*درپناه عشق*
بخشید تا روزی گناهش را ببخشد
پرونده ی پراشتباهش را ببخشد
با این که می دانست خیلی مهربان است
شک داشت دیروز سیاهش را ببخشد
با عشق هرجایی که باشد در پناه است
تصمیم دارد سرپناهش را ببخشد
هر پادشاهی تاج را محکم بگیرد
تاجش به خاکی سست شاهش را ببخشد
دریا شدن امکان ندارد تا زمانی
دشتی به رودی شاهراهش را ببخشد
بک عالمه رود و هزاران برکه شادند
یک آسمان وقتی که ماهش را ببخشد
از سرگذشت شوم فرعونان خبر داشت
بخشید تا روزی گناهش را ببخشد
سمانه میرزائیان