچ يك از خلفاى اموى در دوران زمامداران خود، به اندازه او كارهاى عام المنفعه و امور خيريه انجام نداده است. وليد در دوران زمامدارى خود در تاسيس و توسعه و تعمير مساجد و اماكن مقدس كوشش مىكرد و استانداران و فرمانداران خود را به كارها تشويق مىنمود/
مورخان مىگويند:
وليد مسجد جامع «دمشق» را بناكرد و مسجد پيامبر و مسجد الاقصى را توسعه داد. به دستور او در هر شهرى كه محلى براى اقامه نماز وجود نداشت، مسجد ساخته شد. وى همچنين براى دفاع از مرزهاى كشور اسلامى پايگاهها و دژهاى گوناگون ايجاد نمود، راههاى راتباطى متعدد احداث كرد، در نقاط مختلف كشور چاههاى آب حفر نمود، مدارس و بيمارستانهايى تاسيس كرد، صدقات و اعانههاى پراكنده را لغو نموده مقررى ثابتى از بيت المال براى بيماران زمينگير و معلولين و نيازمندان معين كرد/
او آسايشگاههايى براى نگهدارى نابينايان و افراد از پا افتاده و جذاميان احداث كرد و پزشكان و پرستارانى براى مراقبت از آنها معين نمود و دستور داد به غذا و استراحت آنها رسيدگى نمايند. نيز دارالايتامهايى جهت نگهدارى و تربيت و تعليم كودكان بى سر پرست و يتيم به وجود آورد. غالب اوقات شخصا از شهر و بازار ديدن مىكرد وافزايش يا كاهش نرخها را كنترل مىنمود.(28)
آلودگيهاى وليد
بر رغم نقاط روشنى كه در زندگى و زماندارى وليد به چشم مىخورد، وى داراى نقاط ضعف و تاريك بسيار و انحرافهاى آشكارى بود كه در بررسى زندگى و زمامداراى وى نبايد ناگفته بماند. بنابه گفته مورخان، وليد مردى ستمگر و جبار بود، پدرو مادرش او را در كودكى، با هوسرانى و بى قيدى پرورش دادند، از اينرو وى فاقد ادب و شايستگى انسانى بود.(29)
او با علم نحو و ادبيات عرب آشنايى نداشت و تا آخر عمر نمىتوانست قواعد عربى را به كار ببرد و هنگام گفتگو، از لحاظ دستور زبان، مرتكب اشتباهات فاحش مىشد/
روزى در مجلس پدرش و در حضور عدهاى، هنگام گفتگو با يك نفر عرب، جمله بسيار سادهاى را غلط ادا كرد! پدرش اورا مورد مواخذه قرار داد و گفت: «هر كس زبان مردم عرب را بخوبى نداند، نمىتواند برآنها حكومت كند.» وليد به دنبال اين جريان، همراه عدهاى از دانشمندان علم نحو، وارد اطاقى شد و دررا به روى خود بست و مدت شش ماه مشغول فراگرفتن اين علم شد، ولى پس از اين مدت، نادانتر از روز نخست بيرون آمد! (30)
شايد يكى از علل اين مسئله كه وى به گسترش علوم و فنون توجه نشان مىداد، محروميت خود او از دانش بود و مىخواست از اين رهگذر، بر نقطه ضعف خويش سرپوش گذارد!
فرمانروايان ستمگر
وليد عناصر فاسد و جنايتكار را، به عنوان امير و فرماندار و حاكم، بر سرنوشت مسلمانان مسلط كرده بود و اين عده عرصه را بر مردم تنگ ساخته بودند. يكى از عمال او «حجاج بن يوسف» بود كه وى را پس از مرگ عبدالملك، در پست خود ابقا كرد/
در آن زمان، منطقه شام زير نظر خود وليد بود. در عراق «حجاج»، در حجاز «عثمان بن حباره»، و در مصر «قره بن شريك» حكمرانى مىكردند و هر يك از اينها در بيدادگرى مشهور بودند و «عمر بن عبدالعزيز» (برادر زاده وليد) كه تا حدى دوستدار عدل و انصاف بود، با اشاره به حكومت اين چند نفر در اين مناطق مىگفت: زمين پر از ظلم و ستم شده است، خدايا مردم را از اين گرفتارى نجات بده! (31)
گويا با توجه به اين بيدادگريهاى سردمداران و مظلوميت و بى پنهاى مسلمانان بود كه امام سجاد (ع) طى بيانى، مردم آن زمان را به شش دسته تقسيم كرده، زمامداران را به شير و مسلمانان را به گوسفندانى تشبيه مىنمايد كه در بين شير و گرگ و روباه و سگ و خوك گير كرده گوشت و پوست و استخوانشان توسط شير دريده مىشود! (32)
----------------------------------
1-اسير كردن زنان و كودكان و گرداندن سرهاى بريده شهدا در شهرها، عمدتاً به منظور ايجاد رعب و وحشت و زهر چشم گرفتن از مخالفين بود
2-<ما بمكة و المدينة عشرون رجلا يحبنا>(مجلسى، بحار الاءنوار، الطبعة الثانية، تهران، المكتبة الاسلامية، 1394هـ. ق، ج 46 ص 143ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، دار الكتب العلمية، ج 4 ص 10420جلدى
3-قام ابو محمد على بن الحسين عليه السلام بالاءمر مستخفيا على تقية شديدة فى زمان صعب (مسعودى، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدرية، 1373هـ. ق، ص 167
4-به نظر محقق بزرگوار، شيخ محمد تقى شوشترى، به جاى <جبير مطعم >،<حكيم بن جبير بن مطعم > صحيح است ( قاموس الرجال، تهران، مركز نشر الكتاب، 1388هـ.ق، ج 9 ص 399 در نقل فضل بن شاذان نيز، كه خواهد آمد،<محمد بن جبير بن مطعم > ذكر شده است
5-شيخ مفيد، الاختصاص، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية بقم المقدسة، ص 64ـ مجلسى، بحار الاءنوار، الطبعة الثانية، تهران، المكتبة الاسلامية، 1394هـ.ق، ج 46 ص 144و ر. ك به: شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشى)، تصحيح و تلعيق:حسن المصطفوى، چاپخانهء دانشگاه مشهد، 1348هـ.ش، ص 123 شمارهء 194 در اين كتاب روايت ديگرى نيز نقل شده و در آن نام <جابر بن عبدالله انصارى > نيز به سه نفر ياد شده اضافه شده است
بخش اخير سخنان يحيى بن ام الطويل، از بيانات حضرت ابراهيم و پيروان او گرفته شده است كه به نقل قرآن مجيد، خطاب به بت پرستان زمان خود مى گفتند:<... ما از شما و آنچه به جاى خدا مى پرستيد، بيزاريم. ما منكر و مخالف شما(و راه و آيين شما) هستيم و ميان ما و شما دشمنى و خشم و كينهء هميشگى هست تا آنكه تنها به خدا ايمان بياوريد>(سورهء ممتحنه:4
يحيى نه تنها در حجاز، بكله در عراق (كوفه) نيز همين بيانات را ايراد مى نمود و صراحتاً از مروانيان و لعنت كنندگان على عليه السلام بيزارى مى جست و به شيعيان توصيه مى كرد كه از دشمنان على عليه السلام فاصله بگيرند( كلينى، اصول كافى، الطبعة الثانية، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1398هـ.ق، ج 2 ص 379 حديث 16
6-شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشى)، ص 123
7-شيخ طوسى، همان كتاب، ص 115
8-ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 4 ص 520)/
9-ابن طقطقا،الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه'. ص 122و 124/
10-تجارب السلف، تصحيح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، كتابخانه طهورى، 1357 ه'.ش، ص 75/
11-ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه'.ق، ص 122-سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه'.ق، ص 216/
12-هندوشاه، همان كتاب، ص 76/
13-سيوطى، همان مأخذ، ص 217-ابن طقطقا، همان كتاب، ص 122-ابو العباس المبرد، الكامل فى اللغة و الادب، تحقيق: نعيم زر زور (و) تغاريد بيضون، بيروت، دارالكتب العلميه، 1985 م، ج 2،ص 192-هندوشاه، همان كتاب، ص 76- جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر كلام، تهران، اميركبير، 1336 ه'.ق، ج 4، ص 100/
14-سيوطى، همان كتاب، ص 218- ابن اثير، همان كتاب، ج 4، ص.522 بعضى از اين كارها را معاويه نيز قبلاً كرده بود/
15- سيوطى، همان كتاب، ص 218-دكتر شهيدى، سيد جعفر، زندگانى على بن الحسين، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،گ 1365 ه'.ش، ص 98 ور.ك به: ابن واضح، تاريخ يعقوبى، تحقيق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مكتبة الحيدية، 1384 ه'.ق، ص 20- جرجى زيدان، همان كتاب، ج 4، ص 99/
16-دكتر شهيدى، همان، ص 98/
17-ابن طقطقا، همان كتاب، ص 122- ابن اثير، ج 4، ص 521- هندوشاه، همان كتاب، ص 76/
18-سيوطى، همان كتاب، ص 216/
19-سيوطى، همان كتاب، ص 217- هندوشاه، همان كتاب، ص 76/
20-مروج الذهب و معادن الجوهر، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91/
21-ابن واضح، تاريخ يعقوبى، تعليق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مكتبة الحيدية، 1384 ه'.ق، ج 3، ص 27 و 29-محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 220/
22-ابن قتيبه دينورى، الامامه و السياسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه'.ق، ج 2، ص 31/
23-ابن واضح، همان كتاب، ج 3، ص 18.ابن اثير مىگويد: دست آنان را همچون اهل ذمه ذاغ نهاد(الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 359)/
24-ابن اثير، همان كتاب،ج 4، ص 359 - دكتر شهيدى، سيد جعفر، تاريخ تحليلى اسلام تا پايان اموى، چاپ ششم، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1365 ه'.ش، ص 182 (به نقل از: مشكوة الادب). از ساحت قدس رسول گرامى اسلام ص به خاطر نقل اين سخنان شرم آور، كه از سر ضرورت و براى آشنايى خوانندگان با ماهيت پليد خلفاى اموى صورت گرفت، پوزش مىطلبم- مولف/
25-مبرد، الكامل فى اللغة والادب، الطبعه الاولى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407 ه'.ق، ج 1، ص 311 - ابن اثير، همان كتاب، ج 4، ص 375 -مسعودى، همان كتاب، ج 3، ص 127 و ر.ك به: ابن واضح، همان كتاب، ج 3، ص 19 - دكتر شهيدى، همان كتاب، ص 184 - اعثم كوفى، الفتوح، الطبعه الاولى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1406 ه'.ق، ج 7، ص 6/
26-الامامة والسياسة، الطبيعه الثالثه، قاهره، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه'.ق، ج 2، ص 32/
27-مروج الذهب، و معادن الجواهر، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص 166 و 167/
28-سيد اميرعلى، مختصر تاريخ العرب، ترجمه عفيف البعلبكى، الطبعه الثانيه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1967 م، ص 123 و ر.ك به: ابن واضح، تاريخ يعقوبى، نجف، المكتبه الحيدريه، ج 3، ص 36 - ابن طقطقا، همان كتاب، ص 127 - ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 9 و 10 - سيوطى، همان كتاب، ص 223 و 224/
29-سيوطى، همان كتاب، ص 223/
30-ابن اثير، همان كتاب، ج 5، ص 11، - ابن طقطقا، همان كتاب، ص 127/
31-ابن اثير، همان كتاب، ج 5، ص 11/
32-صدوق، الخصال، تصحيح و تعليق: على اكبر الغفارى، قم، منشورات جمامعة المدرسين فى الحوزه العلميه بقم المقدسه، 1403 ه'.ق، ص 339 (باب السنه)/
--------------------------
مهدى پيشوايى