0

مکالمه عربی

 
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

ذاتَ يومٍ؛ یک روزی (روزی) زُرنا؛ از.... دیدن کردیم حديقة الأزهار: باغ گل رائحة: بو. رایحه الورد:گل سرخ عَطِرَة: خوش بو مدَّ‌ َ‌؛ دراز کرد، کشید لِیَقْطِفَ؛ تا بچیند يضحك؛ می خندد نسقیه؛ آب می دهیم قطفنا؛ چیدیم
پنج شنبه 13 اسفند 1394  8:57 AM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

محمد: ببخشيد آقا، اين ساعت چند است؟ محمد: عذراً سيدي، هذه الساعة كم؟  فروشنده: كدام ساعت؟ البائع: أية ساعة؟  محمد: اين ساعت طلايى.  محمد: هذه الساعة الذهبية.  فروشنده: قيمت اين ساعت ٤۰ هزار تومان است.  البائع: قيمة هذه الساعة أربعون ألفَ تومان. محمد: گران است. محمد: غالية جدا. فروشنده: البته ساعت ارزان هم داريم. بفرماييد اينجا. البائع: طبعاً عندنا ساعة رخيصة ايضاً. تفضّلوا هنا. فروشنده: اين ساعت هم جنس خوبى دارد و هم قيمت آن مناسب است. البائع: هذه الساعة نوعيتها جيدة وسعرها مناسب ايضاً. محمد: قيمتش چند است؟ محمد: سعرها كم؟ فروشنده: ۲۰ هزار تومان. البائع: عشرون ألفَ تومان.  محمد: نه. متشكرم.  محمد: لا. شكراً.عذرا للزحمة.
پنج شنبه 13 اسفند 1394  8:57 AM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

أَصْبَحَتْ لَوحتي جاهزة:   تابلو من آماده شده است. هذا بحر وهذا مركب وهذه شمس:  اين درياست و اين قايق است و اين خورشيد است. أنا أحبّ الذهاب الی البحر؛  من دوس دارم برم دریا. وأنتم أتحبون اللعب علی شاطئ البحر مثلي؟  و شما آیا دوست دارید بازی در ساحل دریا را همانند من؟   ألقاكم غدا في الموعد نفسه؛ فردا همین موقع می بینمتون.
پنج شنبه 13 اسفند 1394  8:58 AM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

عَلَّمْتَنا القراءة، علمتنا الکِتابة خواندن به ما آموختی، نوشتن به ما آموختی، والشمسَ والأمطار، والشِّتاءَ والسحابة، (همچنین آموختی به ما) خورشید و باران و ابر را، عَلَّمْتَنا بأنَّنا الی العراق نَنْتَمي، به ما آموختی که به عراق (کشورمان) وابسته باشیم(عشق بورزیم)   علمتنا أن نَقْبَلَ الجميعَ باحترام، به ما آموختی که با احترام همه را پذیرا باشیم. وَتَرْتَقی حیاتُنا بالحبِّ والسلام، و زندگی ما با عشق و صلح پیشرفت نماید.  عَلَّمْتَنا القراءة، علمتنا الکِتابة خواندن به ما آموختی، نوشتن به ما آموختی، والشمسَ والأمطار، والشِّتاءَ والسحابة، (همچنین آموختی به ما) خورشید و باران و ابر را، عَلَّمْتَنا بأنَّنا الی العراق نَنْتَمي، به ما آموختی که به عراق (کشورمان) وابسته باشیم(عشق بورزیم) أوصَیْتَنا بالأهل والأصحاب والإخوان، به ما سفارش خانواده و دوستان و برادران را کردی. نُحِبُّهم نُصْغي لهم نَحتَرِمُ الجيران، که آنان را دوست داشته باشیم و به (حرف) آنها گوش کنیم و به همسایه ها احترام بگذاریم، عَلَّمْتَنا القراءة، علمتنا الکِتابة خواندن به ما آموختی، نوشتن به ما آموختی، والشمسَ والأمطار، والشِّتاءَ والسحابة، (همچنین آموختی به ما) خورشید و باران و ابر را، عَلَّمْتَنا بأنَّنا الی العراق نَنْتَمي، به ما آموختی که به عراق (کشورمان) وابسته باشیم(عشق بورزیم)
پنج شنبه 13 اسفند 1394  8:59 AM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

إنَّ اللِّصَ الوَحِیدَ، الذي یَنهَبُ کُلَّ ما یَمْتَلِکُه الإنسانُ، هو أفكارُه السَّلْبیَّةُ؛ 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 اللِّص؛ دزد یَنْهَبُ؛ به تاراج می برد.(مضارع إخباری) (شدیدتر و بالاتر از "یَسْرِقُ") یَمْتَلِک؛ به دست می آورد، داراست. السَّلْبیَّة؛ منفی (الإيجابية؛ مثبت)
جمعه 14 اسفند 1394  11:55 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

المُتَشَائِمُ یَشکو مِنَ الرِّیحِ؛ المُتَفَائِلُ یَنْتَظِرُ تَغییرَ الظُّرُوفِ؛ الواقعيُّ یُسَوِّي وَیَضْبُطُ الأشْرِعَةَ. 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 آدم بدبین از باد شکایت می کند؛ آدم خوش بین منتظر تغییر شرایط می ماند؛ آدم واقع بین بادبان ها را تنظیم می کند.
جمعه 14 اسفند 1394  11:56 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

👌قدیکون اقرب الناس الیک ابعدهم ویکون ابعدهم عنک اقربهم فالقرب بالشعور لا بالحضور 👌لیس الحب ان تبقی مع من تحب لکن الحب ان تثق بانک بقلب من تحب 👌لایستطیع احد العوده الی الماضی والبدء من جدید لکن یستطیع ان یبدا من الان ویصنع نهایه جدیده 👌گاهی نزدیکترین مردم به تو دورترین آنهاست ودورترین آنها نزدیکترین است چون نزدیک بودن به احساس است نه به به حاضر بودن 👌دوست داشتن به این نیست که با کسی باشی که دوستش می داری بلکه به این است که مطمئن باشی که در قلب او هستی 👌هیچ کس نمی تواند به گذشته برگردد واز نو شروع کند ولی میتواند از الان شروع کند وپایانی نو بسازد
جمعه 14 اسفند 1394  11:58 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

مُحَشَّشٌ خَرَجَ مِنَ الدُّکانِ یَضْحَكْ، سَألُوهُ: لِماذا تَضْحَكُ؟! قال: خَدَعْتُ صاحِبَ الدُّکانِ!! قَالُوا: کَیفَ؟ قالَ: اِشْتَرَیْتُ بیبْسي عَائِلي وأنَا أعَزَبٌ!!! 😂😂😂😂 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 شرح المفردات والمصطلحات؛ مُحَشَّش؛ معتاد یَضْحَكُ؛ می خندد (فعل مضارع إخباری) خَدَعْتُ؛ فریب دادم (فعل ماضی ساده) کَیْفَ؛ چگونه اِشْتَرَیْتُ؛ خریدم (فعل ماضی ساده) بيبسي؛ پپسی، نوشابه عائِليّ؛ خانوادگی أعَزَب؛ مجرد 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 معتادی از مغازه بیرون آمد در حالی که می خندید!!! از او پرسیدند؛ چرا می خندی؟!! گفت؛ صاحب مغازه را گول زدم!! گفتند؛ چطوری؟ گفت؛ یک نوشابه خانواده خریدم، در حالی که من مجردم.
جمعه 14 اسفند 1394  11:59 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

درس 1 معنی کلمات : مرحبا ً:سلام 🌷 السيد:آقا 🌷 انت:شما 🌷 تكون:هستيد 🌷 اجنبي:خارجى 🌷 ايراني:ايرانى 🌷 أين:كجا 🌷 انا:من 🌷 نعم:بله 🌷 اسم:اسم 🌷 اسمك:اسم شما 🌷 ما هو:چيه 🌷 اسمي علي:اسم من عَلي ِ 🌷 مع السلامة:خدا حافظ 🌷 في امان الله:خدا نگهدار 🌷 ******* بعدما كررت الكلمات، انتبه الى الحوار بين علي ومحمد في مطعم الجامعة... على: سلام آقا. علي: السلام عليكم سيد. محمد: سلام. محمد: وعليكم السلام. على: آيا شما خارجي هستيد؟ علي: هل انتَ اجنبي؟ محمد: بله، من مصرى هستم، آيا شما ايرانى هستيد؟ محمد: نعم، انا مصري، وهل انتَ ايراني؟ على: بله من ايرانى هستم. علي: نعم، انا ايراني. محمد: اسم شما چيه؟ محمد: ما اسمك؟ على: اسم من على ِ، اسم شما چيه؟ علي: اسمي علي، ما اسمك؟ محمد: اسم من محمدِ. محمد: اسمي محمد. استمعتم الى الحوار بين علي ومحمد مرتين، استمعوا اليه مرة اخرى، ولكن هذه المرة بالفارسية فقط، حاولوا انوه... على: سلام آقا. محمد: سلام. على: شما خارجى هستيد؟ محمد: بله من مصرى هستم، شما ايرانى هستيد؟ على: بله من ايرانى هستم. محمد: اسم شما چيه؟ على: اسم من على ِ، اسم شما چيه؟ محمد: اسم من محمدِ. علي ومحمد يتكلمان مع بعضهما قليلاً، وبعد تناول الطعام يودعان بعضهما ويخرجان من المطعم، يقول محمد لعلي: محمد: استودعك الله سيد علي. محمد: خدا حافظ على آقا! على: خدا حافظ! علي: استودعك الله. استمعوا الآن الى الحوار بالفارسية فقط... محمد: خدا حافظ على آقا! على: خدا نگهدار.
شنبه 15 اسفند 1394  2:48 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

