0

امام حسن (علیه السلام ) و یاران خائن

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

امام حسن (علیه السلام ) و یاران خائن

بیست و هشتم صفر یادآور شهادت بزرگ مردی از تبار آینه هاست. یادآور مظلومیت جانسوز سبط اکبر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و میوه دل زهرای اطهر (سلام الله علیها) و علی مرتضی(علیه السلام) است. مظلومیت حسن(علیه السلام) فراتر از مظلومیت پدر بزرگوارش بود، چون؛ علاوه بر یارانش همسرش نيز به او خیانت نمود.

امام حسن (علیه السلام ) و یاران خائن

یکی از علل اصلی ناموفق بودن قیام ها و حتی جنگ ها، خیانت افراد خودی است که امروزه آنان را در اصطلاح سیاسی، نظامی و امنیتیِ "ستون پنجم دشمن" می نامند. نقش ستون پنجم در دوره امام حسن(علیه السلام) بسیار واضح است. اگر خیانت برخی از یاران و سپاهیان آن حضرت نبود، معاویه هرگز فرصت آن را پیدا نمی کرد که به اهداف شوم و ضد اسلامی خود برسد. در این میان اقدامات برخی از یاران و سپاهیان امام حسن مجتبی (علیه السلام) نه تنها جلوی معاویه را نگرفت، بلکه او را در رسیدن به اهداف شومش تحریض نمود.
خلافت امام حسن مجتبی(علیه السلام)
امام حسن(ع) امام دوم شیعیان در سال چهلم هجری پس از شهادت امام علی (علیه السلام) به خلافت ظاهری رسید.[1] دوره کوتاه مدت خلافت آن حضرت، همچون دوره خلافت امام علی (علیه السلام) مملوّ از فعالیت ستون پنجم دشمن است، که با فعالیتشان مانع از پیروزی قاطع امام علی (علیه السلام) در برابر معاویه ستمگر شدند.
دوره خلافت امام حسن(علیه السلام)، دوره ای بود که فعالیت منافقان، خیانت کاران و جاسوسان در آن به حد اعلای خود رسیده بود. از طرفی معاویه به مقابله با امام حسن(علیه السلام) برخواسته بود و از سوی دیگر، در پی جنگ های سه گانه امام علی(علیه السلام) و به شهادت رساندن بیشتر یاران با وفای اهل البیت(علیهم السلام) در "غارات" مانند مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و افراد دیگر اوضاع برای سپاه اسلام بسیار دشوار شده بود.
با وجود تمام این شرائط، امام حسن(علیه السلام) تصمیم نهایی برای جنگ با معاویه را در سخنرانی خود در مسجد کوفه اعلام نمود. مردم کوفه آنقدر در رفتن به جنگ سستی نمودند، تا اینکه پیرمردی به نام عدی بن حاتم، به پا خواست و جملاتی به کوفیان گفت و به تنهایی و به اطاعت از فراخوان امام عازم (پادگان) نخیله شد و به دنبال او عده ای از قبیله طی و دیگر قبایل به ناچار به راه افتادند.[2]
امام پس از فراخوان نبرد بر علیه شامیان، متوجه جاسوسانی از سوی معاویه در کوفه و بصره شد، که پس از شناسایی این دو نفر دستور قتل آنان را صادر کرد و به دنبال آن در نامه ای به معاویه اين چنین نوشت:
...گویا خواهان جنگ هستی، بزودی آن را دیدار خواهی کرد پس چشم به راه باش...[3]
اما برنامه معاویه به طور دیگری طراحی شده بود. گرچه در ظاهر او نیز سپاهی فراهم ساخته و به سوی کوفه حرکت کرده بود. نقشه معاویه آن بود که حضرت را مخفیانه به قتل برساند و بدون دردسر به هدف شوم خود برسد به همین منظور چهار نفر تروریست منافق به نام های عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و حجر بن الحارث و شبث ربعی را اغوا کرد و جداگانه به این کار مامور نمود. امام حسن(علیه السلام) خیلی زود از این توطئه آگاه شد و در زیر لباس هایش زره پوشید. یکی از منافقین، امام را در موقع نماز هدف قرار داد اما نتوانست کاری از پیش ببرد چون زره از نفوذ تیر در بدن امام جلوگیری نمود.[4] طرح دیگر معاویه استفاده از شگردی بود که در صفین او را به پیروزی رساند. به همین منظور سعی کامل نمود تا در میان یاران امام و سپاهیانش نفوذ کند.
یاران خائن
یاران امام در پیروزی بدون دردسر معاویه نقش اساسی را ایفاء نمودند. در این میان عملکرد یکی از کسانی که امام حسن (علیه السلام) به او اطمینان کامل نموده و فرماندهی سپاهش را به او واگذار کرده بود از دیگران به مراتب پررنگتر است. او کسی جز عبیدالله بن عباس نبود.
عبیدالله بن عباس فرمانده لشگر امام حسن (علیه السلام) نتوانست در برابر پیشنهادهای معاویه مقاومت کند و به راحتی فریب خورد و با عده ای زیادی از زیردستان خود در حدود هشت هزار نفر شبانه به اردوگاه معاویه پیوست و سپاهیان امام را بدون فرمانده رها نمود.[5] این درحالی بود که در دوره امام علی (علیه السلام) فرستاده معاویه به مکه دو فرزند خردسال عبیدالله بن عباس را سر بریده بود.[6] انتظار آن بود که عبیدالله نه به خاطر امام بلکه به خاطر دو فرزندی که معاویه از او کشته بود به معاویه نپیوندد، ولی دنیا طبی او تمام خاطرات تلخش را نیز به فراموشی سپرد.
صبحگاه وقتی سپاه امام برای نماز حاضر شدند، عبیدالله بن عباس غایب بود. ناچار شخص دومی که از سوی امام(علیه السلاک) به عنوان جانشین عبیدالله منصوب شده بود و قیس بن سعد بن عباده انصاری نام داشت، فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و نماز جماعت را به جا آورد. وسوسه های معاویه در خصوص قیس سازگار نشد. ولی معاویه که به مقصود نهایی خود نرسیده بود با شایعه سازی توسط جاسوسان خود در میان سپاه قیس باعث سردرگمی و کلافگی آنان شد.[7]
با فرار عبيدالله ابن عباس و ديگر فرماندهان سپاه امام حسن(علیه السلام) شرايط بسيار نامطلوبي پديد آمد، امام(علیه السلام) كه براي جمع آوري سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام اين كار نشد، بلكه عده ای از سپاهیانش بر او شوریدند و به خيمه اش ريخته به غارت پرداختند، آنان حتي سجاده زيرپاي حضرت را ربودند و "عبدالرحمن ازدي" رداي آن حضرت را از دوشش كشيد،‌ حضرت بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شده و در ساباط به راه افتاد. همینکه به "مظلم ساباط" رسید نااگاه یکی از خوارج به نام جراح بن سنان پيش آمد،‌ لگام اسب حضرت را گرفت و گفت حسن تو نیز همانند پدرت کافر شدی و خنجري مسموم به ران مبارك حضرت زد كه تا استخوان شكافته شد. [8] این ضربت به طوری سهمگین بود که حضرت بسیار رنجور و بیمار گشت.[9]
بالاخره همان عواملی که امام علی (علیه السلام) و سپاهش را در مقابل معاویه متوقف ساخت، دوباره کارساز شد و صلح را بر امام حسن(علیه السلام) تحمیل ساخت. گرچه امام مقاومت زیادی نمود، ولی آن حضرت موقعی تن به صلح داد که یارانش از پیرامونش متفرق شدند و او را تنها گذارند.[10] امام حسن(علیه السلام) پس انجام صلح با معاویه، حکومت کوفه را رها نموده و در مدینه الرسول رحل اقامت افکند. با این حال معاویه آن حضرت را به حال خود رها نکرد و او را با جاسوسان و عمال خود زیر نظر گرفت و در نهایت با اغوای یکی از زنان آن حضرت بنام جعده، زهر به آن حضرت خورانید و دردانه زهرای اطهر را در بیست وهشتم صفر به شهادت رساند.[11]

حجت الله فضلی

دوشنبه 12 بهمن 1394  7:33 PM
تشکرات از این پست
siryahya nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها