دارخوین
مگر میشود حرف از دفاع مقدس و شروع جنگ به میان آورد و نامی از شهرک دارخوین و حماسه خط شیر و نقطه دفع تجاوز و آغاز «عملیات فرماندهی کل قوا» نبرد. در جاده اهواز- آبادان که حرکت کنی 45 کیلومتر مانده به آبادان، یک شهرک مسکونی میبینی که متعلق به سازمان انرژی اتمی بود که به شهرک دار خوین شهرت یافت. این شهرک روزگار آغازین جنگ خط مقدم حماسه بود، اما پس از عقب راندن عراقیها و به برکت خونهای جاری شده بر زمین، شهرک به مکانی مقدس برای رزمندگان اعزامی از اصفهان تبدیل شد.
دارخوین چه شبهایی که شاهد سوز دعا و مناجات شهید ردانیپور بود و میتوانی گوش بسپاری به طنین دل نواز عاشوراهایی که میخواند؛ سخن از کسی که بر شهرک دارخوین و ساکنان اهل دلش فرماندهی میکرد و آوازه رشادتش در تاریخ دفاع مقدس جاودانه خواهد ماند.
شهرک دار خوین به یاد دارد صدای مناجات صبحگاهی به فرزندان با صفای خمینی در مسجد چهارده معصوم(ع) را که نماز شب را با زیارت عاشورا پیوند زده بودند و پس از نماز، با دعای عهد با امام زمان خویش میثاق میبستند و به سوی جبههها میشتافتند.
شهرک دارخوین نه تنها قدمگاه هزاران شهید بلکه قدمگاه بسیاری گم کرده راههایی است که با چراغ هدایت قدم به خاک مصفای شهرک نهادند و از آنجا خود مشعل فروزان هدایت نسلهای آینده شدند. دارخوین تنها خط آغاز دفاع مقدس، ایستگاه و استراحتگاه رزمندگان قبل و بعد از هر عملیات نیست؛ بلکه زخم خورده هواپیماهای ارتش بعثی و قتلگاه پاکان نیز هست. ساختمانهای ویران شده بهترین گواه بر آبیاری این شهرک به خون عزیزان است.
شهرک دارخوین یکی از دردناکترین صحنههای جنگ را به خود دیده است. دار خوین به یاد میآورد، آن روزی را که پدر و مادران بچههای رزمنده به دیدار فرزندشان آمده بودند و در آغوش فرزندان خود زیر بمباران هواپیمای عراقی به معراج رفتند و کربلایی دیگر بر پا کردند.
از صفحه ذهن شهرک دارخوین به ستون ایستادن رزمندگان و بازدید فرماندهانی همچون موحد، قوچانی، عرب و... از آنان و دویدن بچههای جنگ با شعارها و رجزهای زیبا هرگز محو نخواهد شد.
دژبانی شهرک دارخوین به یاد دارد دژبانهایی چون عبدالمجید ناجی را، که عاشق پرواز بودند. قرار شد که بچهها در عملیات پرواز بودند. قرار شد که بچهها در عملیات والفجر هشت شرکت کنند، گفتند: برادرش شهید شده و خانوادهاش دیگر تحمل داغ او را ندارند. باید او را راضی کرد تا به عملیات نیاید، خیلی سخت میشد که کسی او را راضی کند. وقتی به او گفتند صلاح نیست به عملیات بیایی و او علتش را فهمید، خیلی راحت قبول کرد؛ به گونهای که خیلیها فکر کردند او از خدا خواسته بود تا به عملیات نیاید. اما جملهای گفت که تا صبح عملیات هیچ کس معنایش را نفهمید. او به بچهها گفت: فکر کردهاید میتوانید جلوی خدا بایستید. رفت واحد دژبانی و ما رفتیم عملیات صبح عملیات و درست زمانی که گردان هنوز وارد عمل نشده بود و هیچ کدام از بچهها به خیل شهدا نپیوسته بودند، خبر رسید شهرک دارخوین بمباران شده و دژبان شهرک، عبدالمجید ناجی به شهادت رسیده است.
v