0

مسیرهای انقلابی

 
hmnoor
hmnoor
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اسفند 1390 
تعداد پست ها : 167
محل سکونت : اذربایجان شرقی

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

تصاویر کمتر دیده شده از امام (ره) در ترکیه

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

سه شنبه 13 بهمن 1394  7:47 PM
تشکرات از این پست
fsmuosavi ravabet_rasekhoon pebdani khodaeem1
fsmuosavi
fsmuosavi
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1391 
تعداد پست ها : 589
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

سلام

1- ترکیه   11 ماه

2- عراق   13 سال

3- فرانسه   4 ماه

سه شنبه 13 بهمن 1394  8:14 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon pebdani khodaeem1
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

 

هجرت به فرانسه

در مهر 1357 امام نجف را به قصد مرز کویت ترک گفت. دولت کویت از ورود امام به این کشور جلوگیرى کرد و بالاجبار ایشان به فرانسه هجرت کرد و در نوفل لوشاتو اقامت کرد. در مدت 4 ماه اقامت، مصاحبه هاى متعدد امام دیدگاه هاى ایشان را براى جهانیان بازگو مى ‏کرد.

 

دوران مبارزات

  • قیام علیه لایحه کاپیتولاسیون
  • آغاز مبارزات
  • مرجعیت امام
  • مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
  • مخالفت با رفراندوم لوایح ششگانه
  • واقعه مدرسه فیضیه
  • دستگیری
  • واقعه 15 خرداد1342
  • آزادی از زندان
  • تبعید به ترکیه
  • تبعید به عراق
  • شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی
  • هجرت به فرانسه
  • بازگشت امام به ایران
  • پیروزی انقلاب اسلامی ایران
 

روز اول مهر 1357 منزل امام در نجف به وسیله قواى بعثى محاصره گردید. انعکاس این خبر با خشم گسترده مسلمانان در ایران، عراق و دیگر کشورها مواجه شد. رئیس سازمان امنیت عراق در دیدار با امام خمینى گفته بود که شرط ادامه اقامت ایشان در عراق دست کشیدن از مبارزه و عدم دخالت در سیاست است و امام نیز با قاطعیت پاسخ داده بود که به خاطر مسئولیتى که درمقابل امت اسلام احساس مى کند حاضر به سکوت و هیچ گونه مصالحه اى نیست. سخنرانى در جمع دانشجویان دربارۀ اوضاع ایران و اصلاحات امریکایى شاه
روز 12 مهر، امام خمینى نجف را به قصد مرز کویت ترک گفت. دولت کویت با اشاره رژیم ایران از ورود امام به این کشور جلوگیرى کرد. قبلاً صحبت از هجرت امام به لبنان و یا سوریه بود اما ایشان پس از مشورت با فرزندشان(حجت الاسلام حاج سیداحمد خمینى) تصمیم به هجرت به پاریس(پاورقی:کوثر: مجموعه سخنرانیهاى حضرت امام خمینى(س)؛ ج 1، ص 434)گرفت. پیام به ملت ایران به مناسبت آغاز سال تحصیلى در روز 14 مهر ایشان وارد پاریس شدند و دو روز بعد در منزل یکى از ایرانیان در نوفل لوشاتو (حومه پاریس) مستقر شدند. مأمورین کاخ الیزه نظر رئیس جمهور فرانسه را مبنى بر اجتناب از هرگونه فعالیت سیاسى به امام ابلاغ کردند. گفتگو با نمایندگان دولت فرانسه دربارۀ آزادى بیان و فعالیت در فرانسه ایشان نیز در واکنشى تند تصریح کرده بود که این گونه محدودیتها خلاف ادعاى دموکراسى است و اگر او ناگزیر شود تا از این فرودگاه به آن فرودگاه و از این کشور به آن کشور برود باز دست از هدفهایش نخواهد کشید. ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه در خاطرات خویش نوشته است که دستور اخراج امام از فرانسه را صادر کرده بود ولى در آخرین لحظه ها نمایندگان سیاسى شاه که در آن روزها در نهایت درماندگى قرار داشت، خطر واکنش تند و غیرقابل کنترل مردم را گوشزد کرده و در مورد عواقب آن در ایران و اروپا از خود سلب مسئولیت کرده بودند. (پاورقی: قدرت و زندگى: خاطرات رئیس جمهور فرانسه؛ ترجمه محمود طلوعى؛ ص 102)
در مدت اقامت چهار ماهه امام در پاریس، نوفل لوشاتو مهمترین مرکز خبرى جهان بود و مصاحبه هاى متعدد و دیدارهاى مختلف امام دیدگاه هاى ایشان را در زمینه حکومت اسلامى و هدفهاى آتى نهضت براى جهانیان بازگو مى کرد. به این ترتیب جمع بیشترى از مردم جهان با اندیشه و قیام ایشان آشنا شدند و از همین جا بود که بحرانى ترین دوران نهضت را در ایران رهبرى کرد. (پاورقی: رجوع کنید به: صحیفه امام؛ ج 3، 4، 5، 6.)
دولت شریف امامى دو ماه بیشتر دوام نیاورد. شاه ریاست کابینه را به دولت نظامى « ازهارى» سپرد. کشتارها رو به فزونى نهاد اما تأثیرى در قیام مردم نداشت. شاه در نهایت استیصال از سفیر امریکا و انگلیس درخواست راه حل مى کرد اما هیچ یک از طرح هاى قبلى آنان نتیجه اى دربرنداشت.
راهپیمایی هاى گسترده و میلیونى در روز تاسوعا و عاشورا در تهران و دیگر شهرها برگزار شد که به رفراندوم غیر رسمى مردم علیه سلطنت شاه شهرت یافت. پیام به ملت ایران دربارۀ راهپیمایى مردم در تاسوعا و عاشورا شاپور بختیار؛ یکى از سران جبهه ملى، آخرین مهره امریکا بود که براى تصدى پست نخست وزیرى به شاه پیشنهاد شد. پیام هاى امام خمینى مبنى بر وجوب ادامه مبارزه، طرحهاى رژیم را نقش بر آب ساخت. امام خمینى در دیماه 57 شوراى انقلاب را تشکیل داد. پیام به ملت ایران - تشکیل شوراى انقلاب، دولت بختیارواحتمال کودتاشاه نیز پس از تشکیل شوراى سلطنت و اخذ رأى اعتماد براى کابینه بختیار در روز 26 دیماه از کشور فرار کرد. خبر در شهر تهران و سپس ایران پیچید و مردم در خیابانها به جشن و پایکوبى پرداختند. جلسات مداوم هایزر با مستشاران نظامى امریکا و امراى ارتش شاه نتوانست به بختیار در فائق آمدن بر اعتصاب ها و پایان دادن به قیام مردم کمکى بکند.

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

سه شنبه 13 بهمن 1394  8:35 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon pebdani khodaeem1
maman1589332
maman1589332
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1393 
تعداد پست ها : 60
محل سکونت : خراسان رضوی
سه شنبه 13 بهمن 1394  11:34 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon pebdani khodaeem1
maman1589332
maman1589332
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1393 
تعداد پست ها : 60
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

در شهرستان خميـن از توابع استان مركزى ايران پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد .

هجـرت امام خمینی به قـم و تحصيل دروس تكميلـى:

در فيضيه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـديه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجـد سلماسى, مسجـد شيخ اعطـم انصــــارى (ره)

تبعيـد امـام خمينـى از تـركيه به عراق:

هجـرت امـام خمينـى از عراق به پـاريـس:

 

 

 

سه شنبه 13 بهمن 1394  11:43 PM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
ali1560
ali1560
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1393 
تعداد پست ها : 458

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

لطفا کاربران اندازه ی تصویر ها رو متناسب با صفحه بذارن....

چهارشنبه 14 بهمن 1394  1:22 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet pebdani khodaeem1
rbahar91
rbahar91
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1390 
تعداد پست ها : 1000
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

در 13 شهريور سال 57، تهران بزرگترين تظاهرات تا آنروز را تجربه كرد. تظاهركنندگان كه تعداد آنها به بيش از يك ميليون نفر مي رسيد، براي اداي نماز عيد فطر عازم بودند و در سر راه خود، به سربازان مسلح شاهنشاهي گل و شيريني تعارف مي كردند . رژيم شاه كه تا آن زمان از عمق فاجعه و نارضايتي مردم خبر نداشت ، به يكباره از خواب غفلت بيدار شد . واكنش خود شاه از همه ديدني تر بود كه به آن پرداخته خواهد شد . نماز عيد فطر و تظاهرات پس از آن ، هويت انقلاب ايران را كاملا اسلامي نمود و پيوند بين مبارزه و مذهب را برقرار كرد .

چهارشنبه 14 بهمن 1394  8:52 AM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
rbahar91
rbahar91
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1390 
تعداد پست ها : 1000
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

در سال 57 زمزمه هايي مبني بر جدي شدن مبارزه به گوش مي رسيد . بنابراين شاه تصميم گرفته به نوعي روش بازي را عوض كند . بنابراين ، فردي را به عنوان نخست وزير انتخاب كرد كه بتواند تعامل خوبي با همه ي گروهها داشته باشد .
" شريف امامي " يك فراماسونر و مهره ي نزديك به آمريكا بود . روش او نيز به روش آمريكاييها شباهت داشت . او از همان آغاز سعي كرد تمام مخالفين را به سمت خود جذب نمايد . بنابراين در نطق خود در مجلس ملي ، از تغييرات گسترده در كشور دم زد . او خود را از خانداني روحاني مي دانست ، بنابراين انتظار داشت محافل مذهبي ، نسبت به او خوش بين باشند . البته برخي افراد ساده لوح ، سخنان او را باور نمودند . شريف امامي ، برنامه ي خود را بر اساس دولت آشتي ملي بنا نمود و اعلام كرد فضاي كشور براي فعاليت سياسي آزادتر مي شود و مبارزه با فساد در رأس برنامه ي او قرار دارد .
با شروع كار دولت آشتي ملي ، چهارده حزب و گروه سياسي جديد ، اعلام موجوديت كردند. زودتر از بقيه ، جبهه ي
ملي كه از 8 ماه پيش چهارمين دوره ي فعاليت خود را آغاز كرده بود ، ابتدا در بيانيه اي خواستار استقرار حاكميت ملي ، انحلال ساواك و محاكمه عاملان كشتار مردم و تضمين آزادي قلم و بيان شد . در دومين هفته ، شريف امامي در ادامه روند مماشات با جناحهاي مذهبي ، آيت ا... مرتضي پسنديده ، برادر بزرگ آيت ا... خميني و [آيت ا... ] ناصر مكارم شيرازي ، صاحب امتياز نشريه مكتب اسلام و از استادان حوزه ي علميه قم را از تبعيد نجات داد . اين سياست گاه در سخنان بعضي روحانيون انعكاس مي يافت . از جمله آيت ا... صادق روحاني اعلام داشت مطابق متمم قانون اساسي ، پنج روحاني طراز اول بايد بر امور مجلس نظارت داشته باشند . خواستي كه شريف امامي آماده ، بلكه مشتاق قبول آن بود ، چرا كه به مجلس رستاخيز مشروعيتي مي بخشيد . 
شاه و آمريكا با دلگرمي مسائل را دنبال مي كردند و مطمئن بودند كه شريف امامي مي تواند بر اوضاع مسلط گردد . در همان زمان " نامه اي با امضاي كارتر براي شاه فرستاده شد ، و در آن بر حمايت ايالات متحده از رژيم او تأكيد گرديد . " 
اما اين خيالات ، مدت زيادي طول نكشيد . در واقع شاه و آمريكا بسيار زودتر از آنچه فكر مي كردند ، از شكست طرح جديد خود با خبر شدند . " آنچه تمام خوش بيني هاي آمريكائيان و اطرافيان شاه به كابينه شريف امامي ، و آينده ي رژيم را باطل كرد ، حادثه ي بي سابقه اي بود كه در روز سيزدهم شهريور رخ داد . از آخرين روزهاي ماه رمضان ، جناح مذهبي درصدد سازماندهي تظاهراتي بود كه مي بايست در روز عيد فطر برگزار شود . در حالي كه دولت مي پنداشت مذاكره با جناحهاي ميانه رو مذهبي و سياسي ، به خوبي پيش مي رود ، ناگهان آن روز به حماسه اي در تاريخ ايران ، و چه بسا حركتهاي مردمي سراسر جهان بدل شد .

چهارشنبه 14 بهمن 1394  8:53 AM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
rbahar91
rbahar91
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1390 
تعداد پست ها : 1000
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

ر روز 13 شهريور سال 1357 " نماز و راهپيمايي ميليوني تاريخي عيد فطر ، به امامت حجة الاسلام والمسلمين دكتر مفتح در تپه هاي قيطريه برگزار شد . رهبري اين تظاهرات را روحانيت مبارز تهران به عهده داشت . روزنامه اطلاعات تعداد راهپيمايان را بيش از سه ميليون نفر ذكر كرد . اين تظاهرات بسيار آرام برپا شد و سربازان مستقر در بين راه ، با شاخه هاي گل و بوسه هاي مردم مسلمان روبرو شدند . 
در پايان راهپيمايي ، روحانيت مبارز مردم را به انجام راهپيمايي ديگري در روز 16 شهريور دعوت كرد.
ميليونها تن از مردم مسلمان سراسر كشور كه در عيد فطر شركت كرده بودند ، پس از انجام نماز ، عليه رژيم دست به راهپيمايي زدند. روزنامه اطلاعات ، خبر اين مراسم را از شهرهاي آمل ، گرگان ، ساري ، نجف آباد ، لنگرود ، قزوين ، اراك ، شيراز ، سبزوار ، فسا ، خرم آباد ، گاليكش ، اهواز ، بناب ، مياندوآب ، خوي ، اردبيل ، كرج ، آبادان ، يزد ، بهشهر و باختران گزارش كرد . در غالب مناطق كشور اين مراسم به صورت آرام برپا شد ليكن در خمين ، فسا ، كرج و ايلام هشت نفر شهيد و هشت نفر مجروح شدند . "

بنابراين اين راهپيمايي مخصوص تهران نبود و در تمام شهرها انجام شد . اما آنچه در تهران موجب وحشت رژيم شد ، حضور ميليوني مردم بود . تهران ، هرگز چنين جمعيتي به خود نديده بود . همين مسأله موجب شد كه رژيم به فكر چاره بيفتد . در پايان اين راهپيمايي ، تظاهركنندگان خواستار برگزاري تظاهراتي ديگر در 16 شهريور شدند . اما دولت شريف امامي هر گونه اجتماع را ممنوع اعلام كرد .

