16- در كافى به سند صحيحى، از عبداللَّه بن المغيره آمده كه گفت: محمد بن عبد اللَّه به حضرت امام رضاعليه السلام عرضه مىداشت و من مىشنيدم كه مىگفت: پدرم مرا حديث آورد از خاندانش، از پدرانش، كه به يكى از امامان گفته بود: در منطقه ما جاى رباط [16] هست كه آن را قزوين مىنامند و دشمنى هست كه آن را ديلم مىگويند، آيا جهاد يا رباطى بر ما هست؟ آن حضرتعليه السلام در جواب او فرمود: بر شما باد! كه اين خانه بيت اللَّه الحرام را حج كنيد. سؤال كننده بار ديگر سؤالش را تكرار كرد.
باز حضرت فرمود: بر شما باد! اين بيت كه آن را حج كنيد. آيا يك فرد از شما راضى نيست كه در خانه خود باشد و بر خانوادهاش از دسترنج خود خرج ننمايد و انتظار امر ما را بكشد، پس اگر آن زمان را درك كند، همچون كسى است كه با رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در جنگ بدر شركت كرده باشد و اگر در حالى كه منتظر امر ما است بميرد، همچون كسى خواهد بود كه با قائم ارواحنا له الفداء در خيمهاش باشد اين چنين - و دو انگشت سبّابهاش را كنار هم نشان داد - و نمىگويم اين چنين - و انگشت وسط و سبّابه را نشان داد - زيرا كه اين بزرگتر از آن است. در اينجا حضرت ابوالحسن امام رضاعليه السلام فرمود: راست گفته است. [17]
مىگويم: اين روايت با آنچه در اخبار آمده كه مرابطه مرزبانى حتى در زمان غيبت هم مستحبّ است، منافاتى ندارد؛ زيرا كه ظاهراً منظور سؤال كننده، نايل شدن به ثواب مرابطه و جهاد بوده، پس امام او را به حج و انتظار دلالت فرمود، كه ثواب جهاد و رباط و حج همگى برايش حاصل گردد، امّا با انجام مرابطه، ثواب حج را نخواهد يافت. و مؤيّد آنچه ياد كرديم اينكه امامعليه السلام به او فرمود: بر شما باد! اين بيت كه آن را حج كنيد و نفرمود: مرابطه نكنيد، يا جايز نيست، يا حلال نيست و مانند اينها و خدا دانا است. [18]
17- در تفسير نعمانى از امير المؤمنينعليه السلام آمده كه فرمود: رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اى ابوالحسن! بر خداوند شايسته است كه اهل ضلال گمشدگان را به بهشت داخل كند و منظورش از اين، مؤمنانى هستند كه در زمان فتنه بر پيروى از امامى كه جايگاهش مخفى است و از چشم مردم غايب است، بپاخيزند، پس آنان به امامت او اقرار مىكنند و به دامان او چنگ مىزنند و منتظر خروج او مىمانند، آنان يقين دارند كه هيچ ترديدى به خود راه ندهند، صبر كنندگان و تسليم شدگان و فقط از شناختن جان امامشان و از شناختن شخص او گم شدهاند.
بر اين دلالت مىكند آنكه خداى تعالى هرگاه چشمه خورشيد را كه نشانه براى اوقات نماز قرار داده از بندگانش بپوشاند، بر آنان فرصت را توسعه داده كه نماز را تأخير بيندازند، تا با آشكار شدن خورشيد، وقت براى آنان معلوم گردد و يقين كنند كه زوال انجام شده است.
و همينطور است كسى كه منتظر خروج امام است، كه به امامتش دست يازيده، تمام فرايض خداوند كه بر او واجب است با حدودشان از او قبول مىشود، از معنى فريضه بودن خارج نمىباشند، پس او صبر كننده شكيباگر است، غيبت امامش به دين او ضررى نمىرساند. [19]
18- و در كتاب كمال الدين از محمد بن النعمان، از حضرت ابى عبد اللَّه امام صادقعليه السلام روايت آمده كه: نزديكترين حالت بندگان به خداى - عزّوجلّ - و خشنودترين هنگام او از آنان، زمانى است كه حجّت خداوند را نيابند و برايشان آشكار نشود و از آنان پوشيده بماند كه جاى او را ندانند و در عين حال مىدانند كه دلايل و نشانههاى الهى از بين نرفته است، در آن هنگام بايد كه هر صبح و شام منتظر فرج باشند.
و همانا شديدترين موقع غضب خداوند بر دشمنانش زمانى است كه حجّتش را از آنان پوشانيده باشد، كه برايشان ظاهر نگردد و البته خداوند مىداند كه دوستانش به ترديد نمىافتند و اگر چنين مىدانست كه آنان به ترديد دچار مىشوند، حجّت خويش را يك چشم برهم زدن هم از آنان مخفى نمىكرد. [20]
19- از امام صادقعليه السلام است درباره فرموده خداى - عزّوجلّ - : الم , ذلِكَ الكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلمُتَّقِينَ , الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالغَيْبِ؛ [21] الم از رموز قرآن است.
اين كتاب بدون ترديد هدايتگر تقواپيشگان است، آنان كه به غيب ايمان مىآورند. فرمود: تقواپيشگان، شيعيان علىعليه السلام هستند و غيب، همان حجّت غايب است و گواه بر اين، فرموده خداى - عزّوجلّ - است كه: وَيَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الغَيْبُ للَّهِِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ المُنْتَظِرِينَ؛ [22] و مىگويند: چرا از سوى پروردگارش آيتى بر او نيامد، پس بگو: به درستى كه غيب مخصوص خدا است، شما منتظر باشيد من نيز با شما منتظرانم.
20- در اصول كافى به سند خود از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آورده كه فرمود: زيان نديده است كسى كه در حال انتظار امر ما بميرد، آنكه در خيمه حضرت مهدى ارواحنا له الفداء با سپاهيان او نمرده است. [23]
21- در روايت عمّار ساباطى كه ان شاء اللَّه تعالى خواهد آمد، از حضرت ابى عبد اللَّه امام صادقعليه السلام آمده كه فرمود: همانا به خدا سوگند! اى عمّار! كسى از شما بر اين حالى كه در آن هستند نميرد، مگر آنكه نزد خداوند از بسيارى از كشته شدگان در بدر و احُد برتر باشد، پس شما را مژده باد. [24]
22- در همان كتاب از حضرت امام ابوجعفر باقرعليه السلام آمده كه ضمن حديثى فرمود: و بدانيد كه منتظر اين امر همچون ثواب روزهدار شب زندهدار را دارد و هر كس دوران قائم ما را دريابد، پس با او خروج نمايد و دشمن ما را به قتل رساند، براى او همچون پاداش بيست شهيد خواهد بود و هر كس در ركاب قائم ما كشته شود، همچون پاداش بيست و پنج شهيد را خواهد يافت. [25]
23- در مجمع البيان از حارث بن المغيره آمده كه گفت: در محضر ابوجعفر باقرعليه السلام بوديم، فرمود: آنكه از شما اين امر را شناخته و منتظر آن باشد و خير را در آن بداند، مانند كسى است كه به خدا قسم! در ركاب قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم با شمشير خود جهاد كرده باشد. سپس فرمود: بلكه واللَّه! مثل كسى است كه در خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم با شمشير جهاد كرده باشد. سپس بار سوم فرمود: بلكه به خدا قسم! همچون كسى است كه در خيمه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شهيد شده باشد. [26]
24- در تفسير البرهان، از حسن بن ابى حمزه، از پدرش ابوحمزه ثمالى است كه گفت: به حضرت ابى عبد اللَّه صادقعليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! سنّم بالا رفته و استخوانم سست گشته و مرگم نزديك شده و مىترسم پيش از آنكه اين امر حكومت شما را دريابم، مرگم فرا رسد. فرمود: اى ابوحمزه! هركه به ما ايمان آورد و حديث ما را تصديق كرد و به انتظار دوران ما نشست، مانند كسى است كه زير پرچم قائم ارواحنا له الفداء كشته شود، بلكه به خدا سوگند! زير پرچم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم كشته گردد. [27]
25- در كتاب كمال الدين، از مفضّل بن عمر آمده كه گفت: شنيدم حضرت امام صادقعليه السلام مىفرمود: هر كس در حالى كه منتظر اين امر باشد بميرد، همچون كسى خواهد بود كه از خواصّ حضرت قائم ارواحنا له الفداء بوده باشد، نه؛ بلكه مانند كسى باشد كه در پيشگاه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شمشير زده است. [28]
26- در تفسير البرهان به سند خود، از مسعدة آمده كه گفت: خدمت حضرت امام صادقعليه السلام بودم كه پيرمرد قد خميدهاى كه بر عصايش تكيه زده بود آمد، سلام كرد و امام صادقعليه السلام جواب سلامش را داد. پيرمرد عرضه داشت: اى فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم! دستت را به من بده كه آن را ببوسم، پس آن حضرت دستش را پيش آورد و او دست آن جناب را بوسيد و سپس گريست.
حضرت صادقعليه السلام به او فرمود: اى پيرمرد! چرا گريه مىكنى؟ عرضه داشت: فدايت شوم، يابن رسول اللَّه! صد سال است كه به پاى قائم شما ماندهام، مىگويم اين ماه است، اين سال است، و هماكنون سنّم بالا رفته و استخوانم سست گرديده و مرگم نزديك شده و به آنچه كه براى شما آرزو مىكنم نرسيدهام، شما را مىبينم كشته شده و آوارهايد و دشمنانتان را مىبينم كه با بالها پرواز مىكنند، چگونه گريه نكنم!؟
ديدگان حضرت ابى عبد اللَّه صادقعليه السلام در اشك نشست، آنگاه فرمود: اى پيرمرد! اگر خداوند تو را باقى گذاشت تا اينكه قائم ما را ببينى، در مرتبه اعلى خواهى بود و اگر مرگ تو فرا رسد، روز قيامت با سپرده گرانبهاى محمدصلى الله عليه وآله وسلم محشور خواهى شد و ما سپرده گرانبهاى او هستيم، كه همانا آن حضرت فرمود: من در ميان شما دو گوهر گرانبها را بر جاى مىگذارم، پس به آن دو، دست بيازيد كه هيچگاه گمراه نشويد: كتاب خدا و عترت و خاندانم را. پيرمرد گفت: پس از اينكه اين خبر را شنيدم، ديگر آسوده خاطر شدم.
سپس امام صادقعليه السلام فرمود: اى پيرمرد! بدان كه قائم ما از صُلبِ حسن عسكرى بيرون مىآيد و حسن از على متولد مىشود و على از محمد و محمد از على و على از موسى پسرم و اين پسرم از من متولد گرديده، ما دوازده تن هستيم، همگىمان معصوم و پاكيزه مىباشيم... . [29]
27- در روضه كافى به سند خود، از اسحاق بن عمّار آورده كه گفت: حديث آورد مرا مردى از اصحابمان، از حكيم بن عتيبه كه گفت: هنگامى كه در محضر امام ابوجعفر باقرعليه السلام بودم، خانه پر از جمعيت بود، پيرمردى آمد كه بر چوبدستى خود تكيه مىزد، تا اينكه بر درب اتاق ايستاد و گفت: سلام بر تو اى فرزند رسول خدا! و رحمت و بركات خداوند بر تو باد! آنگاه ساكت شد.
حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام فرمود: و بر تو باد سلام و رحمت و بركات خداوند! سپس پيرمرد رو به سوى اهل مجلس كرد و گفت: السلام عليكم! كه همه حاضرين او را جواب دادند و سلامش را پاسخ گفتند.
آنگاه رو به سوى حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام كرد و گفت: اى فرزند رسول خدا! فدايت گردم! مرا نزديك خود جاى ده كه به خدا سوگند! من شما را دوست مىدارم و دوستداران شما را دوست مىدارم. به خدا سوگند! دوستى شما و هوادارانتان به خاطر طمع دنيوى نيست و من با دشمن شما دشمنم و از او بيزارم. و به خدا سوگند! كه دشمنىام با او و بيزارىام از او، به خاطر كينهاى ميان من و او نمىباشد.