درس 2 معنی کلمات السلام عليكم:سلام 🌷 السيد علي صمدي:آقاى علي صمدى🌷 اسمي :اسم من 🌷 كيف حالك؟:حال شمال چطوره؟🌷 شكراً :متشكرم🌷 هل انت بخير؟:حال شما خوبه؟🌷 شكراً جزيلاً :خيلى ممنون🌷 طالب جامعي :دانشجو🌷 تاريخ:تاريخ🌷 طالب في التاريخ:دانشجوىِ تاريخ🌷 انت:شما🌷 انت تكونُ:هستيد (فعل مساعد) 🌷 لا:نه🌷 أنا:من🌷 أكون (يحذف الفعل المساعد في العربية):هستم🌷 أنا لست:نیستم🌷 آداب- أدب:ادبیات🌷 طالب في الادب الفارسي:دانشجوی ادبیات فارسی🌷 الادب الفارسي:ادبیات فارسی 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 بعدما كررت الكلمات، نذهب الآن الى قاعة الجامعة ونستمع الى الحوار بين محمد وعلي. على: سلام محمد. علي: السلام عليكم يا محمد. محمد: سلام على آقا. محمد: وعليكم السلام يا سيد علي. على: اسم من علىِ صمدي. علي: اسمي علي صمدي. محمد: بله، آقاى صمدى! حال شما چطوره؟ محمد: نعم، سيد صمدي! كيف حالك؟ على: متشكرم، حال شما خوبه؟ علي: أشكرك، هل انتَ بخير؟ محمد: خيلى ممنون. محمد: شكراً جزيلاً. على: شما دانشجوى تاريخ هستيد؟ علي: هل انت طالبٌ في التاريخ؟ محمد: نه. من دانشجوى تاريخ نيستم. محمد: لا. انا لست طالباً في التاريخ. على: شما دانشجوى ادبيات فارسى هستيد؟ علي: هل انت طالب في الادب الفارسي؟ محمد: بله، من دانشجوى فارسى هستم، شما دانشجوى تاريخ هستيد؟ محمد: نعم، انا طالب في الادب الفارسي، هل انت طالب في التاريخ؟ على: بله، من دانشجوى تاريخ هستم. علي: نعم، انا طالبٌ في التاريخ. 🌷 السلام عليكم. كيف حالك؟ هل انت بخير؟ اشكرك، شكراً جزيلاً. هل انت ايراني؟ نعم، انا ايراني. ما اسمك؟ اسمي محمد. انت طالب في الادب الفارسي؟ لا، انا لست طالباً في الادب الفارسي، انا طالب في التاريخ. سلام. حال شما چطوره؟ حال شما خوبه؟ متشكرم، خيلى ممنون. شما ايرانى هستيد؟ بله، من ايرانى هستم. اسم شما چيه؟ اسم من محمدِ. آيا شما دانشجوى ادبيات فارسى هستيد؟ نه، من دانشجوى ادبيات فارسى نيستم، من دانشجوى تاريخ هستم.
شنبه 15 اسفند 1394  2:50 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

