0

داستان

 
SABOORI
SABOORI
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1393 
تعداد پست ها : 4222
محل سکونت : خراسان رضوی

داستان

فريبكارى براى ازدواج‏

1- مردى به على عليه السّلام گفت: اى امير مؤمنان! زن من با لباسهاى (زيبا) و خدمتگزاران و زيور آلات مرا فريب داده، و با مهريه زياد و سنگينى با او ازدواج كردم، و اكنون چيزى از آنها با او نيست! على عليه السّلام فرمود: دست تو به چيزى بند نيست و حقّى ندارى، زن خواسته فقط خود را در اختيار تو بگذارد. آيا اگر به زن گفته بودى: من يك صد هزار درهم دارم، و با وجود آن با تو ازدواج مى‏كنم، او يك صد هزار درهم را از تو مى‏گرفت؟ مرد گفت: نه.

شنبه 17 بهمن 1394  1:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها