پاسخ به:رباعیات اوحدی
گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟
اندر پی این منصب و این جاه روی؟
تا کی ز برای زر و سیم دنیا
بر اسب نشینی، به در شاه روی؟
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
گفتم که: لبت، گفت: شکر میگویی
گفتم که: رخت، گفت: قمر میگویی
گفتم که: شنیدم که دهانی داری
گفتا که: ز دیده گو، اگر میگویی
صد سال سر خویشتن ار حلق کنی
وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی
صد بار ز حق دور کنندت به قفا
گر یک سر موی روی در خلق کنی
بد خلق مباش، کز خوش و امانی
پیکار مکن کار، که بر جا مانی
زنهار! مهل، کز تو بماند دل کس
دلها چو بماند ز تو،تنها مانی
دم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
کم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
در عیش قدیم، ار قدمی خواهم زد
هم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
در صورت آدم ار فرشتست تویی
ور آدمی از روح سرشتست تویی
گر مینبشتست درین دور کسی
آن وحی خط و آنکه نبشتست تویی
روزی به سرای وصل راهم ندهی
یک بوسه از آن روی چو ماهم ندهی
گفتی که: نخواستی ز من هرگز هیچ
گر زانکه منت هیچ بخواهم ندهی
تا چند گریزم و به نازم خوانی؟
من فاش گریزم و به رازم خوانی
بس دست خجالت چو مگس بر سر خود
خواهم زدن آن روز که بازم خوانی
ای خاک تو آب سبزه زار صافی
تابوت تو سرو جویبار صافی
تا عمر مراغه بود هرگز ننشاند
مانند تو سرو در کنار صافی
در عشق تو از سر بنهادم هستی
زین پس من و شوریدگی و سرمستی
با روی تو حالی و حدیثی که مراست
در نامه نبشتم که زبانم بستی