درس 3 انتَ بخير؟:خوبى؟🌹 شكراً:ممنون🌹 هل:آيا🌹 بناية:ساختمان🌹 واحد:يک🌹 اثنان:دو🌹 البناية رقم واحد:ساختمان يک 🌹 البناية رقم اثنين:ساختمان دو 🌹 فََـ ، اذن:پس 🌹 أنا:من🌹 غرفة:اتاق🌹 جديد:جديد🌹 غرفة جديدة:اتاق جدید🌹 أبحث عن شيء:در جستجوى چيزى هستم🌹 لماذا:چرا🌹 هناك:هست، وجود دارد🌹 غرفتي:اتاق من🌹 صغير:كوچک🌹 مزدحم:شلوغ🌹 الغرفة صغيرة ومزدحمة:اتاق كوچک وشلوغه🌹 سرير:تخت🌹 سرير شاغر:تخت خالى🌹 عندنا:ما داريم🌹 عندكم:شما داريد🌹 في:در🌹 في الغرفة:در اتاق🌹 نحن:ما🌹 غرفتنا:اتاق ما🌹 تعالَ:بيا🌹 جيد جداً:خيلى عاليه🌹 الى الغرفة:به اتاق🌹 الآن بعد تعلّم المفردات نستمع الى محادثة محمد وعلي: محمد: سلام على خوبى؟ محمد: السلام عليكم، علي انت بخير؟ على: سلام. ممنون. علي: عليكم السلام. شكراً. محمد: آيا شما در ساختمان يک هستيد؟ محمد: هل انت في البناية رقم واحد؟ على: نه من در ساختمان يک نيستم. علي: لا أنا لست في البناية رقم واحد. محمد: پـس شما در ساختمان دو هستيد؟ محمد: اذن انتَ في البناية رقم اثنين؟ على: بله. اتاق من در ساختمان دو است. علي: نعم. غرفتي في البناية رقم اثنين. محمد: من در جستجوى يک اتاق جديد هستم. محمد: أنا أبحث عن غرفة جديدة. على: اتاق جديد؟ چرا؟ علي: غرفة جديدة؟ لماذا؟ محمد: من يک اتاق جديد مى خواهم. چون اتاق من كوچک وشلوغه. محمد: أريد غرفة جديدة لان غرفتي صغيرة ومزدحمة. على: ما در اتاق يک تخت خالى داريم. علي: هناك في غرفتنا سرير شاغر. محمد: شما در اتاق يک تخت خالى داريد؟ محمد: هل هناك في غرفتكم سرير شاغر؟ على: بله. به اتاق ما بيا. علي: نعم. تعال الى غرفتنا. محمد: خيلى عاليه. محمد: جيد جداً. هل فهمتم قصة البرنامج؟ يوجد سرير شاغر في غرفة علي ولذلك يستطيع محمد الذهاب الى غرفة علي والاقامة معه. انتبهوا الى محادثة محمد وعلي مرة اخرى. محمد: سلام. على خوبى؟ محمد: السلام عليكم، علي انت بخير. على: سلام. ممنون. علي: عليكم السلام. شكراً. محمد: آيا شما در ساختمان يک هستيد؟ محمد: هل انت في البناية رقم واحد؟ على: نه. من در ساختمان يک نيستم. علي: لا انا لست في البناية رقم واحد. محمد: پس شما در ساختمان دو هستيد؟ محمد: اذن انت في البناية رقم اثنين. على: بله. اتاق من در ساختمان دو است. علي: نعم. غرفتي في البناية رقم اثنين. محمد: من در جستجوى يک اتاق جديد هستم. محمد: أنا أبحث عن غرفة جديدة. على: اتاق جديد؟ چرا؟ علي: غرفة جديدة؟ لماذا؟ محمد: من يک اتاق جديد مى خواهم. چون اتاق من كوچک وشلوغه. محمد: اريد غرفة جديدة. لان غرفتي صغيرة ومزدحمة. على: ما در اتاق يک تخت خالى داريم. علي: يوجد في غرفتنا سرير شاغر. محمد: شما در اتاق يک تخت خالى داريد؟ محمد: يوجد في غرفتكم سرير شاغر؟ على: بله. به اتاق ما بيا. علي: نعم. تعال الى غرفتنا. محمد: خيلى عاليه. محمد: جيد جداً. اذا كنت راغباً في معرفة ما اذا كان محمد يستطيع الذهاب الى غرفة علي ام لا؟ تابع الحلقة القادمة من البرنامج والى اللقاء.