به خدا! من حلال شما را حلال و حرامتان را حرام مىدارم و منتظر امر شمايم، پس اى كه خداوند مرا فدايت گرداند! عاقبت مرا چگونه مىبينى؟ حضرت امام باقرعليه السلام فرمود: به سوى من، به سوى من آى! تا اين كه او را كنار خود نشانيد.
سپس فرمود: اى پيرمرد! بر پدرم على بن الحسينعليه السلام نيز مردى وارد شد و مانند سؤال تو را عرضه داشت. پدرم به او فرمود: اگر بميرى بر رسول خدا و على و حسن و حسين و على بن الحسين وارد مىشوى و قلبت سرد و دلت خنك و خرّم و ديدهات روشن مىگردد و راحتى و ريحان با فرشتگان كرام كاتبين را پيش روى خود خواهى ديد، همين كه جانت به اينجا برسد - و به حلقش اشاره كرد - و اگر زنده بمانى خواهى ديد، آنچه را كه ديدهات به آن روشن شود و همراه ما در ركن اعلى خواهى بود. پيرمرد عرضه داشت:
چگونه فرمودى، اى ابوجعفر! حضرت باقرعليه السلام دوباره سخنش را تكرار كرد، پيرمرد گفت: اللَّه اكبر، اى ابوجعفر! اگر من بميرم بر رسول خدا و على و حسن و حسين و على بن الحسين وارد مىشوم و چشمم روشن و قلبم سرد و دلم خنك و خرّم مىگردد و توسط راحتى و ريحان و فرشتگان كرام كاتبين مورد استقبال قرار مىگيرم، همين كه جانم به اينجا رسيد و اگر زنده بمانم، آنچه را كه چشمم به آن روشن شود خواهم ديد و با شما در ركن اعلى خواهم بود! سپس پيرمرد به شدّت گريست،هاىهاى هاى، تا اينكه صورتش به زمين چسبيد و اهل خانه چون حال پيرمرد را ديدند به گريه و ناله پرداختند.
و حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام اشكها را از اطراف ديدگانش با انگشت پاك مىكرد. آنگاه پيرمرد سر برداشت و به امام باقرعليه السلام عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! دستت را به من بده، خداوند مرا قربان تو سازد! آن حضرت دست خود را به او داد، پس دست حضرت را بوسيد و بر ديدگان خود نهاد و بر صورتش كشيد، سپس جامه از شكم و سينهاش برگرفت و دست آن حضرت را بر شكم و سينه خود قرار داد.
پس از آن برخاست و گفت: السلام عليكم! حضرت امام باقرعليه السلام در پى او مىنگريست و پيرمرد مىرفت، آنگاه روى به جانب حاضرين كرد و فرمود: هر كس دوست مىدارد مردى از اهل بهشت را ببيند، به اين شخص نظر كند. حكم بن عتيبه گويد: هيچ مجلس گريه و ماتمى شبيه آن مجلس نديدم. [30]
منبع: منتظر
[16] رباط و مرابطه به معنى مرزبانى و آمادگى دفاع از حدود و مرزهاى اسلامى است مترجم.
[17] فروع كافى، 22/5 ح 2.
[18] و احتمال دارد كه منظور حضرت آن باشد كه جهاد جز به اجازه امام جائز نيست و اين متوقف بر خروج حضرت قائم ارواحنا له الفداء است.
[19] كمالالدين، 339/2 باب 33 ح 17.
[20] كمالالدين، 340/2 باب 33 ح 20.
[21] سوره بقره، آيه 1 و 2.
[22] سوره يونس، آيه 20.
[23] اصول كافى، 372/1 ح 6.
[24] اصول كافى، 334/1 ح 2.
[25] اصول كافى، 222/2 ح 4.
[26] مجمعالبيان، 238/9.
[27] البرهان، 293/4.
[28] كمالالدين، 338/2 ح 11.
[29] بحار الانوار، 408 /36 ح 17. از كفاية الاثر/35.
[30] روضةالكافى، 76 ح 30.