چهارشنبه 14 بهمن 1394  8:54 AM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
sadali
sadali
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

امام خمینی در اولین روز تدریس در حوزه نجف اشرف طی سخنانی به روشنگری و آشکارسازی حقایق و زدودن غبار از چهره اسلام راستین پرداخت. این سخنرانی با دعا جهت پرهیز از لغو و بیهوده گویی شروع می شود و به توجه به خداوند تعالی و رنج های رسول گرامی اسلام در پاسداری از اسلام و برنامه زندگی و حکومت در اسلام و لزوم معرفی اسلام و ضرورت برقراری وحدت در جامعه اسلامی و انبوهی از معارف را گوشزد می کند.
 
امام خمینی در حوزه علمیه نجف
 
هواپیماى حامل امام خمینى صبحگاه 13 آبان 1343 به سوى ترکیه ـ اولین تبعیدگاه امام ـ پرواز کرد. در پى تبعید حضرت امام به ترکیه، اعتراض مراجع و علماى نجف، قم و دیگر مناطق رو به فزونى نهاد، بازارهاى قم، تهران و شهرهاى بزرگ تعطیل شد، مسجد جمعه تهران مورد هجوم پلیس شاه قرار گرفت، و اعتصابها و تظاهرات در شهرهاى مختلف بخصوص تهران و حوزۀ علمیه قم برپا شد. و جمع زیادى از روحانیون و بازاریان و اقشار دیگر دستگیر و روانه زندان شدند. رژیم شاه حتى محل دقیق تبعید امام خمینى در ترکیه را مخفى نگاه مى داشت. بر اثر فشار افکار عمومى، دولت منصور ناگزیر شد به خواستۀ علما گردن نهد و با اعزام نمایندگان مراجع تقلید به ترکیه و استفسار از حال رهبر انقلاب، موافقت نماید.
 
یازده ماه از اقامت اجبارى امام خمینى در ترکیه مى گذشت. فضاى ایران ملتهب و فشار افکار عمومى ادامه داشت و از سویى، کنترل حضرت امام به وسیله دولت لائیک ترکیه که خود تحت فشار نیروهاى اسلامى این کشور بود هر روز به زیان این دولت تمام مى شد. رژیم شاه نیز در تبلیغات مستمر خود مى کوشید حوادث اخیر را جزئى و بى اثر جلوه دهد و وانمود کند که با رفتن امام خمینى دیگر زمینۀ مخالفت اساسى با برنامه هاى شاه وجود ندارد. لذا تصمیم گرفتند حضرت امام را از ترکیه به عراق تبعید نمایند. فضاى غیر سیاسى و راکد حوزۀ نجف نیز به زعم رژیم، مهمترین مانع طبیعى بر سر راه فعالیتهاى سیاسى امام محسوب مى شد و دیگر نیازى به کنترل مستقیم و علنى ایشان نبود. و بدین ترتیب امام خمینى(س) روز سه شنبه 13/مهر/1344 همراه فرزند بزرگوارشان شهید آیت اللّه  حاج سید مصطفى خمینى از ترکیه به عراق، تبعیدگاه دوم شان، عزیمت کردند. ساعت 2 بعدازظهر همان روز، هواپیماى حامل ایشان در فرودگاه بغداد به زمین نشست.
 
ورود امام به عراق، واکنش هاى متفاوتى را سبب شد. ده روز بعد یعنى روز جمعه 23/مهر/1344 امام در حالى که دهها دستگاه اتومبیل، ایشان را بدرقه مى کردند پس از زیارت مشاهد مشرفه کاظمین، سامرا و کربلا به سوى نجف حرکت کردند. استقبال کم نظیر نجف از رهبر نهضت اسلامى، بازتابى گسترده داشت. دیدار امام با برخى از مراجع و علما، در نخستین روزهاى ورود به نجف، پى آمدهایى داشت که نقاب از چهرۀ بسیارى به کنار زد و شوکت و عظمت امام را بیش از پیش نمایان ساخت.
 
 از سوى دیگر، ورود امام به نجف اشرف، به یاران مخلص ایشان، گرمى و حرارت بخشید. سراسر ایران را شادى و شعف فراگرفت. با وجود این، صدها تلگرام به عنوان حضرت امام به نجف مخابره شد که در همۀ آنها بازگشت ایشان به میهن اسلامى ایران، آرزو شده بود. ساواک که با موضع قاطع ملت ایران در برابر رهبر نهضت روبرو بود، به چاره اندیشى پرداخت و طرحهاى فراوانى به منظور کنترل اوضاع ارائه داد که هیچ یک از آنها ـ با تمام دقّتى که به کار برده شده بود ـ مؤثر واقع نیفتاد.
 
امام خمینى (س) در پى اقامت در نجف اشرف، بدون توجه به دسیسه هاى دشمنان، بر آن شدند تا رسالت خود را جهت مبارزه با افکار و پندارهاى انحرافى و غیر اسلامى ایفا کنند. ایشان پس از دیدار با چند تن از علما و بحث و مذاکره با آنها، دریافتند: در محیطى که عوامل و ایادى استعمار، روى شعار «تفکیک دین از سیاست» تبلیغ فراوان کرده اند و اندیشه ها و اذهان را از اسلام راستین دور ساخته اند، از نهضت اسلامى ایران سخن گفتن و انتظار یارى داشتن، از دوراندیشى و درایت به دور است.
 
چنین بود که امام بر آن شدند، پیش از هرکار، مسئولیتهاى طلاب، روحانیون، علماى اسلام و زمامداران کشورهاى اسلامى را بازگو کنند و گرد و غبار تیره اى را که بر چهرۀ اسلام نشسته، بزدایند. از این رو با آن که حضور خود را در نجف،
موقت مى دانستند تصمیم به تدریس گرفتند تا بر کرسى درس، ضمن شکافتن دقایق و ظرایف فقه و اصول، حقیقت اسلام ناب محمدى را براى شاگردان بازگویند.
 
     امام خمینى(س) در نخستین نطقى که به مناسبت آغاز درس ایراد کردند(23 آبان 1344/ 20 رجب 1385)، تاریخ صدر اسلام، موقعیت والاى سرزمینها و کشورهاى اسلامى، و وظایف و مسئولیتهاى طبقات مختلف جامعۀ اسلامى را تشریح نمودند و بر این نکته تأکید کردند که:  پیامبر اسلام در محیطى که همه با او مخالف بودند، قیام کرد... و به چهار امپراطور بزرگ آن زمان، نامه هایى نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد.[1]
 
امام در این نطق، همچنین استفاده از حربۀ کوبنده و خداداد نفت را به زمامداران کشورهاى اسلامى یادآور شدند و نیاز مبرم ابرقدرتها و دولتهاى مقتدر به نفت و دیگر منابع زرخیز کشورهاى اسلامى را گوشزد کردند و با تکیه بر این که نماز و دعا فقط یک باب از احکام اسلام است... مسجد، محل فرماندهى و ادارۀ امور و بررسى و تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات روز بوده است،[2] تفکرى که اسلام را در عبادت و طهارت و نجاست خلاصه مى کند محکوم کردند. تز استعمارى «تفکیک دین از سیاست» را مردود شمردند و کوشیدند یأس، نومیدى و خود کم بینى را که در جامعه اسلامى و زمامداران آنان و در بین علماى حوزۀ نجف رسوخ کرده بود بزدایند و عظمت و شخصیّت از دست رفته مسلمانان را یادآور شوند.
 
نطق تاریخى امام، پیش از هر چیز، حوزۀ علمیۀ نجف را که بیش از نیم قرن دچار رکود و سکوت شده بود، تکان داد و نیز در بسیارى از محافل روشنفکرى و دانشجویى با تحسین و استقبال گسترده اى روبرو شد و تأثیرى شگرف و مهّم بر جا گذاشت. از آنجا که در سخنان امام مبارزه با استعمار و استبداد و بهره گیرى از سلاح نفت علیه نفتخواران مورد تأکید قرار گرفته بود، با واکنش شدید ساواک روبرو شد و دستور دادند سخنرانى به دقت بررسى شود تا چنانچه داراى نقاط ضعف است علیه امام بهره بردارى کنند. دستور ریاست ساواک در این زمینه چنین است: «از نقاط ضعف این سخنرانى استفاده و با گذاردن این نوار به وسیله مخالفان خمینى، این بیانات از طرف یک پیشواى دینى تقبیح شود[3].»
 
امّا نه تنها هیچ نقطه ضعفى از سخنرانى به دست نیامد و طرح ساواک با شکست مواجه شد بلکه متن آن توسط یاران امام در تیراژ وسیعى انتشار یافت و دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا نیز آن را به انگلیسى برگردانده در سطح وسیعى توزیع کردند. استقبال علماء، طلاب و روحانیون در کربلا و نجف دور از انتظار کسانى بود که خیال مى کردند امام در آن دیار با بى اعتنایى مواجه خواهد شد. (کوثر، ج1، ص 179-184، با تلخیص)
 
متن کامل سخنرانی امام را در ادامه می خوانید:
 
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
 
خداوندا، زبان ما را از لغو نگهدار؛ دلهاى ما را به خودت متوجه بفرما؛ ما را از غیر خودت منصرف بفرما؛ حب دنیا را از قلب ما بیرون کن؛ اخلاق نیک را در ما پابرجا کن؛ ما را در پناه امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- از هر بدى نگه دار؛ ما را نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزار قرار بده؛ ما را نسبت به علماى اسلام قدردان قرار بده؛ علماى اسلام را در هر جا هستند حفظ بفرما؛ دیانت اسلام را، کلمه اش را، مقدم بر همه کلمات قرار بده [آمین حضار]؛ «اللهم أعلِ کلمةَ الإسلام».
 
رنجهاى پیامبر(ص) در دعوت به توحید
 
آقایان مى دانند که پیغمبر اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- تنها قیام فرمود و در یک محیطى که همه با او مخالف بودند، قیام فرمود و زحمتهاى زیاد، مشقتهاى زیاد، رنجهاى فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. دعوت کرد مردم را به هدایت؛ دعوت کرد به توحید. آن قدر مشقتْ ایشان تحمل فرمود که گمان ندارم کسى طاقت آن را داشته باشد. بعد از رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- مسلمین به وظایف خودشان تا یک حدودى عمل کردند؛ اسلام را تقویت کردند؛ توسعه دادند اسلام را، تا اینکه یک مملکت بزرگ اسلامى در دنیا تشکیل شد که بر همه ممالک مقدم بود. خود رسول اکرم- به طورى که مکتوبشان در صحیح بخارى مضبوط است- مکتوبى را که به هرقل «1» نوشتند، و آن طورى که تاریخ ضبط کرده است ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرموده اند به چهار تا امپراتور: یکى ایران، یکى روم، یکى مصر، یکى حبشه. و عین مکتوب ایشان- آن طورى که در ذهنم هست- مضبوط است. عین مکتوب ایشان را- به طورى که در ذهن من است- در موزه ترکیه زیارت کرده ام. این چهار مکتوبى که مرقوم فرموده اند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام کرده اند و دعوت به توحید؛ این مقدمه بوده است، شالوده بوده است از براى اینکه حقایق اسلام را به تمام دنیا، به تمام امپراتوریهاى دنیا ابلاغ بفرمایند و اسلام به آن نحوى که هست معرفى بشود به مردم. مع الأسف آنها جواب مثبت، الّا پادشاه حبشه، نداده؛ و لهذا متوقف شده است آن دعوتى که رسول اکرم مى خواستند بفرمایند و مى خواستند اسلام را معرفى کنند. عَلى  أىِّ حالٍ با رنجهاى فراوان، چه خود رسول اکرم و چه بعد از رسول اکرم کسانى که متکفل بوده اند ریاست اسلام را، با رنجهاى فراوان اسلام را تقویت کردند. و دست به دست، این اسلام آمد تا الآن که به ما محول شده است؛ به این طبقه اى که الآن موجودند محول شده است. این طبقه موجوده اند که الآن مسئول اسلام و مسئول احکام اسلام هستند و این مسئولیت به حَسَب اختلاف مراتب اشخاص فرق مى کند، بعضیها مسئولیتشان خیلى زیاد است، و بعضى هم مسئولیت دارند لکن به اندازه آنها نیست.
 