شنبه 15 اسفند 1394  2:52 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

"صورة هزت العالم لطفل يحمل أخاه الميت" صورة لن تمسح من ذاكرة اليابانيين ولن يجلوها الزمن من مخيلة الطفل الظاهر فيها والتي تعود إلى أيام الحرب العالمية الثانية تلك التي دمرت ميدينة ناجازاكي بالقنابل الذرية المتفجرة ولم تعرف الصغير من الكبير لتحول المدينة إلى رماد، وتطمس معالمها ورائحة الحياة عليها. هذه الصورة صنفت من الصور الأكثر تأثيراً في تاريخ العالم التقطتها عدسة المصور،و هی التی أرسلتها القوات الأميركية إلى اليابان لتوثيق مشاهد الذعر لدى اليابانيين وأجواء الحرب والموت التي سببتها القنابل الذرية في عام 1945. يقف هذا الطفل ذو العشر أعوام وقفة عسكرية ربما تعلمها من رجال قريته المحاربين ويحمل أخاه الميت على ظهره محاولاً إخفاء حزنه الذي بددته حركة فمه حيث كان يضغط على شفته السفلى بقوه، ليجسد جموده وتماسكه صفات الفرد الأكبر والمتبقي الوحيد من العائلة التي كانت ضحية هذه الحرب. وقال المصور صاحب الصورة: رأيت طفلاً بعمر 10 سنوات قادماً إلى حيث نقف. كان الطفل يحمل رضيعاً على ظهره وكان حافي القدمين وفي تلك الأيام في اليابان، كنّا نرى الأطفال يلعبون مع إخوتهم على ظهورهم، لكن حالة هذا الطفل كانت مختلفة وتوقعت أنه قادم لهذا المكان لسبب جدي. كان رأس الطفل الرضيع متدلياً إلى الخلف وكأنه غارق في نوم عميق ووقف متسمراً في مكانه من 5 إلى 10 دقائق. أخذ الرجال الذين كانوا يرتدون أقنعة بيضاء بالاقتراب من الطفل وبدأوا يفكوّن الحبل الذي يمسك بالرضيع وحينها كان الرضيع ميتاً. حمل الرجال جسد الرضيع ثم ألقوه في المحرقة بينما أخوه الأكبر واقف كالصخرة ينظر بحرقة ويعض شفنه السفلى حتى سالت منها الدماء. ولهب النار يتطاير وينثر بقايا جسد الرضيع، أدار الطفل رأسه وانسحب بعيداً بهدوء. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 هز:لرزاند/جلا:آشکارشدن/القنابل الذریه:بمب های اتمی/طمس:محو کردن،نابود کردن/صنف: در رده ....به شمار آمدن/الذعر:وحشت،هول وترس/اجواء:مفرده جو: فضا ،شرایط/ذوالعشراعوام: ده ساله/بدد:نیرو ، توان/تماسک:خویشتنداری کردن،خود را نگه داشتن/المتبقی:باقی مانده/متدلی:آویزان/اقنعه: اسلحه/عض :گاز گرفتن ، گزیدن / تطایر:پراکنده شدن، درهوا پخش شدن/نثر:پخش کردن/ادار:چرخاند/انسحب:عقب رفتن
سه شنبه 25 اسفند 1394  10:48 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

