متاءسفانه بسيارى از مردم ناآگاه، از امام چهارم به عنوان امام بيمار ياد مى كنند و با ذكر اين لقب، در ذهن آنان شخصى رنجور و ناتوان با چهره اى زرد و پژ مرده و روحى افسرده تداعى مى شود در حالى كه واقعيت غير از اين است، زيرا امام چهارم تنها در كربلا مدت كوتاهى بيمار بوده است و پس از آن بهبود يافته و در حدود 35سال همچون ساير امامان از سلامت جسمى بر خوردار بوده است.
بى شك بيمارى موقت آن حضرت در آن حادثه، عنايت خداوندى بوده است تا بدين وسيله از وظيفهء جهاد معذور گردد (1) و وجود مقدسش از خطر كشتار مزدوران يزيد محفوظ بماند و از اين رهگذر، رشتهء امامت تداوم يابد. اگر حضرت بيمار نبود مى بايست در جهاد با يزيديان شركت كند و در اين صورت همچون ساير فرزندان و ياران پدرش به شهادت مى رسيد و نور هدايت خاموش مى شد.
(سبط ابن الجوزى> مى نويسد: على بن الحسين چون بيمار بود كشته نشد (2)
<محمد بن سعد> مى نويسد: آن روز(عاشورا) كه على بن الحسين همراه پدرش بود، بيست و سه يا بيست و چهار سال داشت و هر كس بگويد كه او در آن زمان كوچك بوده و موى بر نياورده بوده، بى اساس است؛ بلكه او آن روز بيمار بود (به همين جهت در جنگ شركت نكرد (3)
<ابن سعد> همچنين گزارش مى دهد كه: پس از كشته شدن حسين بن على، شمر به سوى على بن الحسين آمد و او بيمار بود و در بستر خوابيده بود. شمر گفت: اين را بكشيد. يكى از همراهان وى گفت: سبحان الله! آيا جوانى را كه بيمار است و در جنگ هم شركت نداشته بكشيم؟ در اين هنگام <عمر بن سعد> در رسيد و گفت: با اين زنان و اين بيمار (كارى نداشته باشيد (4)
<شيخ مفيد> از<حميد بن مسلم>، يكى از سپاهيان يزيد، چنين نقل مى كند:(روز عاشورا) به چادر على بن الحسين رسيديم، او سخت بيمار و بر بسترى خوابيده بود. شمر با گروهى از پيادگان آمد، به او گفتند.
آيا اين بيمار را نمى كشى؟ من گفتم: سبحان الله! آيا كودكان را هم مى كشيد؟! (5) اين كودكى است و بيمارى او را از پا در خواهد آورد، و چندان از اين سخنان گفتم تا آنان را از كشتن او باز داشتم. در اين هنگام <عمر بن سعد> آمد
زنان به روى او فرياد زدند و گريستند. او به افراد خود گفت: هيچ كس از شما به خانه هاى اين زنان داخل نشويد و (متعرض اين جوان نشويد (6)
چنانكه ملاحظه شد، بيمارى امام چهارم، مصلحتى الهى بود كه موجب حفظ حيات آن حضرت گرديد و هرگز به معناى ضعف روحى و عجز ناتوانى او در برابر دشمن نبود. امام نه تنها در آن شرائط سخت و دشوار اسيرى، ملجاء و پناهگاه اسيران و آرام بخش دلهاى دردمند آنان بود، بكله با دشمن با شجاعت و شهامت بر خورد مى كرد و سخنرانيها و مناظرات پر شور آن حضرت در كوفه و شام گواه اين معناست. چنانكه پس از انتقال اسيران به كوفه، به دنبال گفتگوى تندى كه در مجلس عبيد الله بن زياد بين او و امام صورت گرفت، عبيد الله خشمگين شد و دستور قتل حضرت را صادر كرد، اما امام فرمود:<مرا به كشتن تهديد مى كنى؟! آيا نمى دانى كه كشته شدن، براى ما يك امر عادى بود و]؛ّّ (شهادت براى ما كرامت و فضيلت است>؟ (7)
----------------------------------
1-مسعودى، همان كتاب، ص 167و ر. ك به: سبط ابن الجوزى، تذكرة الخواص، نجف، المطبعة الحيدرية، 1383هـ. ق، ص 324.
2-سبط ابن الجوزى، همان كتاب، ص 324و ر.ك به: ابن العماد الحنبلى، شذرات الذهب فى اختيار من ذهب، الطبعة الاءولى، بيروت، دارالكفر، ج 1 ص 105.
3-الطبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، ج 5 ص 221.
4-الطبقات الكبرى، ص 212و ر. ك به: ابن كثير، البداية و النهاية، الطبعة الثانية، بيروت، دار المعارف، 1977م، ج 9 ص 104.
5-احتمالاً حميد بن مسلم عمداً به منظور جلب ترحم آنان، حضرت را(كه لاغر و ضعيف گشته بود) كودك ناميده]؛ّّ است و يا بعدها چنين كارى را به خود نسبت داده است تا نزد شيعيان قدرى از بار گناه خود بكاهد.
6-الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 242و ر. ك به: محمد بن جرير الطبرى، تاريخ الاءمم و الملوك، بيروت، دار القاموس الحديث، ج 6 ص 260حوادث سال 61 ـ اخطب خوارزمى، مقتل الحسين، تحقيق و تعليق: شيخ محمد سماوى، قم، مكتبة المفيد، ج 2 ص 38.
7-اخطب خوارزمى، همان كتاب، ص 43.