برنامه زندگى و حکومت در اسلام
 
کسانى که مسئولیتشان خیلى زیاد است دولتهاى اسلامى است؛ رؤساى جمهور اسلام، سلاطین اسلام، اینها مسئولیتشان خیلى زیاد است و شاید بیشتر از همه طبقات باشد. اسلام الآن به دست این طبقه، به حسب اراده خداى تبارک و تعالى- تکویناً- سپرده شده است و آنها مسئولند بر حفظ اسلام و حفظ وحدت کلمه اسلام و حفظ احکام اسلام و معرفى کردن اسلام را به دنیاى متمدن که گمان نشود اسلام مثل مسیحیت  هست، فقط یک رابطه معنوى ما بین افراد و خداى تبارک و تعالى است و بس. اسلام برنامه زندگى دارد؛ اسلام برنامه حکومت دارد؛ اسلام قریب پانصد سال- تقریباً یا بیشتر- حکومت کرده است؛ سلطنت کرده است؛ با اینکه احکام اسلام در آن وقت باز آن طور اجرا نشده است که باید اجرا بشود لکن همان نیمه اجراشده اش ممالک بزرگى را، وسیعى را، اداره کرده است با عزت و شوکت از همه جهات، از همه کیفیات. اسلام مثل سایر ادیانى که حالا در دست است- شاید آنها هم در وقت خودش این طور بوده اند لکن سایر ادیانى که حالا در دست است، خصوصاً مسیحیت که هیچ ندارد جز چند کلمه اخلاقى و راجع به تدبیر مُدُن و راجع به سیاست مدن و راجع به کشورها و راجع به اداره کشورها برنامه ندارد- گمان نشود که اسلام هم مثل آنها برنامه ندارد. اسلام از قبل از تولد انسان شالوده حیات فردى را ریخته است تا آن وقت که در عائله زندگى مى کند، شالوده اجتماع عائله اى را ریخته است و تکلیف معین فرموده است تا آن وقت که در تعلیم وارد مى شود، تا آن وقت که در اجتماع وارد مى شود، تا آن وقت که روابطش با سایر ممالک و سایر دوَل و سایر ملل هست. تمام اینها برنامه دارد، تمام اینها تکلیف دارد در شرع مطهر. این طور نیست که فقط دعا و زیارت است؛ فقط نماز و دعا و زیارتْ احکام اسلام نیست؛ این یک باب از احکام اسلام است. دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است لکن سیاست دارد اسلام؛ اداره مملکتى دارد اسلام؛ ممالک بزرگ را اداره مى کند اسلام. بر رؤساى جمهور اسلام، بر سلاطین اسلام، بر دوَل اسلامى است که اسلام را معرفى کنند به عالم.
 
تفاوت کلیسا و مسجد
 
مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم، مثل کلیساست. مسجد وقتى نماز در آن بر پا مى شده است تکلیف معین مى کرده اند؛ جنگها از آنجا شالوده اش ریخته مى شده است؛ تدبیر ممالک از آنجا، از مسجد شالوده اش ریخته مى شده است. مسجد مثل کلیسا نیست. کلیسا یک رابطه فردى ما بین افراد و خداى تبارک و تعالى- عَلى  زَعْمِهم - هست لکن مسجد مسلمین در زمان رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و در زمان خلفایى که بودند- هر جور بودند- مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سیاسى است- مطالب مربوط به جنگها، مربوط به سیاست مدن، اینها همه در مسجد درست مى شده است؛ شالوده اش در مسجد ریخته مى شده است در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر- سلام اللَّه علیه.
 
لزوم معرفى اسلام
 
باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند؛ مکلفند اینها. کسانى که خداى تبارک و تعالى به آنها ریاست داده است مسئولیت دارند در مقابل ریاستشان؛ باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند. باید یک برنامه رادیویى براى معرفى اسلام تهیه کنند؛ باید به علماى اسلام رجوع کنند تا اینکه آنها حقایق اسلام را برایشان تشریح کنند و آنها در اذاعه و در رادیوها و در سایر مطبوعات نشر بدهند.
 
هدف پیامبر اسلام
 
پیغمبر اسلام مى خواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند؛ مى خواست تمام ممالک دنیا را در تحت یک کلمه توحید، در تحت کلمه توحید تمام ربع مسکون را قرار بدهد، منتها اغراض سلاطین آن وقت از یک طرف و اغراض علماى نصارا و یهود و امثال ذلک از طرف دیگر سد شد؛ مانع شد از اینکه ایشان بتوانند آن کار را انجام بدهند. الآن هم سد است؛ الآن هم آنها مانع هستند؛ الآن هم گرفتارى ما براى خاطر آنهاست؛ الآن هم یهود مانع هستند که اسلام ترویج بشود؛ الآن هم نصارا مانع هستند که اسلام را، آن طور که هست، معرفى کنند. مانع هستند.
 
تکلیف سران کشورهاى اسلامى، حفظ وحدت کلمه
 
الآن بر رؤساى اسلام، بر سلاطین اسلام، بر رؤساى جمهور اسلام، الآن تکلیف است  که این اختلافات جزئى موسمى را که گاهى دارند، این اختلافات را کنار بگذارند؛ عرب و عجم ندارد، ترک و فارس ندارد؛ اسلام- کلمه اسلام- پیغمبر اسلام، همان طورى که خودشان طریقه مبارزه شان بوده است، باید آنها هم تَبَع باشند، تبع اسلام باشند. اگر وحدت کلمه خودشان را حفظ کنند، اگر این اختلافات جزئى موسمى را کنار بگذارند، اگر همه با هم همدست بشوند- هفتصد میلیون مى گویند که جمعیت هست، اما هفتصد میلیون متفرق به قدر یک میلیون هم نیستند؛ هفتصد میلیون متفرق به درد نمى خورد؛ هزارها میلیون متفرق هم به درد نمى خورد؛ اما اگر این هفتصد میلیون، دویست میلیونش، چهار صد میلیونش، با هم دست بدهند، دست برادرى بدهند، حدود و ثغورشان را حفظ کنند، حدود خودشان را حفظ کنند لکن در جامعه اسلامى که مشترک ما بین همه است، در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامى که مشترک بین همه است با هم توحیدِ کلمه کنند. اگر اینها توحید کلمه کنند، دیگر یهود به فلسطین طمع نمى کند؛ دیگر هندو به کشمیر طمع نمى کند. این براى این است که نمى گذارند شما متحد بشوید. بدانند آنها- مى دانند هم- دستهایى که مى خواهند منابع شما را از دستتان بگیرند، مى خواهند ثروت شما را به رایگان ببرند، مى خواهند ذخایر تحت الارضى و فوق الارضى شما را به یغما ببرند، آنها نمى گذارند که عراق و ایران با هم متحد بشود؛ ایران و مصر با هم متحد بشود؛ ترکیه و ایران با هم متحد بشود؛ همه شان با هم وحدت کلمه پیدا کنند. نخواهند گذاشت.
 
ولى شما تکلیفتان این نیست؛ رؤسا تکلیفشان این است که بنشینند با هم تفاهم کنند، حدود و ثغور خودشان را حفظ کنند، هر کدام حدود و ثغورشان محفوظ، لکن آن دشمن خارجى که به شما این قدر ضرر وارد مى کند در مقابل او توحید کلمه کنید. اگر توحید کلمه بکنید، یک مشت یهودى دزد در فلسطین است، بیش از یک میلیون از مسلمین را ده سال، بیشتر از ده سال است که متفرق کرده اند و ممالک اسلامى نشسته اند با هم عزا گرفته اند، اگر توحید کلمه باشد چطور مى توانند اینها، این یک مشت یهود دزد، چطور مى توانند فلسطین شما را از دستتان بگیرند و مسلمین را از فلسطین بیرون کنند و نتوانید هیچ کار بکنید؟ اگر توحید کلمه کنید، چطور هندوى بدبخت مى تواند کشمیر عزیز را از ما بگیرد و از مسلمین بگیرد و هیچ کارى از آنها نیاید؟
 
اینها مطالبى است که جزو واضحات است منتها تذکر لازم است. خود آنها هم مى دانند این مطلب را لکن باید فکر کنند، باید بنشینند جلسه کنند، اجتماع کنند، فکر کنند، این اختلافات جزئى [را] کنار بگذارند. الآن اسلام در دست شما است. الآن رؤساى اسلام بدانند، سلاطین اسلام بدانند، رؤساى جمهور بدانند، شیوخ بدانند، آنهایى که ریاست دارند در اسلام، بدانند که خداى تبارک و تعالى این ریاست را به آنها داده است؛ مسئولیت دارد رئیس یک قوم شدن؛ رئیس یک ملت شدن، مسئولیت دارد نسبت به آن ملت، نسبت به آن قوم، نسبت به زندگى آن قوم؛ نسبت به حوادثى که براى آن قوم پیش مى آید. مسئولند اینها؛ دیگران محتاج به اینهایند.
 
حفظ ثروت مسلمین
 
این از عجایب است. این مطلب از عجایب است که ثروت در دست شرق است، این ثروت مهم نفت در دست شرق است، در دست مسلمین است- اینکه در ممالک اسلامى است- این مخازن بسیار مهمى که دنیا به واسطه آن [و] هر مملکتى پیشرفت کرده است به واسطه این مخازن پیشرفت کرده است؛ هر جنگى مقدم شده است، هر مملکتى در جنگ مقدم شده است، به واسطه موجهاى نفت مقدم شده است؛ اینها در دست شماست، عراق بحمد اللَّه نفت دارد، ایران بحمد اللَّه نفت دارد، کویت نفت دارد، حجاز نفت دارد، نفت دست مسلمین است. آنها باید بیایند به شما تملق بگویند، دست شما را ببوسند، پاى شما را ببوسند و این ذخایر را به قیمت أعلَى القِیَم بخرند؛ شما نباید از آنها یک تملقى بگویید ان شاء اللَّه نمى گویید آنها باید تملق شما را بگویند؛ ثروت دست شماست. مع ذلک انسان مى بیند که مطلب این طور نیست. جورى مستعمِرینْ این مطلب را درست کرده اند که بعض ممالک را بازى دادند و خیال مى کنند که نه، باید از آنها هم  یک تملقى بگویند، به آنها هم یک تعارفى بدهند، تا اینکه ثروت آنها را هم ببرند. این تأسف دارد.
 
سیادت در وحدت کلمه
 
تا وحدت کلمه نباشد، تا رؤساى اسلام، وحدت کلمه در خودشان ایجاد نکنند، تا فکر نکنند بر بدبختیهاى ملتهاى اسلام، بدبختیهاى اسلام، بدبختیهاى احکام اسلام، غربت اسلام و قرآن کریم، سیادت نمى توانند بکنند. باید فکر کنند، عمل کنند، تا سیادت کنند. و اگر این مطلب را انجام بدهند، سید دنیا خواهند شد. اگر اسلام را آن طورى که هست به دنیا معرفى کنند و آن طورى که هست عمل بکنند، سیادت با شماست؛ بزرگى با شماست: للَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِه وَ لِلْمؤمنین.
 
مسئولیت علماى اسلام
 
این راجع به آن دسته که رؤساى سیاسى ما هستند. دسته دیگر که علماى اسلام هستند و مراجع عالیمقام هستند، آنها هم مسئولیتشان خیلى زیاد است؛ خیلى زیاد. شاید به یک معنا مسئولیت علماى اسلام از همه کس زیادتر باشد. بر آنهاست که اسلام را آن طور که مى دانند معرفى کنند بر دنیا. البته ما وسایل نداریم؛ این هم از بى عرضگىِ ماست؛ ما وسایل نداریم، همه وسایل دست دیگران است. مسلمین بِما هُمْ مُسْلِمین، علما بِما هُمْ عُلَما، ندارند یک دستگاهى که اسلام را ابلاغ کنند به دنیا و بگویند اسلام این است. یک کالاى به این خوبى، یک کالاى به این خوبى دست شما هست و نمى توانید عرضه کنید به عالَم که ما این را داریم. آنها انجیل خودشان را که تویش آن مطالبى است که ملاحظه فرمودید، هر کس دیده، آن انجیل دروغى را، آن انجیل اصلى که نیست، آن انجیل دروغى را آنها به تمام دنیا عرضه داشته اند و مبلغینشان در همه دنیا رفته، و از قرارى که گفتند همین اخیراً که این ممالک اسلامى، این ممالکى که در تحت اسارت بودند، اینها یکى یکى از اسارت بیرون آمدند، اصلًا دنبال آن مبلغین پاپ رفتند، و آنها را به صورت  مسیحیت در آورد [ند] ما در محیط خودمان هم نمى توانیم، در محیط خودمان هم نمى توانیم احکام اسلام را آن طورى که هست عرضه بداریم. ما مباحثاتمان از حدود کتاب «طهارت» و کتابِ- عرض مى کنم که- «خمس» و کتاب چه و چه، از این حدود تجاوز نمى کند. سیاست اسلام را بحثْ دیگر نمى کنیم از آن؛ حدود اسلامى دیگر بحث از آن نمى شود. اجرا نشدنْ غیر آن است که نباید عرضه داشت به دنیا؛ باید عرضه داشت آقا. این یک مطلبى است که باید دنیا بفهمد که اسلام برنامه دارد.
 
اسلام براى همه چیز، براى همه زندگیها، برنامه دارد. این را کى باید معرفى کند جز علماى اسلام؟ علماى اسلام- کثّر اللَّه أمثالهم- با همه زحمتهایى که مى کشند، با همه رنجهایى که مى برند لکن مسئولیتشان زیادتر از این معانى است. خداى تبارک و تعالى به آنها عزت داده است، به آنها عظمت داده است، دیگران را تَبَع آنها قرار داده است، ملت را تابع آنها قرار داده است؛ اینها همه مسئولیت مى آورد؛ همان طورى که رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- مسئولیت داشت و قیام کرد بر مسئولیت خودش؛ قیام کرد به مسئولیت خودش. باید قیام کرد به مسئولیت؛ باید اسلام را آن طورى که هست، نه آن طورى که حالا در دست مثلًا چهار تا فرض کنید مقدس مآب فقط کتاب مفاتیح است، و عرض مى کنم که باید آن طورى که هست احکام اسلام را معرفى کرد. گفت به دنیا که ما یک همچو کالاى بزرگى داریم، یک همچو قوانین مترقى داریم؛ محتاج نیستیم به اینکه در قوانین به کسى دیگر مراجعه کنیم؛ در هر بابى از ابوابْ قانون داریم ما. اسلام تکلیف معین کرده است، قانون معین کرده است؛ مسلمین محتاج نیستند به اینکه در قوانین تبعیت از غیر بکنند. الآن جوانهاى ما، این جوانهاى دانشگاهها، چه در اینجا، چه در ایران، چه در سایر ممالکى که هستند، اینها نمى دانند که اصل اسلام چه چیز است یا اصلًا مطلع نیستند که اسلام یعنى چه. اسلام را غیر از یک نمازى و غیر از یک- عرض مى کنم که- طهارات و امثال ذلک، چیز دیگرى ادراک نکردند؛ و اعتقاداتشان این است که خوب، ما اگر چنانچه بخواهیم مسْلم بشویم و به اسلام عمل کنیم چیزى ندارد که عمل کنیم. مى گویند این را، براى اینکه اسلام معرفى نشده است. این حرف، این مطلب را مى گویند که چه برنامه اى اسلام دارد که ما عمل کنیم؟ خوب، فلان طایفه برنامه دارد، فلان طریقه برنامه دارد، برنامه زندگى دارد، ما زندگى مى خواهیم. اسلام یک مطلبى است فردى ما بین انسان و خداى تبارک و تعالى؛ بیش از این چیزى نیست، بنا بر این برنامه اى ندارد تا اینکه ما عمل بکنیم. این براى این است که مطلع نیستند از اسلام؛ اطلاعى از احکام اسلام ندارند؛ خیال مى کنند که برنامه ندارد اسلام. بر علماى اسلام است که این مطلب را تصویب [کنند] البته خودشان با مسائلى که دارند نمى توانند، اما تصویب این مطلب بر علماى اسلام است که تصویب کنند این مطلب را، که اسلام را، همه شئون اسلام را، همه فنون اسلام را، همه احکام اسلام را بنویسند، بیان کنند، عرضه بدارند به دنیا. قوانین اسلام را در هر رشته اى که هست بنویسند، منتشر کنند؛ اگر موفق بشوند دستگاه فرستنده پیدا بکنند که به دنیا ابلاغ بکنند؛ اسلام را آن طور که هست معرفى کنند به دنیا؛ بفهمد دنیا که ما چه داریم و با اینکه این را داریم این طور زندگى مى کنیم. این مسئولیت بزرگى است که به دوش علماى اعلام- أعلَى اللَّه کلِمَتَهُم- به دوش آنهاست و شما آقایان، شما فضلاى اعلام و علماى جوان هم مسئولیت دارید؛ آتیه اسلام به دوش شماست مسئولیتش؛ الآن هم مسئولیت دارید و بسیار مسئولیت سنگینى است.
 
تهذیب نفس
 
باید از همین حالا، همین جوان شانزده ساله، همین جوان بیست ساله که [در] مدارس هست، در مدارس علمى هست، از حالا باید آن طورى که رضاى خداست، آن طورى که دستورات الهى است، از حالا باید خودش را عادت بدهد به اینکه آن طور باشد. یک قدم که براى تحصیل علم برمى دارد، یک قدم هم براى تحصیل اخلاق خوب و تهذیب بردارد. اگر خداى نخواسته عالِمى مهذب نباشد، اگر خداى نخواسته عالمى آن طورى که اسلام مى خواهد نباشد، این ضررش از نفعش بیشتر است. تمام ادیانى که مخترَع است و تمام ادیانى که اختراع شده است و کذب است، این اشخاص تحصیلکرده مؤسسش هستند، اشخاصى که در حوزه هاى علمیه تحصیل کرده اند لکن مهذب نبودند. شما ملاحظه بفرمایید رؤساى مذاهب باطله را، مى بینید که رؤساى مذاهب باطله تمامشان از اشخاصى هستند که درس خواندند، ملّایند لکن مهذب نبودند.
 
جلوه اى از سلوک على(ع)
 
اینجا، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- است. بودن آقایان در ارض مقدس نجف، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم یک تکلیف زیاد براى انسان مى آورد. اصلِ خودِ بودن در نجف فرق دارد با اینکه کسى در- فرض کنید که- کویت باشد، یا کسى در تهران باشد، یا کسى در بغداد باشد. بودن در نجف خودش یک مسئله اى است؛ یک مسئولیتى دارد. انسان ببیند که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- در زندگى اش چه وضعى داشته است؛ چه سلوکى در زندگى داشته است- چه در زندگى انفرادى، چه در زندگى اجتماعى. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه؛ ملاحظه کند که چه زحماتى براى اسلام کشیده است؛ چقدر زخم خورده است؛ چقدر رنج برده است؛ چقدر جنگ کرده است؛ چقدر تشنگى خورده است- اینها را ملاحظه کند انسان. یک همچو اسلامى که به دست ما سپرده شده است، به دست شما آقایان سپرده شده است، مسئولیت دارید اگر خداى نخواسته در خلال تحصیل علمْ همان فکر این باشید که دقایق علمى را ادراک بکنید لکن فکر تهذیب نباشید. مهذب کنید خودتان را؛ مهذب بشوید به آداب اللَّه؛ به سُنَن اللَّه؛ اگر چنانچه این نباشد علم اثرى ندارد.
 
تهذیب براى درک نور الهى
 
آن نورى که خداى تبارک و تعالى یَقذِفُهُ فى  قَلْبِ مَنْ یَشاء، اگر مهذب نباشد قذف نخواهد شد. یک فنى است، یک فنى است آن علمى که نورانیت مى آورد و نور است و خداى تبارک و تعالى آن را عنایت مى فرماید. آن به هر قلبى عنایت نمى شود؛ هر قلبى لایق آن نیست. تا مهذب نباشد، تا خودش را خالى نکند از اخلاق زشت، خالى نکند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خداى تبارک و تعالى قذف نمى فرماید. گزاف نیست این مطلب؛ این طور نیست که: خیر، من دقایق علوم را مى دانم. خیر، خیلیها دقایق علوم را [مى دانستند] «غزالى» هم خیلى خوب مى دانست، «ابو حنیفه» هم خوب مى دانست، خیلیها مى دانستند، خیلى از اشخاص هستند که دقایق علوم را از همه بهتر مى دانند و آن نورى که خداى تبارک و تعالى به آنها عنایت باید بکند نمى فرماید. این تهذیب مى خواهد؛ این زحمت مى خواهد؛ این ریاضت مى خواهد. آقا شما که آمدید وارد شدید در این قوم، باید ریاضت بکشید؛ باید زحمت بکشید؛ باید مراعات کنید؛ محاسبه کنید نفس خودتان را؛ شب که از مطالعه فارغ مى شوید، آخر شب، محاسبه کنید امروز چند تا کار خلاف، نعوذ باللَّه- ان شاء اللَّه که نیست- امروز چند تا- نعوذ باللَّه- غیبت کردم، به چند تا عالم جسارت کردم. مى دانید که اگر یک کلمه، یک کلمه، به یکى از مراجع اسلام اهانت بشود، پیش خدا چه است؟ «فَقَدْ بارَزَ اللَّهَ بِالمُحارَبَة»! اینها اولیاى خدا هستند.
 
باید هر قدمى که در راه تحصیل برداشته مى شود، اگر عرض نکنم دو قدم، لا اقل یک قدم هم در باب تهذیب اخلاق، در باب تحکیم عقاید، در باب استقرار ایمان در قلب [برداشته شود]. اینها تفکر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را. از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند. نفس انسان سرکش است، یک آن از آن غافل بشویم، نعوذ باللَّه، انسان را به کفر مى کشد نه به فسق، اگر غافل بشود انسان. شیطان راضى نیست به فسق ما، او کفر ما را مى خواهد. او مى خواهد همه را منتهى کند به کفر؛ منتها از معاصى کوچک مى گیرد و کم کم وارد مى کند در بزرگتر، و کم کم در بزرگتر، و کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خداى نخواسته انسان را منحرف کند اصلًا از اسلام. باید مراقبت کنید آقا از خودتان؛ باید از اول صبح که از خواب پا مى شوید، یا اول اذان یا ان شاء اللَّه قبل از اذان که پا مى شوید از خواب ... باید مراقب خودتان باشید. در این مجتمع باید مراقبت کرد؛ در این اجتماعات، در این  اجتماعات دوتایى، چهار تایى، صدتایى، ده تایى باید مراقبت کرد: احترام کرد از بزرگان، احترام کرد از رفقا، احترام کرد از مؤمنین. لسان سوء، نعوذ باللَّه، نداشت؛ اشکال [و] مناقشه بیجا انسان نکند. اگر فرض بفرمایید شما در نظرتان یک کسى یک کارى انجام مى دهد یا انجام نمى دهد و ناگوار است در نظر شما، محمول به صحت است. نباید انسان همین طور بدون اینکه توجه کند به مطلبى، یکوقت خداى نخواسته جسارت کند به یک مؤمنى، به یک مسْلمى، به یک طلبه اى، به یک اهل علمى، فضلًا از اینکه به یک عالِمى، فضلًا از اینکه به یک مرجعى. اینها [را] باید مواظبت کرد؛ انسان باید خودش را مواظبت کند؛ حفظ کند این جهات را تا موفق بشود.
 
تهذیب در جوانى
 
شما بعدها یک مسئولیت بزرگى به عهده تان است. عالِم یک شهر بشوید، مسئولیت آن شهر را دارید؛ ان شاء اللَّه عالِم یک مملکت بشوید، مسئولیت آن مملکت را دارید؛ مرجع یک امت بشوید، مسئولیت آن امت را دارید. از حالا شالوده این معنا را که بتوانید در آن وقت مسئولیت خودتان را و دین خودتان را ادا کنید، از حالا باید به فکر این مطلب باشید. بخواهید که خیر، ما حالا درسمان را مى خوانیم و بعدها ان شاء اللَّه، بعد از اینکه پیر شدیم، ان شاء اللَّه وارد مى شویم در تهذیب اخلاق؛ این امکان ندارد؛ امکان ندارد این امر. اگر در جوانى انسان مهذب شد، شد. اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیرى که اراده ضعیف است و دشمن قوى، اراده انسان ضعیف مى شود و جنود ابلیس در باطن انسان قوى، ممکن نیست دیگر آن وقت. اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است. از حالا به فکر باشید؛ از جوانى به فکر باشید. الآن هر قدمى که شما برمى دارید رو به قبر است. هیچ، هیچ معطلى ندارد؛ هیچ اشکالى ندارد. هر دقیقه اى که از عمر شریف شما مى گذرد، یک مقدارى به قبر و آنجایى که از شما سؤالات خواهند کرد و همه مسئول خواهید بود، دارید نزدیک مى شوید. فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است، و هیچ کس هم سند به شما نداده است که صد و بیست سال عمر کنید. صد و بیست ساله نداریم؛ ممکن است بیست و پنج  ساله انسان بمیرد، ممکن است پنجاه ساله بمیرد، ممکن است شصت ساله بمیرد؛ هیچ سندى ندارد. ممکن است که همین حالا- خداى نخواسته- سندى نیست. باید فکر کنید؛ باید در این مطلب تأمل کنید؛ مراقبه کنید. اخلاق خودتان را مهذب کنید؛ مهذبتر کنید ان شاء اللَّه؛ اعمال خودتان را منطبق با اسلام کنید، با احکام اسلام کنید، تا ان شاء اللَّه موفق بشوید و در تحت قُبه مطهره مولا- سلام اللَّه علیه- انوار علم به شما، آن علمى که رضاى خدا در آن است، آن علمى که نور است، آن علمى که شما را نزدیک مى کند به خداى تبارک و تعالى به شما عنایت بشود. آن محتاج به ریاضت است؛ شما هم که دارید ریاضت مى کشید، این ریاضتها هم روى آن ریاضتها از خداوند تعالى توفیق همه آقایان را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت اسلام و مسلمین را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت مراجع اسلام را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى طول عمر مراجع اسلام را مسألت مى کنم؛ از خداى تبارک و تعالى تهذیب اخلاق محصلین را مسألت مى کنم [آمین حضار].
 
(صحیفه امام، ج 2، ص: 29-41)
 
 
 
[1]. صحیفه امام؛ ج 2، ص 29ـ30. [2]. صحیفه امام؛ ج 2، ص 31ـ32. [3]. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 2، سند شماره 72، ص 799. 
 
چهارشنبه 14 بهمن 1394  10:34 AM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
nezarat_ravabet
nezarat_ravabet
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 917

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

کاربر گرامی

با سلام، خواهشمند است به چند نکته ذیل دقت فرمایید:

 

* در پست های خود لینکی قرار ندهید و از ارجاع کاربران به سایت های دیگر خودداری نمایید.

* خواهشمند است پست های خود را پس از ارسال بررسی نمایید که به طور کامل بارگزاری گردد. 

* در ارسال تصاویر ارسالی دقت نمایید که سایز تصویر استاندارد باشد چون در غیر اینصورت باعث بهم ریختگی صفحات سایت می گردد.