يُحكى أن أحد الصالحين كان إذا أُصيب بشيء أو ابتُليَ به يقول خيراً. و ذات ليلة جاء ذئب فأكل ديكاً له , فأخبره أهل بيته بذلك، فقال : خيراً. و بعد مدة قصيرة في نفس الليلة ضُربَ كلبه المُكلف بالحراسة فمات. فأخبره أهل بيته بذلك , فقال : خيراً. ثم نهق حماره فمات , فقال : خيراً إن شاء الله . فضاق أهله بكلامه ذرعاً . و نزل بهم في تلك الليلة عرب أغاروا ، عليهم فقتلوا كُلَ من بالمنطقة ولم ينجُ إلا هو وأهل بيته . فالذين غاروا استدلوا على الناس الذين قتلوهم بصياح الديكة و نباح الكلاب و نهيق الحمير ،وهو قد مات له كل ذلك. فكان هلاك هذه الأشياء خيراً وسبباً لنجاته و أهله من القتل . 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 نهق : عرعرکردن/ ضاق ذرعا: تحمل کاری را نداشتن/اغار :یورش برد، حمله کرد/صیاح: فریاد، داد وبیداد/نباح: پارس کردن
سه شنبه 25 اسفند 1394  10:50 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

ﺍﻣﺮﺃﺓ ﻓﻘﺪﺕ 20 درهما.. انا علقتُ ﻓﻲ ﺍﻟﺸﺎﺭﻉ ﻭﺭﻗﻪ ﻣﻜﺘﻮﺏ عليها: ( ﻓﻘﺪﺕ 20 درهما ، ﻋﻠﻰ ﻣﻦ ﻳﺠﺪﻫﺎ ﺇﺭﺟﺎﻋﻬﺎ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻌﻨﻮﺍﻥ: ﺷﻘﻪ ﺭﻗﻢ "..."..ﻣﻌﺎﺷﻲ ﺻﻐﻴﺮ ﻭﺃﺣﺘﺎﺟﻬﺎ.. ﻻ ﻳﻮﺟﺪ ﻣﻌﻲ ﻣﺎ ﻳﻜﻔﻲ ﻟﺸﺮﺍﺀ ﺍﻟﺨﺒﺰ). ﻓﻘﺮﺭ ﺷﺨﺺ ﺍﻹﺩّﻋﺎﺀ ﺑﺄﻧﻪ ﻭﺟﺪ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ.. ﻓﺄﺧﺮﺝ 20 درهما ﻭﺻﻌﺪ ﺇﻟﻰ ﺣﻴﺚُ ﺇﻗﺎﻣﺘﻬﺎ.. ﺑﻜﺖ ﺍﻟﻤﺮﺃﻩ ﺍﻟﻌﺠﻮﺯ ﺣﻴﻨﻤﺎ ﺃﻋﻄﺎﻫﺎ ﺍﻟﻤﺎﻝ.. وﻗﺎﻟﺖ: يا بني ﺃﻧﺖ ﺍﻟﺸﺨﺺ ﺍﻟﺜﺎﻧﻲ ﻋﺸﺮ ﺍﻟﺬﻱ ﻳﺄﺗﻲ ﺇﻟﻲّ ﺑﺎﻟﻤﺎﻝ ﻭﻳﻘﻮﻝ ﺃﻧﻪُ ﻭﺟﺪﻩ.. ﺇﺑﺘﺴﻢ ﺍﻟﺮﺟﻞ ﻭﺃﺗﺠﻪ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻤﺼﻌﺪ.. ﻧﺎﺩﺗﻪ ﺍﻟﻌﺠﻮﺯ ﻭﻗﺎﻟﺖ ﻟﻪ ﻳﺎ ﺑﻨﻲ: ¤ ﻗﻢ ﺑﺘﻤﺰﻳﻖ ﺍﻹﻋﻼﻥ.. ¤ ﺃﻧﺎ ﻻ ﺃﻋﺮﻑ ﺍﻟﻜﺘﺎﺑﻪ ﻭﻟﻢ ﺃﻛﺘﺒﻪ..!! ﻭﻭﻗﻔﺖ ﺗﺒﻜﻲ ﻭﺗﻘﻮﻝ ﺗﻌﺎﻃﻔﻜﻢ ﻣﻌﻲ ﻫﻮ ﻣﺎ ﻳﻌﻄﻴﻨﻲ ﺍﻷﻣﻞ ﻭﻳﺠﻌﻠﻨﻲ ﺃﺷﻌﺮ ﺑﺠﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﻧﻴﺎ.. ﻻ ﺗﺘﺮُﻙ ﻣﺤﺘﺎﺟﺎ ﻭﺃﻧﺖ ﻏﺎﺭﻕ ﻓﻲ ﺍﻟﻨﻌﻢ .. "ﺗﺼﺪّﻕ ﻓﻠﻴﺲ ﻟﻠﻜﻔﻦ ﺟﻴﻮﺏ" .. ﻣﻦ ﺍﺭﻭﻉ ﻣﺎ ﻗﺮﺍﺕ ﺍﻟﻴﻮﻡ.. [ﺗﺼﺪﻕ ﻓﺎﻥ ﻟﻴﺲ ﻟﻠﻜﻔﻦ ﺟﻴﻮﺏ]. ﺟﻤﻠﻪ ﺗﻤﺰﻕ ﺍﻟﻘﻠﺐ .. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 شقه : آپارتمان/ المصعد:آسانسور/تمزیق: پاره کردن
سه شنبه 25 اسفند 1394  10:52 PM
تشکرات از این پست
francesco10
francesco10
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مکالمه عربی

