قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح صاحب صدر طاهربن مظفر
کان شد از بس که سیم و زر دارد
ورنه او با فلک چه سر دارد
هر شب از هاله مه سپر دارد
در چنین موسمی که باغ هنوز
یاسمین را ببین که تا دو سه روز
لاله گویی که بر زبان همه روز
تا که اندر دعا و مدح وزیر
ناصر دین که شاخ دولت و دین
یک دهان سر به سر شکر دارد
وانکه از عشق نام و صورت او
اثری بیش از این بود که درو
کز چه این اختصاص و فر دارد
ای به جایی که رایت ار خواهد
کلبهای از جهان جاه تو نیست
کاختر و برج و ماه و خور دارد
یک جهان عقل گنگ و کر دارد
رشته در دست خواب و خور دارد
نیمهای زین سوی ولایت تست
که چو تو در زمین پسر دارد
جرم خاشاک را از آن چه شرف
شکر این در جهان که یارد کرد
کاب در جوی تست و چرخ چو پل
بر جهان خیر و شر گذر دارد
بر کران بادی از خطر که جهان
چون گل از خنده لب مبند که خصم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
سه شنبه 6 بهمن 1394 7:57 PM
تشکرات از این پست