 

پیشنهاد می شود برای حضوری فعال و کسب امتیاز بیشتر قوانین انجمن و چگونگی ارسال پست، را از آدرس های زیر مطالعه فرمایید:

http://www.rasekhoon.net/forum/thread/605647/page1/

http://rasekhoon.net/forum/thread/879286/page1/

 

امید است که شاهد فعالیت خلاقانه و مستمر شماباشیم.

با سپاس.موفق باشید

چهارشنبه 14 بهمن 1394  11:15 AM
تشکرات از این پست
salma57 pebdani khodaeem1
siyasi
siyasi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1394 
تعداد پست ها : 1011
محل سکونت : البرز

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

تبعید حضرت امام رحمه الله به ترکیه

شب سیزدهم آبان ماه 43، نظام در اقدامی عجولانه به اقامتگاه امام رحمه الله در قم هجوم برد. حضرت امام رحمه الله با آرامش کامل از خانه بیرون آمدند و در محاصره کماندوها که وحشیانه به منزل ایشان هجوم آورده بودند، قرار گرفتند. امام رحمه الله با اتومبیل به تهران منتقل شدند و همان روز با هواپیما به ترکیه تبعید گردیدند. عصر همان روز، فرزند امام رحمه الله شهید حاج آقا مصطفی رحمه الله نیز دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد.

پاسخ به:مسیرهای انقلابی


asghar

چهارشنبه 14 بهمن 1394  11:17 AM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
siyasi
siyasi
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1394 
تعداد پست ها : 1011
محل سکونت : البرز

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

 
 
به دنبال سخنرانی کوبنده امام خمینی(س)، ایشان در نیمه شب سیزدهم آبان 1343
دستگیر و به تهران منتقل گردید. از آنجا نیز بلافاصله به فرودگاه مهرآباد منتقل و به
همراه نیروهای امنیتی با یک هواپیمای نظامی 130 ـ
C
به تبعیدگاهشان در ترکیه اعزام
گردیدند.
[144] ایشان تا 21 آبان در آنکارا ماندند و در این روز به شهر بورسا در 460
کیلومتری غرب آنکارا انتقال یافتند.
[145]
    این بار نیز حاج آقا مصطفی با مسئولیت سنگینی روبرو گردید. همچون واقعه
دستگیری امام در 15 خرداد 1342، بار دیگر از ساعات اولیه روز سیزدهم آبان 1343
تلاش کرد که مردم و روحانیون را در جریان امر قرار دهد. بدین منظور و برای دیدار و
مشورت و چاره‏جویی، راهی خانه‏های علما و مراجع گردید. ابتدا با میرزا هاشم آملی،
از روحانیون سرشناس حوزه علمیه قم، ملاقات و گفتگو کرد. سپس راهی ملاقات و
گفتگو با آیت‏اللّه‏ شهاب‏الدین مرعشی نجفی شد. دقایقی از این دیدار نگذشته بود که

 

مأموران رژیم پهلوی در ساعت 15/10 صبح، او را دستگیر کرد[146] و به شهربانی قم برده
و سپس تحویل ساواک قم دادند.
[147]
    روحانیون و مراجع قم و سراسر کشور با صدور اعلامیه‏هایی به دستگیری امام
خمینی و آقا مصطفی شدیداً اعتراض کردند. در بخشی از اعلامیۀ آیت‏اللّه‏ مرعشی
نجفی در این مورد آمده است.
... بار دیگر مجاهد عظیم الشأن برادر عزیزمان حضرت آیت‏اللّه‏ خمینی ـ‌ دامت
برکاته
ـ را با کمال وقاحت در تاریکی دستگیر و بنا به نوشته جراید و تبلیغات به خارج
از ایران برده شده و پشت سرش دستگاه دروغ‏پرداز و جراید چه هتاکیها نموده و چه
تهمتهای ناروا زده‏اند... پس از گرفتاری معظمٌ له، آقازادۀ محترمشان را که با قلبی
غمناک و دلی شکسته به منزل حقیر آمده بود، مأمورین در روز روشن از بام خانه
ریخته و بیشرمانه ایشان را نیز بردند و مقاومت و اصرار من با خشونت مأمورین مواجه
گردید. در صورتی که این رفتار جائرانه، برخلاف موازین شرع مقدس اسلام و قانون
خودشان می‏باشد؛ زیرا که منازل مراجع تاکنون مصونیت داشته و نظرشان در اساس
قوانین معتبر است...
[148]
    علت دستگیری زودهنگام و شتابزدۀ سید مصطفی این بود که رژیم پهلوی با سوابقی
که از نقش آفرینی ایشان پس از دستگیری امام خمینی در واقعه 15 خرداد 1342 و بسیج
مردم و روحانیون علیه رژیم داشت؛ بنابراین برای جلوگیری از تکرار مسائل پانزده
خرداد و اقدامات وی، او را نیز دستگیر نمود.
[149] در گزارش شهربانی قم به اداره اطلاعات
شهربانی کل کشور به تاریخ سیزدهم آبان 1343 آمده است.
چون پس از دستگیری آیت‏اللّه‏ خمینی، سید مصطفی فرزند وی به روحانیون
مراجعه
و مشغول تحریک و صاحبان دکّاکین را ترغیب به بستن می‏نمود؛ لذا
نامبرده
در ساعت 15/10 صبح با کمک مأمورین ساواک دستگیر و به ساواک
 

قمتحویل گردید.
سرهنگ پرتو.[150]
    شهربانی قم در گزارش دیگری که در روز چهاردهم آبان 1343 به اداره اطلاعات
شهربانی کل کشور ارسال نموده، به تلاشهای برخی از روحانیون برای آزادی سید
مصطفی اشاره کرده است.
پیرو شماره 2943 رل 13/8/43 آیت‏اللّه‏ گلپایگانی به وسیله پیشکارش تلفناً با
اینجانب تماس و اظهار داشت که آقای شیخ هاشم آملی به من متوسل شده که از شما
بخواهم که سید مصطفی خمینی را به علت این که خانواده خود و پدرش بی
سرپرست هستند، آزاد نمایند. به ایشان پاسخ داده شد، چون نامبرده تحریکاتی
می‏نمود و ممکن بود در اثر تحریکات وی زد و خورد روی دهد لذا به وسیله
مأمورین دستگیر و به تهران اعزام شده؛ ولی تاکنون پاسخی نداده‏اند.
[151]
    از مکاتبه‏ای که بین آیت‏اللّه‏ شهاب الدین مرعشی نجفی و آیت‏اللّه‏ محمدهادی میلانی
در این تاریخ صورت گرفته، فعالیت روحانیون نیز مسلم است.
مشهد مقدس
حضرت آیت‏اللّه‏ آقای میلانی ـ دام ظله
رونوشت تلگراف مورخه 13/8/43 واصل شد و نسبت به گرفتاری و تبعید
حضرت آیت‏اللّه‏ خمینی ـ دامت افاضاته ـ که یکی از مراجع تقلید و مصونیت قانونی
دارند، اظهار تأسف فرموده بودید. واقعاً جای تأسف است. در مملکتی که طبق
قانون، مراجع وقت مصونیت دارند به جهت اعتراض به لوایح غیرشرعی، به خارج از
کشور تبعید می‏شوند و مورد تهمتهای ناروا قرار می‏گیرند و آقازادۀ معظم‏له را که در
منزل حقیر بود، از دیوار بام به منزل ریخته، با وضع أسفناکی دستگیر
می‏کنند...شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی
[152]
  

 ساعت پنج بعد از ظهر سیزدهم آبان 1343، سید مصطفی به تهران منتقل[153] و در
زندان قزل قلعه بازداشت گردید.
[154] روز چهاردهم آبان 1343 شعبه 7 بازپرسی دادستانی
ارتش، قرار بازداشت ایشان را صادر کرد و به شرح زیر به اطلاع ریاست ساواک رسانید:
از: شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش ـ شماره4575/7/1 ـ 14/8/43
[به]: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
بازگشت به شماره 26879/321 ـ 14/8/43
درباره غیرنظامی، سید مصطفی، فرزند روح‏اللّه‏، شهرت مصطفوی، معروف به
خمینی، به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت در تاریخ 14/8/43 قرار
بازداشت موقت صادر گردیده است.
     با تقدیم عین پرونده مقرر فرمایید، قرار صادره را به رؤیت متهم رسانیده،
پرونده را پس از تکمیل اعاده دهند.
رئیس شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش
سرهنگ ستاد بهزادی                  
[محل امضاء و مهر دادستانی ارتش[155]]
    سید مصطفی خمینی پس از رؤیت حکم صادره فوق، در زیر آن، عبارت زیر را نوشت:
بسمه تعالی          14/8/43
به اصل قرار و کیفیت بازداشت و به قرار بازداشت کننده شدیداً معترضم.
سید مصطفی خمینی.[156]
    لازم به توضیح است که به اعتراض ایشان توجهی نشد و شعبه 7 بازپرسی دادستانی
ارتش در تاریخ 23/8/1343 قرار بازداشت را که توسط دادگاه عادی شماره یک اداره
دادرسی ارتش مورد تأیید قرار گرفته بود، به ریاست ساواک اعلام و بدین ترتیب
بازداشت سید مصطفی ادامه پیدا کرد
[157] و از تاریخ بازداشت به مدت 57 روز در سلول
 

انفرادی زندان قزل قلعه به سر برد.[158]
    در زندان از وی به مدت نُه روز از تاریخ 19/8/1343 الی 28/8/1343 بازجویی به
عمل آمد، که در پرونده ساواک وی مضبوط است و در آن به تفصیل به مراتب و
فعالیتهای تحصیلی و علمی، فعالیتهای سیاسی و روابط خود با امام خمینی(س) و سایر
افراد پاسخ داده است.
[159] در بخشی از این بازجویی در مورد علت واکنش شدید و تند امام
خمینی(س) به قضیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، ضمن این که از آن به عنوان «سند
بردگی ملت ایران» نام می‏برد، می‏گوید:
... این یک مسأله‏ای است که تحمیل به ملت می‏باشد و تقریباً به حکم حیثیت فروشی
و آزادگی فروشی و شخصیت فروشی هست، اینکه بلافاصله یا با یکی دو روز
فاصله، وام را از دولت امریکا گرفتند و این خود دلیل است که بیگانگان برای دادن
وام، چنین چیزی را می‏خواستند...
     در بخشی دیگر از بازجوییها، در مورد علت دخالت امام خمینی(س) در کار دولت،
پاسخ داده است که:
... دخالت، از باب امر به معروف و نهی از منکر است که از اصول اصلیه و منکر آن
کافر و تارک آن مرتکب گناه کبیره می‏باشد و چنانچه سه مرتبه، یا چهار مرتبه و
بنابراحتمالی پنج مرتبه این گناه را مرتکب شود، در صورتی که حد شرعی که تعزیر
است در فواصل اجرا شود، مستلزم جواز قتل می‏باشد.
[160]
    در ادامه، از زاویه دیگری نیز به دخالت در امور دولت در مقایسه با کشورهایی
مترقی و آزاد پاسخ می‏دهد:
... این نحو اعتراضات در تمام کشورهای آزاد رسم و متعارف است و حتی حزب در
مقابل حزب دولت تشکیل می‏دهند و حتی عده‏ای از روزنامه نویسان بدگویی به
دولت می‏کنند...
[161]
    اسناد و مدارک نشان می‏دهند که پاسخهای آقا مصطفی مستدل و مستند و حاکی از
 

آگاهی ایشان نسبت به مسائل سیاسی داخلی و خارجی روز می‏باشد و همچنین سعی
کرده است که به اتهام تراشیها جوابهای جدی بدهد.
     امام خمینی(س) پس از تبعید به ترکیه تا تاریخ 30/9/1343 از بازداشت فرزندشان
سید مصطفی هیچ اطلاعی نداشتند و در این تاریخ توسط سیدفضل‏اللّه‏ خوانساری که به
ملاقات ایشان در ترکیه رفته بود، از دستگیری آقا مصطفی با خبر شدند؛
[162] بنابراین به
تصور این که سید مصطفی در قم است، طی نامهای به تاریخ 19/8/1343 (مطابق با
پنجم رجب 1348 ه‌. ق.)، وی را به عنوان وکیل تام الاختیار خود تعیین کردند، تا
وجوه‌شرعیه را دریافت کند و شهریه طلاب علوم دینی را بپردازد.
بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم
الحمدللّه‏ عَلَی السَّرَّاء و الضَّرَّاء والسلام علی محمد و آله الطاهرین.
     و بعد، نور چشم محترم که مورد وثوق اینجانب است، وکیل است از طرف حقیر
در کلیۀ امورم. آنچه از وجوه از قبیل سهمین مبارکین، مُطالب هستم به ایشان بدهند
برای تأمین شهریۀ طلاب محترم؛ و وکیل هستند در اخذ و دستگردان سهمین مبارکین
و هر نحو وجهی که باید به من برسد، و در اعطا به محالّ مقرر خود. و وصی اینجانب
هستند. و وصیتنامه‏ام در یکی از دفاتر موجود است. قضای چندین سال صوم به عهده
دارم احتیاطاً، و دو ـ سه سال هم نماز احتیاط کنند. کتب من از مصطفی است. اثاثیۀ
خانه مطلقاً از مادر مصطفی است. بقیۀ وصیتنامه‏ام عمل شود. مراد از «نور چشمی» که
در صدر ورقه نوشته‏ام، فرزند بزرگم، آقا مصطفی خمینی ـ ایّده‏اللّه‏ تعالی ـ است، «و
أُوصِیهِ بِتَقوَی اللّه‏ِ و إِطَاعَةِ أَمرِهِ؛ و أَرجُو مِنهُ الدُّعَاء فِی الحَیوةِ و الوَفَاةِ».
5 رجب المرجب 1384[163]
روح‏اللّه‏ الموسوی الخمینی[164]
    به جز این نامه، نامه‏های متعدد دیگری نیز از تبعیدگاه ترکیه به سید مصطفی
 