ﻳﺤﻜﻰ ﺃﻧﻪ ﻓﻲ ﻗﺪﻳﻢ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻛﺎﻥ ﺭﺟﻞ ﻋﺠﻮﺯ ، ﻟﻪ ﺛﻼﺛﺔ ﺃﺑﻨﺎﺀ ، ﻭﻛﺎﻧﻮﺍ ﺟﻤﻴﻌًﺎ ﻳﻌﻴﺸﻮﻥ ﻓﻲ ﺣﺐ ﻭﺳﻌﺎﺩﺓ . ﻭﻓﻰ ﺃﺣﺪ ﺍﻷﻳﺎﻡ ﻣﺮﺽ ﺍﻷﺏ ، ﻭﺍﺯﺩﺍﺩ ﺍﻷﻟﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺣﺘﻰ ﺍﻗﺘﺮﺏ ﻣﻦ ﺍﻟﻤﻮﺕ ، ﻭﻛﺎﻥ ﺍﻷﺑﻨﺎﺀ ﺍﻟﺜﻼﺛﺔ ﻳﺘﻨﺎﻓﺴﻮﻥ ﻓﻲ ﺧﺪﻣﺔ ﺃﺑﻴﻬﻢ ﻭ ﺗﻤﺮﻳﻀﻪ . ﻓﻄﻠﺐ ﺍﻻﺑﻦ ﺍﻷﺻﻐﺮ ﻣﻦ ﺇﺧﻮﺗﻪ ﺃﻥ ﻳﺴﻤﺤﻮﺍ ﻟﻪ ﺑﺄﺧﺬ ﺃﺑﻴﻪ ﺇﻟﻰ ﺑﻴﺘﻪ ؛ ﻟﻴﺘﻔﺮﻍ ﻟﺨﺪﻣﺘﻪ ﻭﺗﻤﺮﻳﻀﻪ، ﺭﻓﺾ ﺍﻷﺑﻨﺎﺀ ﻓﻲ ﺍﻟﺒﺪﺍﻳﺔ ﻭﻟﻜﻨﻬﻢ ﻭﺍﻓﻘﻮﺍ ﻋﻨﺪﻣﺎ ﺃﺧﺒﺮﻫﻢ ﺃﺧﻮﻫﻢ ﺃﻧﻪ ﺳﻮﻑ ﻳﺘﻨﺎﺯﻝ ﻟﻬﻢ ﻋﻦ ﻧﺼﻴﺒﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﺃﺑﻴﻪ، ﻭﺃﺧﺬ ﺍﻻﺑﻦ ﺍﻷﺻﻐﺮ ﺃﺑﺎﻩ ﺇﻟﻰ ﻣﻨﺰﻟﻪ، ﻭﺗﻌﺎﻭﻥ ﺍﻟﺰﻭﺟﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﺭﻋﺎﻳﺔ ﺍﻷﺏ ﺍﻟﻤﺮﻳﺾ ﻭﺧﺪﻣﺘﻪ ﺣﺘﻰ ﻣﺎﺕ. ﻭﻓﻰ ﺇﺣﺪﻯ ﺍﻟﻠﻴﺎﻟﻲ ﺭﺃﻯ ﺍﻻﺑﻦ ﺃﺑﺎﻩ ﻓﻲ ﺍﻟﻤﻨﺎﻡ ، ﻓﺄﺧﺒﺮﻩ ﺃﻧﻪ ﻗﺪ ﺧﺒﺄ ﻛﻨﺰًﺍ ﻓﻲ ﻣﻜﺎﻥ ﺑﻌﻴﺪ، ﻭﻓﻰ ﺍﻟﺼﺒﺎﺡ ﺫﻫﺐ ﺍﻻﺑﻦ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻤﻜﺎﻥ ﺍﻟﺬﻱ ﺣﺪﺩﻩ ﺃﺑﻮﻩ ، ﻓﻮﺟﺪ ﺻﻨﺪﻭﻗًﺎ ﺻﻐﻴﺮًﺍ ﻣﻤﻠﻮﺀًﺍ ﺑﺎﻟﺠﻮﺍﻫﺮ ﻭﺍﻷﻣﻮﺍﻝ ، ﺃﺧﺬ ﺍﻻﺑﻦ ﺍﻟﺼﻨﺪﻭﻕ ، ﻭﺫﻫﺐ ﺇﻟﻰ ﺇﺧﻮﺗﻪ ، ﻓﻘﺺ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﻣﺎ ﺣﺪﺙ، ﻓﻘﺎﻟﻮﺍ ﻟﻪ : ﻟﻘﺪ ﺗﻨﺎﺯﻟﺖ ﻟﻨﺎ ﻋﻦ ﻧﺼﻴﺒﻚ ﻓﻲ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﺃﺑﻴﻚ ، ﻭﻟﻴﺲ ﻟﻚ ﺣﻖ ﻓﻲ ﻫﺬﻩ ﺍﻷﻣﻮﺍﻝ ! ﻭﻓﻰ ﺍﻟﻠﻴﻠﺔ ﺍﻟﺘﺎﻟﻴﺔ ﺭﺃﻯ ﺣﻠﻤًﺎ ﻣﻤﺎﺛﻼً ، ﻭﻋﻨﺪﻣﺎ ﻋﺜﺮ ﻋﻠﻰ ﺍﻷﻣﻮﺍﻝ ﺫﻫﺐ ﺑﻬﺎ ﺇﻟﻰ ﺇﺧﻮﺗﻪ ، ﻓﺄﺧﺬﻭﻫﺎ ﻣﻨﻪ ، ﻭﻗﺎﻟﻮﺍ ﻟﻪ ﻛﻤﺎ ﻗﺎﻟﻮﺍ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ . ﻭﻋﺎﺩ ﺍﻻﺑﻦ ﺇﻟﻰ ﺑﻴﺘﻪ ﺣﺰﻳﻨًﺎ ، ﻓﻠﻤﺎ ﻧﺎﻡ ﺭﺃﻯ ﺃﺑﺎﻩ ﻓﻲ ﻣﻨﺎﻣﻪ ؛ ﻓﺄﺧﺒﺮﻩ ﺃﻧﻪ ﻭﺿﻊ ﺩﻳﻨﺎﺭًﺍ ﻓﻲ ﺟﺮﺓ ﺍﻟﻤﺎﺀ ﻓﻲ ﺣﻘﻠﻬﻢ ﺍﻟﺒﻌﻴﺪ ، ﻓﺬﻫﺐ ﺍﻻﺑﻦ ﺇﻟﻰ ﺇﺧﻮﺗﻪ ، ﻓﻠﻤﺎ ﺃﺧﺒﺮﻫﻢ ﺑﻤﺎ ﺭﺃﻯ ، ﺃﺧﺬﻭﺍ ﻳﺴﺨﺮﻭﻥ ﻣﻨﻪ، ﻭﻗﺎﻟﻮﺍ ﻟﻪ : ﺩﻳﻨﺎﺭ ﻭﺍﺣﺪ ؟.. ! ﺧﺬﻩ ﺃﻧﺖ ﺇﻥ ﺷﺌﺖ . ﺫﻫﺐ ﺍﻻﺑﻦ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﺤﻘﻞ ، ﻓﺄﺧﺬ ﺍﻟﺪﻳﻨﺎﺭ ﻭﺑﻴﻨﻤﺎ ﻫﻮ ﻓﻲ ﺍﻟﻄﺮﻳﻖ ﻗﺎﺑﻞ ﺻﻴﺎﺩًﺍ ﻋﺠﻮﺯًﺍ ﻳﻌﺮﺽ ﺳﻤﻜﺘﻴﻦ ﻟﻠﺒﻴﻊ ﻓﺎﻗﺘﺮﺏ ﻣﻨﻪ ﻭﺳﺄﻟﻪ : ﺑﻜﻢ ﺗﺒﻴﻊ ﻫﺎﺗﻴﻦ ﺍﻟﺴﻤﻜﺘﻴﻦ ؟! ﻓﻘﺎﻝ ﺍﻟﺼﻴﺎﺩ : ﻻ ﺃﺭﻳﺪ ﺳﻮﻯ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﻭﺍﺣﺪ . ﻓﺄﻋﻄﺎﻩ ﺍﻟﺪﻳﻨﺎﺭ ﻭﺃﺧﺬ ﺍﻟﺴﻤﻜﺘﻴﻦ ، ﻭﺣﻴﻨﻤﺎ ﻭﺻﻞ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﺒﻴﺖ ﺃﻋﻄﻰ ﺍﻟﺴﻤﻜﺘﻴﻦ ﻟﺰﻭﺟﺘﻪ، ﻭﻃﻠﺐ ﻣﻨﻬﺎ ﺃﻥ ﺗﻌﺪﻫﻤﺎ ﻟﻠﻄﻌﺎﻡ . ﻭﻣﺎ ﺇﻥ ﺷﻘﺖ ﺍﻟﺰﻭﺟﺔ ﺑﻄﻦ ﺍﻟﺴﻤﻜﺔ ﺍﻷﻭﻟﻰ ﺣﺘﻰ ﻭﺟﺪﺕ ﺷﻴﺌًﺎ ﻳﻠﻤﻊ ، ﻓﻠﻤﺎ ﺃﺧﺮﺟﺘﻪ ، ﻭﺟﺪﺕ ﺟﻮﻫﺮﺓ ﻛﺒﻴﺮﺓ ، ﻭﻣﺪﺕ ﺍﻟﺰﻭﺟﺔ ﻳﺪﻫﺎ ﺑﺎﻟﺴﻜﻴﻦ ﻟﺘﻔﺘﺢ ﺑﻄﻦ ﺍﻟﺴﻤﻜﺔ ﺍﻷﺧﺮﻯ ، ﻓﻜﺎﻧﺖ ﺍﻟﻤﻔﺎﺟﺄﺓ ، ﻟﻘﺪ ﻭﺟﺪﺕ ﺟﻮﻫﺮﺓ ﺛﺎﻧﻴﺔ ﻓﻲ ﺑﻄﻦ ﺍﻟﺴﻤﻜﺔ ﺍﻷﺧﺮﻯ. ﻭﺗﻨﺎﻗﻞ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﺃﺧﺒﺎﺭ ﺗﻠﻚ ﺍﻟﺠﻮﻫﺮﺓ ﺍﻟﺜﻤﻴﻨﺔ، ﻓﻠﻤﺎ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻤﻠﻚ ﺃﻣﺮ ﺑﺈﺣﻀﺎﺭﻫﺎ ﻟﻪ ، ﻭﻛﺎﻓﺄ ﺍﻟﺮﺟﻞ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺑﺄﻣﻮﺍﻝ ﻛﺜﻴﺮﺓ. ﺍﻟﺨﻼﺻﺔ : ﻻﻧﻪ ﻛﺎﻥ ﺑﺮﺍ ﺑﻮﺍﻟﺪﻩ ﻭﺻﺎﺩﻕ ﻣﻊ ﺍﺧﻮﺗﻪ ﺭﺯﻗﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﻦ ﺣﻴﺚ ﻻ ﻳﺤﺘﺴﺐ ﻭَﻣَﻦ ﻳَﺘَّﻖِ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻳَﺠْﻌَﻞ ﻟَّﻪُ ﻣَﺨْﺮَﺟًﺎ ﻭَﻳَﺮْﺯُﻗْﻪُ ﻣِﻦْ ﺣَﻴْﺚُ ﻟَﺎ ﻳَﺤْﺘَﺴِﺐُ ﻭَﻣَﻦ ﻳَﺘَﻮَﻛَّﻞْ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓَﻬُﻮَ ﺣَﺴْﺒُﻪُ.. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 یتنافس: رقابت کرد/تفرغ: برترشد/تنازل: چشم پوشی کرد ، کوتاه آمد/خبا : پنهان کرد/مماثل :مثل ، شبیه
سه شنبه 25 اسفند 1394  10:53 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها