وظايف ما در عصر ظهور
وظايف ما نسبت به صاحبان ولايت به طور عام و صاحب ولايت در روزگار ما به طور خاص، چيست؟ آيا ما وظيفهاي در قبال آن وجود مبارك نداريم؟ يا اگر چنين وظيفهاي بر عهدة ماست، آن وظيفه چيست؟ در اينجا با ذكر اين نكته كه شيعيان بيش از هشتاد وظيفة خاص نسبت به آن وجود مبارك دارند، تنها به دو وظيفة مهم اشاره ميكنيم:
ديديم كه ولايت، شرط پذيرش اعمال است و هيچ عقيدهاي و نيز هيچ عملي بدون اعتقاد به اين اصل اصيل، مورد پذيرش الهي نيست. حال جاي آن است كه لختي بينديشيم و بنگريم كه آيا وظايف ما نسبت به صاحبان ولايت به طور عام و صاحب ولايت در روزگار ما به طور خاص، چيست؟ آيا ما وظيفهاي در قبال آن وجود مبارك نداريم؟ يا اگر چنين وظيفهاي بر عهدة ماست، آن وظيفه چيست؟.
در اينجا با ذكر اين نكته كه شيعيان بيش از هشتاد وظيفة خاص نسبت به آن وجود مبارك دارند،1 تنها به دو وظيفة مهم اشاره ميكنيم:
1. انتظار
انتظار ظهور آن حضرت و آمادگي براي اطاعت محض در مقابل اوامر ايشان، از وظايف مهمّ همة مسلمانان است. مسئلة ظهور در بيش از نود روايت صادر شده از پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت مكرّم ايشان(ع) مورد تأكيد و بررسي قرار گرفته است و اين نشان از شدّت اهمّيت اين مبحث دارد.
2. ياد حضرت
يكي از وظايف مهمّ ما آن است كه دائماً به ياد آن وجود مبارك باشيم؛ چه نه تنها پذيرش عبادات ما وابسته به اعتقاد به آن وجود مبارك است، بلكه تمامي مراتب عالم وجود وابسته به ايشان است و هستي همة هستيها، يكسر در گرو هستي اوست و چه ناپسند است كه كسي وليّ نعمت خود را كه تمامي نعم مادّي و معنويش از اوست، فراموش كند.
گذشته از اين، خود آن حضرت به لطف خود كه رشحهاي از لطف خداوندي است، همواره به ياد شيعيان هستند كه خود فرمودهاند:
«إنّا غيرُ مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم؛2 ما نه مراعات شما را به گوشهاي وا مينهيم و نه از ذكر و ياد شما غافليم».
حال كه او به فكر ماست، آيا ميتوان انگاشت كه به فكر حضرت بودن و دائماً با ياد آن عزيز به سر بردن، از وظايف ما نيست؟.
دعا براي آن حضرت(ع) و توسّل به ايشان
ابتدا بايد چند سطري را به اختصار دربارة اصل دعا سخن بگوييم:
نخست اينكه دعا خود عبادت است و به خودي خود مطلوب مولاست؛ هرچند معمولاً به وسيلة دعا چيزي ديگر ـ اعمّ از مادّي يا معنوي، دنيايي يا اخروي ـ طلب ميشود، امّا خود دعا نيز در شمار منافعي است كه منافع بسيار ديگري را در پي خود دارد؛ چه دعا، نشانة كمال عبوديّت است و «العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة»3 و بنده به كمال بندگي نميرسد، مگر آنكه نشانههاي بندگي را به كمال، در خود داشته باشد و بندگي را هيچ نشانهاي برتر از درخواست، سؤال و دعا نيست.
دوم اينكه، عنايات حضرت حق را اهل معرفت به دو گونة اساسي تقسيم كردهاند:
نخست: عنايات تكويني؛
و دوم: عنايات تشريعي.
عنايات تكويني، آن دسته از عنايات است كه خداوند به مقتضاي رحمت خود، در مسير آفرينش به صورت معمول و دائم، قرار داده است. اين عنايات بدون درخواست بنده و بلكه پيش از ظهور او در عالم هستيِ مادّه، از ذات حضرت حق سر برآورده و تمامي عالم وجود را در خود گرفته است. نفس هستي و فيض پياپي حضرت حق ـ كه دمادم هستي را بر قوالب امكاني افاضه ميكند ـ ، در شمار همين عنايات است كه:
اگر نازي كند يك دم فرو ريزند قالبها
امّا عنايات تشريعي، عناياتي است كه در مرتبة لطف حضرت حق، همچنان مختفي (پنهان) است و تنها به آنان كه به مسئلت از آن عنايات ميپردازند، عطا ميشود.
اين عنايات ـ به عكس عنايات قسم نخست ـ در دسترس تمامي موجودات نيست و تنها براي آنان كه با تضرّع، خود را مسكين بارگاه ربوبي مينمايند، حاصل ميشود.
تقسيم فيض به دو قسم فيض تكويني و تشريعي نيز، نشان از همين تقسيم عنايت به دو قسم دارد. از اين روست كه حضرت حق به صراحت، خود را پناه مضطرّان و دعاكنندگان خوانده است؛ چرا كه دعا، جواب او و از بين رفتن مشكلات را در پي دارد؛ او خود فرموده است:
«أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه و يكشف السّوء؛4 آيا چه كسي بيچاره را چون به دعا برخيزد، پاسخ ميدهد و مشكل را برطرف ميسازد؟».
سوم آنكه اصلاً علّت آفرينش موجودات، به كمال رسانيدن آنان بوده است و كمال را، راهي برتر از درخواست از حضرت حق و عرض مسكنت به درگاه او نيست. بدون ترديد خروج ما از عالم ذرّ و ورود به اين ماتمكدة مادّه و مادّيات، نالههاي شبگير و آههاي پيگير آدمي را به دنبال دارد. آدمي كه با ياد آن مقرّ زيبا كه در كنار حضرت دوست به سر ميبرد، تاب تحمّل اين عالمِ پر از تزاحمات را از دست ميدهد و به سوز و گداز و ناله و دعا برميخيزد، تا نظر لطف حضرت حق، او را باز دريابد و به همان مستقرّ امن و مقرّ والا رهنمون شود. ازين روست كه به تعبير بعضي از بزرگان اهل معرفت: خداوند انسان را به اين عالم مادّه نزول داده است تا ناله كند، ضجّه زند و به ياد حبيب و ديار او مويه سر دهد و دعا، تمثيل نالة اوست و نشاندهندة مويههايش.
به همين خاطر است كه دعا باعث جلب رحمت حضرت حق است و نشاندهندة بيداري و هوشياري بنده، كه با ديدن جلوههاي رنگارنگ اين عالم از ياد محبوب غافل نشده و دست از دامن او باز نكشيده است. نقل حكايت زير در اينجا خالي از لطف نيست.
حكايت است كه در زمان حضرت سليمان، پيامبر عظيم القدر الهي، تاجري بلبلي خريده بود كه از صدايش بسيار لذّت ميبرد. اين بلبل روزان و شبان، گاه و بيگاه نغمهاي سر ميداد و آن تاجر از نغمهاش بسي لذّت ميبرد تا آنكه روزي، بلبلي ديگر بر درخت خانة تاجر نشست و چند لحظه خاموش ماند، آنگاه بر زمين افتاد و لحظهاي بعد برخاست و از آنجا دور شد؛ امّا عجيب آنكه پس از آن، ديگر بلبلِ مردِ تاجر نخواند و آوازي سر نداد.
مرد تاجر كه هر لحظه مشتاق شنيدن صداي بلبل بود، پس از چند روز، اندوهناك بلبل را به محضر سليمان پيامبر آورد و از او در اين باب راهنمايي خواست. آن پيامبر والاقدر نيز ـ كه زبان پرندگان را ميدانست ـ سِرّ سكوت بلبل را جويا شد و پرندة زيباسرا چنين پاسخ داد كه: اي پيامبر خدا! من پرندهاي بودم كه در سرزمين خود فرزندان، دوستان و ياراني چند داشتم، امّا روزي دامي گستردند و من غافل را پر بستند و در اين ديار به اين تاجر فروختند. اكنون مدّتهاست كه من از فراغ يار و ديار ناله ميكنم، امّا اين تاجر از نالة من خشنود ميشود و هر بار، قفس مرا استوارتر و زنجير مرا گرانتر ميسازد. من نيز عهد كردم كه ديگر ناله نكنم و از دوري احباب مويه سر ندهم!.
تاجر تا اين سخن را از حضرت سليمان شنيد، بلبل را رها كرد، چه آن پرندة خوش نغمه را براي نغمهاش به قفس كرده بود و پرندة بيناله برايش ارزشي نداشت.
آري! حضرت حق ـ جلّ جلاله ـ نيز بنده را در اين قفس مادّه و مادّيات نهاده است تا از نالههايش ـ كه موجب كمال اوست ـ لذّت برد و بندة بيدعا كه از فراق حبيب نالهاي سر نميدهد و دست به دعايي بر نميدارد، براي او ارزشي ندارد!.
از اين روست كه بزرگان، دعا را به صورت مطلق توصيه كرده، هرچند براي آن اوقات مخصوصي را معيّن كردهاند، امّا دعاهاي گاه و بيگاه و نالههاي وقت و بيوقت را، از مهمترين عوامل براي كمال آدمي برميشمردهاند.
گذشته از اين، دعا در رفع گرفتاريها و شدايد مادّي نيز، سخت مؤثّر است، چه دعا، مفتاح خزائن رحمت الهي است و اين خزائن، بدون دعا هرگز گشوده نميگردد. از اين روست كه رفع پريشانيهاي مادّي و گرفتاريهاي اجتماعي نيز، سراسر وابسته به دعا و توسّل به خداوند و محبوبان اوست.
آیت الله محمد ناصری دولت آبادی
ماهنامه موعود