نوشته‏اند، که امروزه در دسترس می‏باشد و در آن ارتباط خویش را با خانواده‏شان
همچنان حفظ کرده و گفتنیها و توصیه‏های لازم را گوشزد کرده‏اند.
[165]
    با دستگیری سید مصطفی و تداوم بازداشت وی، که در واقع یکی از تاکتیکهای رژیم
پهلوی برای بلاتکلیف کردن مقلّدین امام، روحانیون و طرفداران ایشان و در نهایت
دست کشیدن از امام و روی آوردن به طرف مرجع تقلید دیگری بود، احساس می‏شد که
خلأ و خللی در این زمینه شکل خواهد گرفت؛ اما سید مصطفی به موقع به این مسأله و
پیامدهای احتمالی آن پی برد و بدون تعلل از درون زندان طی حکم زیر، حجت‏الاسلام
شیخ شهاب‏الدین اشراقی را از جانب خود برای انجام مسائل اسلامی مقلّدین امام
خمینی، وکیل و نماینده خود معرفی کرد.
بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم
بعد الحمد والثنا فان جناب العلامه الفاضل حجت‏الاسلام آقای حاج شیخ شهاب‏الدین
اشراقی ـ دامت برکاته ـ از قبل حقیر وکیل هستند در أخذ وجوه شرعیه‏ای که بنا است
به دست من برسد، که از قبل آقای والد ـ مدظله ـ وکیل هستم وکیل در توکیل
می‏باشم و آن را به مصارف شرعیه و محال مقرره برسانند و یا آن که حفظ کنند تا
تکلیف برای بعد از آن مقرر شود و نیز می‏توانند رسید داده و امضا فرمایند.
25 شهر رجب المرجب 1384 ـ سید مصطفی خمینی[166]
    سید مصطفی، از زندان طی نامه‏هایی سلامتی خود را به خانواده‏اش اعلام کرد.[167] او
در زندان رویّه امام خمینی را در پیش گرفت و هیچ درخواستی را جز رفتن پیش امام
خمینی در ترکیه، مطرح نکرد و هیچ پیشنهادی را از طرف سرهنگ مولوی به جز پیوستن
به امام خمینی، نپذیرفت. داریوش فروهر که در این زندان با سید مصطفی هم بند بود
اعمال و رفتار ایشان را به شرح زیر بازگو می‏کند:
با اعتماد به نفسی که ناشی از توکل بی چون و چرای ایشان به خداوند بود، هرگز در
هنگام شنیدن خبرهای ناگوار بیرون، نشانه‏ای از نگرانی در ایشان ندیدم. با هر

 

زندانی‏ای صرفنظر از اعتقادی که داشت، برخوردی بسیار صمیمانه داشت. بیشتر
اوقاتشان را به خواندن قرآن می‏گذراندند... ماهی یک بار افسرانی از دادرسی ارتش،
اداره دوم ستاد ارتش و ساواک، از زندان بازدید می‏کردند. من، خود عادت داشتم که
در اینگونه مواقع به سلولم بروم و برخوردی با آنها نداشته باشم. برخورد حضرت
آیت‏اللّه‏ حاج آقا مصطفی خمینی برای من بسیار جالب بود. هنگامی که ایشان از
آمدن آنها آگاه شدند، به قرائت قرآن پرداختند. نشستن ایشان طوری بود که نیمرخ
ایشان، رو به در سلول قرار می‏گرفت. ایشان با صدای بلند شروع به خواندن قرآن
کردند و من که در سلولم بودم، در تمام مدتی که این عده از آن قسمت بازدید
می‏کردند، صدای تلاوت قرآن ایشان را می‏شنیدم.
[168]
    فروهر در مصاحبه دیگری که با واحد خاطرات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام
خمینی(س) انجام داده، به موضوع دیگری نیز در ارتباط با سید مصطفی در زندان قزل
قلعه اشاره کرده است.
... هیچ وقت قلم و کاغذ به او نمی‏دادند، کاغذ کم می‏دادند ولی به هر حال وسیله
تحریر داده بودند، من یک مقداری به ایشان می‏دادم و می‏پرسیدم که شما اینجا چه
چیزی می‏نویسید؟ ایشان می‏گفت که، دارم حساب می‏کنم، چون آن موقع مسأله
فضاپیماها پیش آمده بود و به کره ماه می‏رفتند، می‏گفت دارم حساب می‏کنم، اوقات
و شکل قبله را در این جور مسافرتها چه باید کرد؟...
[169]
    فروهر یادآور می‏شود که تا پایان دوره زندان با سید مصطفی هم غذا بوده است.
 
سید مصطفی خمینی در مدت 57 روز بازداشت خود، با تأثیرپذیری از اندیشه و عمل
امام خمینی(س) هیچ‏گونه تقاضای عفو و آزادی از زندان را به مقامات امنیتی و زندان
قزل‏قلعه تسلیم نکرد و اسناد تاریخی نیز در این زمینه، مطلبی را بازگو نمی‏کنند؛ اما
تلاشهایی از طرف مراجع تقلید قم و سایر روحانیون و مبارزین، برای آزادی ایشان

 

صورت می‏گرفت؛ زیرا آنها سعی می‏کردند با بهره‏مندی از وجود سید مصطفی که در
عمل، خمینی دیگری بود به اعتراض مردم نسبت به تبعید امام خمینی(س) انسجام
بدهند تا بتوانند نتیجه مورد نظر را بگیرند.
[170]
    تنها چیزی که سید مصطفی در زندان لحظه‏ای از آن غافل نبود، سلامت و وضعیت
مزاجی و جسمانی امام(س) در تبعیدگاه ترکیه بود که وی پس از حبس، اطلاع چندانی از
آن نداشت؛ بنابراین از هر طریق ممکن سعی می‏کرد که اطلاعی از این لحاظ به دست
آورد. گزارشهای ساواک حاکی از این بود که ایشان از مراجع و روحانیون در این زمینه
استمداد جسته است. در گزارش ساواک به تاریخ 19/9/1343 آمده است:
ظرف چند روز اخیر آیت‏اللّه‏زاده، فرزند آیت‏اللّه‏ خمینی(س) به اطلاع بعضی از
علما و روحانیون حوزۀ علمیۀ قم رسانیده که پس از تبعید آیت‏اللّه‏ خمینی(س)،
مشارالیه (آیت‏اللّه‏زاده) کوچکترین اطلاعی از سرنوشت و حتی سلامت و حیات
نامبرده ندارد و بدین طریق از آنان بالاخص از آیت‏اللّه‏ خوانساری برای به دست
آوردن خبری از آیت‏اللّه‏ خمینی استمداد نموده است...‌.
[171]
    سید مصطفی از ابتدای بازداشت و در ادامۀ آن تنها درخواستی که از مقامات امنیتی
داشت این بود که اجازه داده شود تا او به ترکیه نزد پدرش امام خمینی(س) برود؛ زیرا با
روحیۀ امام به طور کامل آشنا بود و می‏دانست که از مقامات امنیتی هیچ تقاضایی
نخواهد کرد و بدین سبب از سلامت جسمانی ایشان بسیار نگران بود؛ بنابراین در اولین
بازجوییهایی که در زندان قزل‏قلعه از وی به عمل آمده و در گزارشهای ساواک منعکس
شده است، خواسته‏اند که به او نیز اجازه داده شود تا در ترکیه نزد پدرشان برود و از
ایشان مواظبت و پرستاری نماید.
     رئیس بخش 321 ادارۀ کل سوم ساواک نیز در گزارشی، پی‏نوشت زیر را آورده
است.
 

   «به عرض تیمسار ریاست رسید. مقرّر فرمودند، فکر بدی نیست در این مورد تصمیم
مقتضی گرفته خواهد شد. 25/8/
[1343]. بخش 321».
[172]
    مقامات ساواک فکر می‏کردند که دور شدن سید مصطفی از کانون نهضت؛ یعنی قم و
حتی تهران که یکی دیگر از مراکز فعالیت مبارزین و مخالفین رژیم پهلوی بود، به احتمال
زیاد به روند نهضت لطمۀ جدّی وارد خواهد کرد و از مقام و منزلت امام خمینی(س) نیز
کاسته خواهد شد. به خاطر این بود که عاقبت با آزادی سید مصطفی از زندان به شرط
تبعید به ترکیه موافقت کردند؛
[173] چون اگر پس از آزادی، در قم حضور داشت این وضعیت
با اهداف و طرحهای ساواک و به طور کلی رژیم پهلوی منافات داشت و آن شهر، پر از
طرفداران علاقه‏مند به امام خمینی(س) بود که سید مصطفی می‏توانست فعالیت آنها را
منظم و منسجم کند و به قم، مرکزیتی مجدد ببخشد.
     بالاخره سید مصطفی پس از تحمل 57 روز زندان در ساعت شش بعدازظهر، مورخ
8/10/1343 از زندان قزل‏قلعه آزاد گردید.
[174] و ساعت ده صبح، در تاریخ 9/10/1343
به قم وارد شد. رئیس ساواک قم، ورود سید مصطفی را به شرح زیر به ریاست ساواک
تهران گزارش داد.
از: ساواک قم
به: ریاست ساواک تهران
عطف به تلگراف شماره 8/10/43  21700/20 الف سید مصطفی خمینی ساعت 10 صبح
روز 9/10/43 به قم وارد شد و پس از زیارت حرم در مجلسی که به مناسبت
خاتمۀ درس طلاب آقای نجفی ترتیب داده بود، رفت و سپس به منزل خود عزیمت
نمود. اهالی در منزل از مشارٌالیه دیدن می‏کنند. اتفاق قابل عرضی نیست.
9/10/43 606 بدیعی.[175]
    روحانیون، طلاب علوم دینی و مردم پس از اطلاع از آزادی وی به سوی خانۀ ایشان
 

رفتند و از وی دیدن کردند.[176]
    چنانکه پیش از این نیز اشاره شد، شرط آزادی وی از زندان این بود که بعد از دیدار با
خانواده‏اش در قم، در ترکیه به امام خمینی(س) ملحق شود. وی پس از ورود به قم، با
روحانیون و آیات عظام، بویژه طرفداران امام خمینی(س) دیدار و گفتگو کرد. پس از
بررسی پیامدهای عدم حضور او در ایران و بویژه در قم، آیات عظام: محمدرضا
گلپایگانی، کاظم شریعتمداری و شهاب‏الدین مرعشی نجفی، رفتن وی را به مصلحت
ندانسته و با او مخالفت کردند.
[177]
    مخالفت آیات عظام یاد شده به این دلیل بود که چون این تبعید براساس خواست و
مصلحت حکومت پهلوی و به منظور دور کردن وی از کانون نهضت و جلوگیری از تداوم
آن در غیاب رهبری نهضت و فعالیت مؤثر وی بود؛ بنابراین با آن موافق نبودند.
     مأمورین ساواک به دستور ریاست ساواک تهران، سید مصطفی را از لحظۀ آزادی و
رفتن وی به قم زیر نظر داشتند و تمام دیدارها و مذاکرات و گفتگوهای وی را با
روحانیون و سایر طرفداران امام خمینی(س) کنترل می‏کردند. آنها از این نکتۀ مهم آگاه
بودند که اگر وی در قم به مدت طولانی بماند، چون ماه رمضان نیز نزدیک بود، در این
ماه تبلیغات گسترده‏ای به نفع امام خمینی(س) صورت خواهد گرفت؛ بنابراین در
متقاعد کردن وی برای تغییر تصمیم و رفتنش به ترکیه سعی زیادی کردند؛ اما چون به
نتیجه‏ای نرسیدند، در سیزدهم دی ماه 1343؛ یعنی، پنج روز پس از آزادیش از زندان
دوباره او را دستگیر و بلافاصله به تهران انتقال دادند. ایشان شب را در باشگاه
نخست‏وزیری سپری کردند و فردای آن روز که چهاردهم دی ماه 1343 بود، در ساعت
30/5 بعدازظهر با هواپیما به استانبول اعزام گردید.
[178] از استانبول نیز به محل تبعید
امام(س) در شهر بورسا انتقال یافت. این آخرین باری بود که سید مصطفی از ایران خارج

 

شد و دیگر هیچ‏وقت به ایران بازنگشت.
     زمانی که مأموران به منزل او هجوم برده و او را دستگیر کردند، همسرشان که باردار
بود به سبب وحشتزدگی و شوک وارده، سقط جنین کرد؛ بنابراین در نامه‏ای که حاج آقا
مصطفی پس از رسیدن به ترکیه به خانواده‏اش نوشته بود، از این حادثۀ تأسف‏بار
اطلاعی نداشت.
[179]
    در اولین برخورد امام با مصطفی در بورسا، قبل از همه چیز از او پرسیدند: «با پای
خود آمدی یا شما را آوردند؟» ایشان پاسخ می‏دهند که مرا آوردند. امام می‏گویند: «اگر با
پای خود آمده بودی، همین الآن شما را برمی‏گرداندم».
[180]
 
سید مصطفی در مدت توقفشان در ترکیه، همچون قبل، در خدمت امام خمینی(س) قرار
گرفت. طبع امام خمینی(س) چنین بود که از مأمورین امنیتی ترکیه و مأمورین ساواک
هیچ تقاضایی نمی‏کردند و بدین سبب از نظر تغذیه در وضعیت نامطلوبی قرار داشتند.
سید مصطفی توانست، تا حدودی این مشکل را رفع کند. ایشان بر وضعیت غذای
امام(س) و نحوۀ تهیۀ آن نظارت داشتند و حتی گاهگاهی نیز خودش این کار را انجام
می‏داد. امام خمینی(س) در اثر روحیۀ خاصی که داشتند تا زمان رفتن سید مصطفی به
نزد ایشان؛ حتی پرده‏های محل اقامت خود را نیز کنار نزده بودند تا مناظر اطراف آن را
تماشا کنند. در مجموع از نظر رفاهی، رفتن آقا مصطفی موجب بهبودی امور گردید.
     با توجه به جوّ حاکم بر کشور ترکیه و نظام لائیک آن و عدم امکان ارتباط آسان
مبارزین ایرانی با امام خمینی(س) و سید مصطفی در آنجا، شاهد کاهش فعالیتهای
سیاسی و افزایش فعالیتهای علمی آن دو می‏باشیم. هر دو چند کتاب را تألیف نمودند؛
چون هر دو صاحبنظر بودند با همدیگر به مباحثه می‏پرداختند؛ البته امام خمینی(س) در
مراتب بسیار بالاتری نسبت به حاج آقا مصطفی قرار داشتند؛ اما حاج آقا مصطفی در

 

مباحث مطرح شده، نظر خود را به صراحت اعلام می‏کرد.
     حجت‏الاسلام محمدرضا ناصری به نقل از سید مصطفی در این زمینه خاطرۀ زیر را
بازگو کرده است.
حاج آقامصطفی(ره) در ترکیه یار و همراه امام(س) بود. وقتی امام(س) کتاب
تحریرالوسیله را می‏نوشتند، مسائل آن را با ایشان بحث می‏کردند.
حاج‏آقامصطفی(ره) می‏گفت: در آن موقع، گاهی سر بحث، قیل و قال ما به حدّی
بالا می‏گرفت که ساواکیها می‏آمدند و می‏گفتند: آقا دعوا نکنید، پدر و پسر که با هم
دعوا نمی‏کنند. بعد از آن که بحث ما تمام می‏شد و با هم می‏نشستیم و چای
می‏خوردیم، می‏گفتند:
     این چه دعوایی است که بعد آن با هم می‏نشینند و چای می‏خورند؟[181]
    سید مصطفی در مدت توقفشان در ترکیه مشغول مطالعه بودند و دو عنوان از تألیفات
خود را در آنجا نوشته‏اند. او در این مدت وظیفۀ پیام رسانی نهضت اسلامی را در حدّ
امکان و مقدورات، انجام می‏داد.
     پس از چند ماه توقف در ترکیه، بتدریج بازگشت سید مصطفی به ایران را مطرح
کردند. با توجه به دوری امام خمینی(س) از ایران و ویژگیهای منحصر به فرد سید
مصطفی برای پر کردن خلأ ناشی از عدم حضور امام خمینی(س) و لزوم فعال نگهداشتن
نهضت اسلامی و حفظ و گسترش شبکۀ اطلاع‏رسانی و ارتباطی آن، بازگشت سید
مصطفی به ایران اهمیت بالایی داشت. امام خمینی(س) نیز به طور کامل با این کار موافق
بودند.
     در این زمان، حکومت پهلوی تحت فشارهای فزایندۀ افکار عمومی و اعتراضات
روزافزون مبارزین، بویژه روحانیون در مورد پایان دادن به تبعید امام خمینی(س) و سید
مصطفی، قرار داشت و در جستجوی یافتن راه حلّی برای دور شدن از این بحران بود.
سید مصطفی با درک این موقعیت، سعی کرد از طریق رئیس سازمان امنیت بورسا،
مقامات ساواک را برای بازگشت به ایران متقاعد کند. ساواک نیز، هم به دلیل فشارهای

 

داخلی و هم مکاتبات و گفتگوهای رئیس سازمان امنیت بورسا؛ ابتدا با درخواست سید
مصطفی با تعیین شروطی موافقت نشان داد؛ البته با پیش کشیدن شرطهای دشوار، سعی
در منصرف کردن سید مصطفی نمود. برای روشن شدن بیشتر این مسأله به مکاتبات
سید مصطفی با مأمورین امنیتی ترکیه و گزارشهای ساواک در این زمینه می‏پردازیم.
     درخواست سید مصطفی از یکی از مقامات امنیتی بورسا به شرح زیر است:
بسمه‏تعالی
جناب سرهنگ علی چتنر
متمنّی است؛ لطفاً اقدام فرمایید که بنده بتوانم به ایران مراجعت کنم، چه آنکه از
اوضاع خانوادگی هیچ اطلاعی در دست نیست و بدین‏جهت هم آقای والد ناراحت
هستند؛ البته از بذل لطف، دریغ نخواهید فرمود و ناراحتی من هم برای بچه‏هایم
موجب ناراحتی ایشان می‏باشد؛ البته هرچه زودتر اقدام خواهید فرمود.
تاریخ 29 اسفند 43
سید مصطفی خمینی.[182]
    البته آنچه در این نامه به عنوان بیخبری و نگرانی از خانواده عنوان شده است، تا
حدودی صحت داشته؛ ولی واقعیت این بود که ایشان می‏خواست با توسل به این بهانۀ
مؤثر اجازۀ بازگشت به ایران و یا رفت‏و آمد آزادانه بین ایران و ترکیه را از مقامات ایرانی
به‌دست آورد. شایان ذکر است که همزمان با تلاشهای سید مصطفی در ترکیه، در ایران
نیز از طرف روحانیون چنین تلاشی در حال انجام بود. در یکی از گزارشهای ساواک
استان مرکز به تاریخ 7/6/1344 چنین آمده است:
به: تیمسار ریاست ساواک
از: مدیریت کل ادارۀ سوم (316)
دربارۀ: آزادی خمینی بنا به تقاضای آیت‏اللّه‏ نجفی
ساواک قم گزارش می‏نماید:
     آیت‏اللّه‏ نجفی، نامه به آقای نخست وزیر نوشته و تقاضا نموده که خمینی آزاد
 

شود و اگر امکان ندارد، آقای مصطفی پسر خمینی آزاد و اجازۀ رفت و آمد بین
ترکیه و ایران به وی داده شود. در غیر این صورت اجازه داده شود دو نفر به ترکیه
عزیمت نموده و در شهر بورسا (نه آنکارا) با خمینی ملاقات نماید.
از طرف رئیس ساواک استان مرکز. مولوی[183]
[امضاء]                               
     به دنبال گفتگو و مکاتبۀ مقامات سازمان امنیت ترکیه با دولت ایران، رئیس ساواک در
واکنش به درخواست سید مصطفی در ذیل گزارش نوشت: «آمدن او مانعی ندارد؛ ولی
اگر کوچکترین عمل خلافی بکند و یا تماسهایی غیرمعقول بگیرد، یا اشخاص ناباب را
بپذیرد، در مناطق جنوبی ایران زندانی خواهد شد.»
[184]
    همچنین در ذیل گزارش دیگری نوشت: «به دوستان ترک توجه داده شود که نامبرده
بایستی به خط خود تعهد بنماید و محل توقف او هم باید در قم نباشد در خمین یا جایی
که سازمان تعیین می‏نماید می‏تواند سکونت نماید.»
[185]
    بخش 321 ادارۀ کل سوم ساواک نیز برای محکم کاری و پیشگیری از هر گونه
عواقب ناشی از بازگشت سید مصطفی به ایران، خطاب به مقامات ساواک، به ترتیب
سلسله مراتب توضیحات زیر را نوشت:
ضمناً لازم می‏داند به عرض برساند که چون سید مصطفی از طرف پدرش وکیل در
توکیل می‏باشد که در اموال منقول و غیرمنقول وی به هر نحو که صلاح بداند دخل و
تصرف کند. چنانچه به کشور مراجعت نماید، سیل وجوه شرعیه که تاکنون به علت
عدم حضور آیت‏اللّه‏ خمینی و سید مصطفی در ایران راکد بود، مجدداً به حساب
خمینی سرازیر خواهد شد و معلوم است که این وجوه به وسیلۀ سید مصطفی به چه
مصارفی خواهد رسید. مضافاً بر اینکه تعهدنامه ضمیمه نیز، هیچگونه ضمانت
اجرایی نخواهد داشت. منوط به رأی عالیست.26/1/
[186][1344]
تهامی [امضاء] 
   

 سید مصطفی که بر آن بود، برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی و منویات امام
خمینی به هر قیمتی و تحت هر شرایطی به ایران برگردد، شرایط پیشنهادی را از طرف
ساواک پذیرفت و چون از وی خواسته بودند که تعهدنامه را کتباً بنویسد، متنی به شرح
زیر نوشت:
بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم
چنین اظهار می‏شود:
     1. به هیچ وسیله دخالت در سیاست نکردن و کاری بر ضد حکومت انجام ندادن.
     2. به هیچ وجه تماس با اشخاص مخالف نگرفتن و ارتباط با آنان نداشتن.
     3. امتناع می‏نماید از قبول تماس با اشخاص و جماعتی که بر ضد حکومت
باشند، اگر چه آنان تقاضا کنند. در تاریخ 21 ماه مارس و 11 فروردین 1344.
سید مصطفی موسوی خمینی.[187]
    ریاست ساواک تعهدنامه فوق را نپذیرفت و به ادارۀ کل سوم ساواک دستور داد که
سید مصطفی باید با صراحت آنچه مدّ نظر ساواک می‏باشد تعهد نماید. مقامات ساواک
به روشنی می‏دانستند که بازگشت وی به ایران تبعات و تأثیرات زیادی در پی خواهد
داشت؛ بنابراین سعی کردند با سختگیری و طرح شرایط سخت‏تر او را از عملی کردن
چنین تصمیمی باز دارند؛ از این رو پس از ردّ تعهدنامۀ آقا مصطفی، خودشان
تعهدنامه‏ای دلخواه تنظیم کردند و برای وی فرستادند به این امید که سید مصطفی از
امضای آن سر باز زند و آنها بهانۀ لازم برای مخالفت با بازگشت او به ایران به دست
بیاورند. متن تعهدنامۀ تنظیمی از طرف ساواک چنین است:
اینجانب سید مصطفی مصطفوی معروف به موسوی خمینی فرزند آیت‏اللّه‏ روح‏اللّه‏
خمینی، دارای شناسنامه شماره 38 صادره از خمین متعهد می‏شوم که اولاً؛ در هیچ
کار سیاسی دخالت ننمایم؛ ثانیاً؛ در هیچ دسته‏بندی سیاسی شرکت نکنم؛ ثالثاً با هیچ
فرد یا دسته یا حزبی که قصد و مرام و فعالیتشان مخالف حکومت و منافع کشور است،
رفت و آمد و گفتگو نکنم و تماس نگیرم؛ رابعاً تعهد می‏کنم که پس از برگشتن به
ایران در هر نقطه‏ای که دولت صلاح بداند، زندگی کنم و بدون اجازه، محل زندگی

 

خود را تغییر ندهم.
     در ذیل این متن با خط دیگری مطالب زیر افزوده شده است:
در غیر این صورت مقامات صالحه، محق خواهند بود که درباره‏ام که به تاریخ.... که
صلاح بدانند رفتار کنند.
[188]
    سید مصطفی این تعهدنامه را نیز پذیرفت و در تاریخ 12/4/1344 زیر آن را امضا
کرد
[189] و باز هم راه بهانه را بست. رئیس ساواک با مشاهدۀ این وضعیت، فرمانی بدتر و
باور نکردنی را به شرح زیر صادر کرد:
می‏تواند بیاید، مشروط بر آنکه در دهات خود در نزدیکی خمین زندگی نماید و باید
دو نفر ژاندارم و دو نفر مأمور آگاهی از شهربانی مراقب بوده که با یک نفر غیر از
اهل منزل خود و بستگان درجۀ یک تماس نگیرد و اگر هر کس از اطراف منزل رد
شد به وسیله تیراندازی باید معدوم شود. در غیر این صورت نمی‏تواند بیاید.
[190]
    مقامات ساواک با مشاهدۀ اشتیاق و عزم آقامصطفی برای بازگشت به ایران ـ با توجه
به تعهداتی که سپرده بود و حاضر بود بسپارد ـ با مطالعۀ همه جانبۀ شرایط و پیامدهای
دور و نزدیک بازگشت به ایران، تحت هر شرایطی مراجعت سید مصطفی را به ایران
ممنوع اعلام کرد.
 
پس از تبعید امام خمینی(س) به ترکیه، نیروهای مبارز و طرفداران ایشان علاوه بر تداوم
مبارزه در غیاب ایشان، به اقدامات دیگری نیز مبادرت کردند. نیروهای مبارز داخل
ایران و آنهایی که در کشورهای مختلف در قالب نهضت امام خمینی(س) فعالیت
می‏کردند، طی نامه‏ها، تلگرافها و طومارهای متعدد برای مقامات و نهادهای حکومتی
دولت ترکیه از جمله ریاست جمهوری، دولت و مجلس آن کشور و همچنین با مراجعات
مکرر به سفارتخانه‏های ترکیه در کشورهای مختلف نسبت به تبعید امام و سرنوشت

 

ایشان ابراز نگرانی و به دولت ترکیه اعتراض کردند. دولت ترکیه با مشاهده و دریافت
این حقیقت که امام خمینی(س) صرفاً یک شخصیت درون مرزی ایران نیست، بلکه
موقعیت فرا مرزی دارد، خود را در تنگنای سیاسی شدیدی احساس کرد.
     با فعالیتهای مبارزین و طرفداران امام در اروپا و امریکا و مراجعه و توسل آنها به
سازمان و مراجع بین‏المللی، ترکیه بتدریج به تبعید امام خمینی(س) بُعد بین‏المللی و
جهانی نیز داد. در این میان ترس دولت ترکیه از این بود که اگر در اثر یک حادثه طبیعی یا
غیرطبیعی اتفاقی بیفتد و آسیبی به امام برسد، عواقب آن دامن دولت ترکیه را خواهد
گرفت و احتمال دارد بحران بزرگی پیش آید.
[191]
    ترکیه از تبعیدگاه بودن کشورش برای مبارزان مسلمان، نگران بود و بدین جهت رژیم
ایران را تحت فشار قرار داد تا امام خمینی(س) و حاج آقا مصطفی را به جای دیگری
منتقل کنند؛
[192] زیرا مقامات دولت ترکیه در طول اقامت اجباری امام و حاج آقا مصطفی در
آن کشور به این سؤال که آیا ترکیه زندان مبارزان ایرانی است؟ پاسخی قانع‏کننده نیافتند؛
بنابراین از اواسط سال 1344 برای مقامات رژیم پهلوی مسلم شد که باید این مسأله را
هر چه سریعتر برای دولت ترکیه حل کنند. محمدرضا پهلوی طی پیام شفاهی برای
آیت‏اللّه‏ احمد خوانساری که به وسیله جعفر شریف امامی در تاریخ 17/6/1346
فرستاد، اعلام کرد: «خمینی را به عراق می‏فرستم و یا به ایران خواهم خواست.»
[193]
    در این میان با مطالعه واکنشی که رژیم پهلوی در مقابل تلاشهای حاج آقا مصطفی
برای بازگشت به ایران نشان داده بود، می‏شد فهمید که بازگرداندن به ایران به طور کامل
منتفی است؛ اما می‏توان این مطلب را پذیرفت که مقامات دولت ایران چاره‏ای جز
انتقال‌آن دو شخصیت برجسته و متنفذ به عراق ندارند. در واقع حکومت پهلوی رفع
مشکل جدّی بالفعل را به خطر و مشکل بالقوّۀ اقامت در نجف ترجیح داد و انتقال و
تبعید آن دو به عراق و شهر نجف را تصویب کرد؛ البته باید این نکته را در نظر داشت که
امام خمینی(س) هیچ تقاضا و درخواستی در زمینه انتقال به عراق مطرح نفرمودند. سید

 

حمید روحانی که ارتباطات نزدیکی با آن مبارز داشت، در راستای مستند کردن این
مطلب می‏گوید:
در بعضی نوشته‏ها آمده است که انتقال امام از ترکیه به عراق، بنا به درخواست و
پیشنهاد شخص امام بوده است؛ لیکن به یاد دارم که امام در پاسخ پرسشی که در این
مورد در نجف از او کردم، فرمودند: «نه در این مورد و نه در مورد دیگر، من
کوچکترین درخواست یا پیشنهادی ندادم» و برادر شهید حاج سید مصطفی نیز همین
را گفت و خاطر نشان کرد: «تقریباً 24 ساعت پیش از حرکت به عراق از موضوع
مطلع شدیم.»
[194]
    گزارش سازمان امنیت ترکیه نیز این نظر را تأیید می‏کند.
پیام رادیویی ـ شماره 70، 21 سپتامبر 1965 [30 شهریور 1344]
آقای آیت‏اللّه‏ خمینی از طریق فرزندش ملاسید مصطفی تماس حاصل کرد و اطلاع
یافت که به او اجازه داده شده است که به عراق برود.
     آقای خمینی و پسرش از این پیشنهاد بی اندازه خوشحال شدند و علاقه‏مندی
خود را برای رفتن به عراق ابراز داشتند. ایشان اظهار کردند که علاوه بر دوستان
بسیاری که در آنجا دارند، بسیاری از مردم آنجا از فرقه ایشان (مقصود شیعه باید
باشد
ـ مترجم) می‏باشند...
[195]
    نکته مهمی که در جریان انتقال محل تبعید امام خمینی(س) و سید مصطفی به کشور
عراق و بویژه شهر نجف اشرف وجود دارد، این است که مقامات حکومت ایران، از
جمله محمدرضا پهلوی و ساواک بر اساس چه دلایل و پیش فرضهایی دست به این اقدام
زدند؛ زیرا کشور عراق به دلایل بسیار، برای تداوم نهضت از کشور ترکیه مساعدتر بود و
اماکن متبرّکه و حوزه‏های علمیه عراق نیز مزید علت بودند. در منابع موجود، پاسخ
سؤال مذکور در چند مقوله مورد توجه قرار گرفته است:
الف) قطع رابطه با مردم:
رابطه مردم ایران باعراق قطع بود و مردم یا اصلاً نمی‏توانستند به عراق مسافرت کنند و
 

یا با سختیهای فراوان سفری صورت می‏گرفت. در نتیجه حدس زده می‏شد که به این
طریق ارتباطات کاهش یافته و بتدریج از بین برود و شخصیت امام خمینی(س) نیز با
گذشت زمان در اذهان کمرنگ‏تر شود.
ب) اوضاع اجتماعی و فرهنگی عراق:
مردم عراق عرب بودند و احتمال داده نمی‏شد که مردمی عرب زبان با شخصی فارسی
زبان، صمیمیت و مراوده داشته باشند. همچنین احتمال تقلید مردم عراق از یک مجتهد
غیرعرب با وجود مجتهد عرب، غیرممکن و یا بسیار ضعیف به نظر می‏رسید. مرجعیت
علی‏الاطلاق آیت‏اللّه‏ حکیم، این گمانها و پیش‏فرضها را تقویت می‏کرد.
[196]
ت) بی‏اعتنایی مردم عراق:
از دیر باز مردم عراق به بی‏توجهی و عهدشکنی شهره بودند و نسبت به مسائل سیاسی و
مذهبی، حساسیت زیادی نداشتند. تصور می‏رفت که مردم عراق شم سیاسی ندارند و
نسبت به دین، سیاست و سرنوشت کشور و مردمشان بی‏توجّهند و جز به منافع مادی
خود به چیز دیگری نمی‏اندیشند.
[197] همچنین آنها نسبت به مسائل سیاسی روز کشورشان
با دید بدبینانه‏ای می‏نگریستند. به روحانیون نیز اساساً نظر مساعدی نداشتند و به
مسائل و فرائض مذهبی نیز، اعتنای کافی نشان نمی‏دادند. به طور کلی می‏توان گفت: که
دین را به حوزه‏های فردی و مذهبی صرف، مثل عبادت، زیارت، دعا، ورد و از این قبیل
محدود کرده و در مجموع و در عمل، دین را از سیاست جدا می‏دانستند.
[198]
ث) فقدان فضای باز سیاسی ـ اجتماعی:
نبود فضای مستعد سیاسی و نبود گروهها و احزاب سیاسی با افکار اسلامی و انقلابی و
یا لااقل مستقل، از ویژگیهای آشکار کشور عراق بود. محیطهای روشنفکری عراق دچار
تشتّت و چند دستگی زیادی بود. قطبهای سیاسی آن کشور با افکار و اندیشه‏ها و نهضت
امام خمینی(س) ارتباط و انطباقی نداشتند. مجموعه احزاب اهل سنت نیز از نظر مادی

 

نمی‏توانستند ارتباطی با امام خمینی(س) داشته باشد.
ج) شرایط و وضعیت حوزۀ علمیه نجف:
پس از ضربات مهلکی که کشورهای استعمارگر، بویژه انگلیسی‏ها از حوزه علمیه نجف
در طول تاریخ در وقایعی همچون نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه ایران، اشغال عراق
توسط انگلیسی‏ها و غیره دیده بودند، سعی کردند که مرکزیت ضداستعماری آن را با
جای دادن مهره‏های طرفدار خود در ارکان تصمیم‏گیری حوزه نجف، از بین ببرند و
بتدریج نقش آن را در وقایع و مسائل سیاسی حذف کنند. یکی از عمده‏ترین این تلاشها،
این بود که اختلاف بین روحانیت شیعه و سنّی را افزایش دهند و عرصه را بر شیعیان
تنگ‏تر کنند. تحجّر و مقدس‏نمایی نسبی فعالان، گردانندگان و جریان حاکم بر حوزه
علمیه نجف، زمینه‏ای بود که موقعیت نامناسبی برای فعالیت روحانیون اصول‌گرا پدید
آورده بود و در مجموع تصور می‏رفت که این وضعیت نیز در کنار سایر عوامل و
زمینه‏های ذکر شده، فرصت فعالیت و ارتباط را از امام خمینی(س) و سید مصطفی
سلب کند.
[199]
د) حاکمیت اهل سنت و تضعیف شیعیان:
در طول تاریخ عراق، بخصوص تاریخ معاصر و همزمان با تبعید امام به آن کشور،
حاکمیت سیاسی از آن اهل سنت بود و شیعیان با وجود جمعیت بسیار، مجبور به تحمل
سیاستهای ضدشیعی حکام عراق بودند. حکام عراق از نظر فکری و عقیدتی هیچ
تناسبی باافکار و اندیشه‏های امام خمینی(س) نداشتند؛ حتی شیعیان نیز طرز فکر
خاصی نسبت به محمدرضا پهلوی داشتند و چون او تنها حاکم شیعه در جهان بود، تا
حدودی حیات خود را به قدرت رژیم شاه، مرتبط می‏دانستند و این تفکر و منطق
اکثریت روحانیون شیعه در حوزه نجف بود که تنها شاه شیعه در جهان بایستی حفظ شود
و لازم است که از لغزشهای آن چشم پوشی شود و مورد حمایت قرار گیرد.
ه‌) موقعیت علمی حوزه علمیه نجف:
ویژگی دیگری که برای مقامات رژیم ایران در ارتباط با حوزه علمیه نجف وجود داشت،
 

سابقه تاریخی هزار ساله آن حوزه و قویتر بودن بنیه علمی فارغ‏التحصیلان آن در مقایسه
با سایر حوزه‏ها و از همه مهمتر این که روحانیون حوزه علمیه نجف از نظر علمی، زیر بار
روحانیون قم نمی‏رفتند و تصور می‏شد که امام خمینی(س) پس از ورود به نجف
مرعوب و مقهور فضای علمی آن خواهد شد و تحت‏الشّعاع بزرگان فقه و اصول قرار
گرفته، ستاره اقبالش افول خواهد کرد.
[200]
    حکومت پهلوی با این پیش فرضها و شاید دلایل مشابه دیگر، در نهایت در تاریخ
سه‏شنبه سیزده مهر ماه 1344 (نهم جمادی‏الثانی 1385 ه‌. ق.)، امام خمینی(س) و
فرزندشان، سید مصطفی را به عراق منتقل کرد تا همچنان در تبعید به سر ببرند. آن دو
به‌وسیله هواپیما از ترکیه به عراق رفتند و در ساعت دو بعدازظهر هواپیما در باند فرودگاه
بغداد بر زمین نشست و این لحظه، شروعی دیگر برای امام خمینی(س) و سید مصطفی
بود.
[201]
    از آنجا که تصمیم به تبعید امام و حاج آقا مصطفی به عراق و اجرای آن در فاصله
اندکی صورت گرفت؛ بنابراین موقع انتقال آن دو به بغداد، کسی از ماجرا مطلع نبود.
حجت‏الاسلام علی‏اکبر محتشمی به نقل از حاج آقا مصطفی در این مورد می‏گوید:
فقط یک روز قبل از عزیمت به عراق مأمورین ترکیه آمدند و به ما گفتند: قرار شده
است تا شما به عراق بروید، تاقبل از آن نمی‏دانستیم که تصمیم گرفته‏اند ما را به عراق
ببرند. البته زمزمه‏هایی به عنوان احتمال وجود داشت و کسانی که از طرف علما و
مراجع به دیدن امام می‏رفتند، گهگاه در این باره صحبت می‏کردند. رژیم و مأمورین
آن زمزمه داشتند که ممکن است تبعیدگاه امام تغییر پیدا بکند؛ ولی آقایان علما و امام
به صورت مشخص و دقیق نمی‏دانستند و خبر نداشتند که آیا این تصمیم گرفته شده
است و یا چه موقع عملی می‏شود؟
[202]
    بدین لحاظ وقتی حاج آقا مصطفی و امام در فرودگاه از هواپیما پیاده شدند، کسی به
استقبال آنها نیامده بود و از طرف دیگر آن دو تصورشان بر این بود که دولتهای ایران و

 

ترکیه و عراق با هم هماهنگ کرده‏اند و قاعدتاً باید مأمورین عراق، امام را تحویل بگیرند
و به محل از پیش مشخص شده هدایت کنند؛ اما چنین نبود و کسی از مأمورین عراقی به
استقبال و حتی سراغ آنها نیامدند؛ بنابراین امام و سید مصطفی همچون سایر مسافرین
عادی، تشریفات ورود به عراق را به جا آوردند و بعد از ساعتی با کرایه کردن یک تاکسی
رهسپار کاظمین شدند.
[203]
 


asghar

چهارشنبه 14 بهمن 1394  11:19 AM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
fatemehcd
fatemehcd
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 227
محل سکونت : خراسان رضوی
چهارشنبه 14 بهمن 1394  11:33 AM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مسیرهای انقلابی

مدرسه رفاه و مدرسه علوي يك و دو كه براي اقامت امام پس از بازگشت در نظر گرفته شده بود.

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

چهارشنبه 14 بهمن 1394  12:51 PM
تشکرات از این پست
pebdani khodaeem1
دسترسی سریع به انجمن ها