پيامبر عزيز اسلام(ص) فرمود:طوبى لِمَن لَقِيهُ، و طوبى لِمَن أحَبَّهُ، و طوبى لِمَن قالَ بِهِ؛(15)
خوشا به حال كسى كه مهدى(عج) را ديدار كند، خوشا به حال كسى كه او را دوست داشته باشد و خوشا به حال كسى كه قائل به امامت وى باشد.
همچنين فرمودند:اَلمَهدىُّ طاووسُ أهلِ الجَنَّةِ؛(16) مهدى(عج) طاووس بهشتيان است.
و نيز فرمودند:يَخرُجُ أناسٌ مِنَ الْمَشرِقِ فَيُوَطَّؤُونَ لِلْمَهْدِيِّ سُلطانَهُ؛(17)
مردمى از مشرق زمين قيام مى كنند و زمينه حكومت مهدى(عج) را فراهم مى سازند.
امام على(ع)
همه امامان از سويداى دل، آرزوى ديدار آن خورشيد جهان افروز را داشتند و هر كدام به نوعى از عشق درونى پرده برداشتند. اصبغ بن نباته گويد:روزى محضر مقدس اميرمؤمنان شرفياب شدم، ديدم در درياى فكر غوطه ور است و با انگشت مباركش بر زمين مىزند. عرض كردم: اى اميرمؤمنان! چه شده، شما را انديشناك مىبينم؟ با انگشت مباركتان بر زمين مى زنيد، مگر به آب و گل علاقه مند شده ايد؟ فرمود: نه، هرگز. به خدا سوگند حتى يك روز هم به اين خاك و گل علاقه مند نشدم، ولى داشتم فكر مىكردم درباره مولودى كه از نسل من به دنيا خواهد آمد. او يازدهمين فرزند من است، او همان مهدى است كه زمين را پر از عدل و داد كند، آنچنانكه پر از جور و ستم شده است. براى او دوران غيبت هست. در آن ايام اقوامى از راه حق منحرف مىشوند و اقوام ديگرى به راه راست هدايت مى گردند.(18)
امام حسن(ع)
امام حسن مجتبى(ع) پس از تشريح حكومت شكوهمند آن حضرت، مىفرمايد:خوشا به حال آنان كه روزگار همايونش را درك كنند و از اوامرش اطاعت نمايند.(19)
امام حسين(ع)
سالار شهيدان حضرت حسين(ع) كه همواره به ياد منتقم خون خود و خون ديگر مظلومان در راستاى تاريخ بوده و به هنگام ترسيم قيام جهانى، آن حضرت از او به عنوان «اَلْمُوتُوُر بِأبيه» تعبير مىكرد كه به معناى صاحب خون و انتقام گيرنده است.(20)
امام زين العابدين(ع)
امام سجاد(ع) در خطبه معروف خود در مجلس يزيد، ويژگى هاى خاندان عصمت و طهارت(ع) را برمى شمارد و مىفرمايد:
خداوند به ما علم، حلم، سخاوت، شجاعت و محبت در دل مؤمنان عطا كرده، رسول خدا از ماست، وصى او از ماست، سرور شهيدان حمزه سيدالشهدا ازماست. جعفر طيار و دو سبط امت از ماست و آن مهدى كه دجّال را مىكشد از ماست.(21)
امام محمدباقر(ع)
امام باقر(ع) در مقام ابراز اشتياق به ديدار آن حضرت مىفرمايد:و يا طُوبى مَن أدركَه؛ خوشا به حال آن كه او را درك كند.(22)
امام خطاب به «امّ هانى» مىفرمايد:فَإن اَدْرَكتَ زمانَهُ قَرّتْ عَيْنُكِ؛ اگر زمان او را درك كنى ديدگانت روشن مى گردد.(23)
امام صادق(ع)
لَوْ اَدرَكتُهُ لَخَدمْته أيّام حَياتي؛ اگر من زمان او را درك مى كردم همه عمر دامن خدمت به كمر مىبستم.(24)
اين تعبير بسيار بلندى است كه از طرفى حاكى از عظمت فوق العاده حضرت بقية اللَّه (ارواحنا فداه) است و از سوى ديگر، بيان گر نهايت عشق و علاقه امام صادق(ع) به ششمين فرزند دل بند خويش است.
امام كاظم(ع)
امام كاظم(ع) درباره غيبت امام عصر(عج) خطاب به برادر بزرگوارش على بن جعفر مى فرمايد:
إنّما هِى مِحنَة مِنَ اللّه عزّوجل اِمْتَحَن بِها خَلقَهُ؛(25)
آن يك آزمون الهى است كه خداوند متعال بندگانش را به اين وسيله آزموده است.
امام رضا(ع)
ايشان از برپايى ترازوى عدل آن حضرت ياد كرده و مىفرمايد:فَإذا خَرَجَ أشْرَقَتِ الأرضُ بنورِرَبّها وَوَضَعَ ميزانَ الْعَدلِ بَينَ النّاسِ فَلايَظْلِمُ أحَدٌ أحَداً؛(26)
هنگامى كه حضرت مهدى(عج) ظهوركند زمين به نور پروردگارش روشن مى شود و ترازوى عدالت را در ميان مردم مىگذارد و هيچ كس به ديگرى ستم نمى كند.
امام جواد(ع)
حضرت جواد(ع) در چهارسالگى به شدّت در غم و اندوه غوطه ور شده، پدربزرگوارش از سبب همّ و غمش مى پرسد. از مصيبت هاى اهل بيت و انتقام آن در عصر ظهور ياد مى كند.(27) آن وجود نازنين مىفرمايد:فَإذا دَخَلَ الْمَدينَةَ أخْرَجَ اللّاتَ و العُزّى فَأَحْرَقَهُما؛
چون وارد مدينه منوّره بشود، آن دو بت پليد قريش را از خاك بيرون مى آورد و مى سوزاند.(28)
امام هادى(ع)
امام هادى(ع) در زندان سامرا به ياد يوسف زهرا(س) مى فرمايد:روز سه شنبه به رسول خدا(ص) اختصاص دارد... روز پنج شنبه به پسرم حسن (امام حسن عسكرى(ع)) و روز جمعه به فرزند پسرم (حضرت مهدى«عج»)(29)
امام حسن عسكرى(ع)
امام حسن عسكرى(ع) نيز در دومين روز ولادت خورشيد پنهان كه حكيمه خاتون گهواره را خالى ديد و پرسيد: سرور و مولايم چه شد؟ فرمود:يا عَمَّة استودَعْناه الّذى استودَعْت أمّ موسى؛(30) عمه جان! او را به خداوندى سپرديم كه مادر حضرت موسى(ع) فرزندش را به او سپرد.
امام مهدى(عج)
امام زمان(عج) كه همواره از طولانى شدن دوران غيبت در سوز و گداز است و فرمان دعا براى تعجيل در امر فرج صادر مىكند، در توقيع شريف مىفرمايد:وَ أكثِروا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ؛ فَإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم؛(31)
براى تعجيل در امر فرج فراوان دعا كنيد كه فرج شما نيز در آن است.
اى منتظران! گنج نهان مىآيد
آرامش جان عاشقان مىآيد
بر بام سحر، طلايه داران ظهور
گفتند كه صاحب الزّمان مىآيد(32)
ديدار در زمان غيبت
ملاقات با حضرت در زمان غيبت به عنوان يك رزق معنوى با عنايت و توجه ايشان صورت مىگيرد و صالحان، اوليا و وابستگان مى توانند ديده به ديدار ايشان بگشايند، هركسى به اندازه شايستگى خود به نوعى ايشان را مىبيند. بعضى از مردم ممكن است ايشان را ببينند، اما نشناسند، ديگرى مى بيند و مى شناسد، بعضى ها هم نمى توانند با چشم سر ببينند، بايد چشم هايشان را روى هم بگذارند تا بتوانند تمثال ايشان را نظاره كنند. بعضى ممكن است ايشان را ببينند، اما فقط حس مى كنند كه اين شخص از اهل بيت است و نفهمند كه خود آقاست، گاهى افراد بسيار معمولى و ساده محضر امام را درك مىكنند، بايد لياقت حضور داشت. مىگويند اويس قرنى هرگز پيغمبر را نديد، اما چهره حضرت را به خوبى توصيف مىكرد.
اما روايتى كه مىگويد مدعيان ملاقات را تكذيب كنيد به نظر مىرسد كه منظور ترتيب اثر ندادن است نه دروغ، هيچ وقت نمىتوانيم منكر ارتباط افرادى مانند سيدبحرالعلوم با امام شويم. روايت به اين معناست كه شما ترتيب اثر ندهيد، اگر راست باشد فضيلتى است براى ملاقات كننده و اگر دروغ باشد وقتى شما اعتنا نكرده باشيد، مفسده اى به بار نمى آورد، چرا كه مى بينيم و مى دانيم بسيارى از كسانى كه معتقد و علاقه مند به امام بودند از اين مسأله سوء استفاده ها كردند.
مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى از قول پدرشان نقل مىكنند كه استاد ما مرحوم حاج سيد محمدفشاركى در قضيه تنباكو بسيار به مرحوم ميرزا فشار مى آورد؛ يعنى از ايشان مى خواستند كه هرچه زودتر فتواى تحريم را اعلام كنند. يكبار هم با كمال احترام از ايشان خواست كه جدا از ارتباط استاد و شاگرد، حرفشان را بى پرده بزنند، بعد مىگويند: من فكر مى كنم شما از ناصرالدين شاه مى ترسيد كه اقدامى نمىكنيد، چون قضيه تنباكو مدتى طول كشيد. ظاهراً مرحوم ميرزا در فكر هماهنگى با همه علماى بلاد بودند كه يك وقت كسى خلاف نظر ايشان اقدامى نكند و فتوا نشكند. مرحوم ميرزا به مرحوم فشاركى فرمودند: من از چيزى نمىترسم، اما مى خواستم با نظر مبارك امام عمل كنم، براى همين سه روز روزه گرفتم و امروز رفتم در سرداب سامرا و اين را آوردم. حالا معلوم نيست كه منظورشان اين بود كه فتوا به دست خط امام بوده، يا ايشان املا فرمودهاند و ميرزا نوشته است.(33)
يكى از راه هاى ارتباط با امام، مسأله محبت است. حضرت على(ع) مىفرمايد:مَن أحَبّنا فَلْيَعْمَل بِعَمَلِنا؛كسى كه ما را دوست دارد بايد چون ما عمل نمايد.
ابتدا بايد در راه و روش از امام پيروى كنيم و آن چه را كه مى فرمايد مبناى كارهاى روزمره خود قرار داده و با عمل نشان دهيم كه از عاشقان و منتظران حقيقى او هستيم. پس از اين كه خود را اصلاح و از گناهان و پليدىها دورى گزيديم، انتظار زيارت چهره زيباى حضرت دور از دسترش نيست.
وظايف شيعيان در عصر غيبت
يكى از وظايف شيعيان در عصر غيبت عمل بهاين فرموده امام زمان(ع) است:وَ أمّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعُوا فيها إلى رُواةِ أحاديثنا فَإنَّهُم حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ أنا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِم.(34)
در هر مسألهاى بايد سراغ مراجع رفت، چرا كه احترام به آنان، احترام به ولى عصر(ع) است. ايجاد ارتباط با نايبان حضرت و تكريم و احترام اين بزرگان، موجب بخشودگى گناهان مىشود، زيرا احترام به پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) چنين ارمغانى را به همراه دارد. در سوره حجرات آمده است:(إنَّ الذينَ يغضّون أصْواتهم عِنْد رَسُول الله أولئك الّذين امْتَحَن الله قُلُوبَهُم لِلتَّقوى لَهْم مَغْفِرةٌ و أجرٌ عَظيم)(35)؛
كسانى كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مىكشند، همان كسانى هستند كه خدا دلهايشان را براى پرهيزگارى امتحان كرده است، آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است.
هرچند اين آيه در مورد احترام به پيغمبر(ص) است، اما احترام به ائمه اطهار(ع) و مراجع هم به نوعى احترام و حرمت نهادن به پيامبر(ص) است. هرقدر كه مراجعه به مراجع بيشتر باشد، در واقع، امام زمان(عج) مركزيت و محوريت بيشترى در جامعه پيدا مىكند.(36)
از سويى، احترام به مراجع - كه امام(ع) آنان را نواب خود خوانده- زمينهاى است براى گردن نهادن در برابر حكومت مهدى(عج).
سرباز امام زمان بودن سنخيت مىخواهد، سنخيت و هماهنگى با امام در عدالت، تقوا و... در اين راستا هم بايد تمرين عملى داشت و هم تمرين فكرى، اما تمرين عملى، بايد عوام و خواص به عدل عادت كنند وگرنه تحمل حكومت مهدى(عج) بر آنها سخت خواهد بود. مسلماً در زمان حضرت هر كسى در مكان و جايگاه شايسته خود مىنشيند، همه بايد اين نوع آمادگى را پيدا كنند، يعنى خودشان را به عدل و قسط بيارايند. اين كه مىبينيم امام راحل فقط يك خانه كوچك در قم داشتند، معلوم مىشود كه ايشان خودشان را براى ظهور آماده كرده بودند. مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى با اين كه مبالغ زيادى از وجوه شرعى در اختيار داشتند، اما هميشه با همان عباى پاره سر درس حاضر مىشدند، اين يعنى همان تمرين عملى.
اما تمرين فكرى، خواندنِ زيارت نامههايى، مانند «جامعه كبيره»، «دعاىندبه» و «عهدنامه» است.انتظار فرج يك تمرين فكرى است. «أفضلُ أعمالِ أُمَّتي، انتظارُ الفَرَج مِن اللّه عزّوجلّ»، انتظار فرج بايد هميشه شعار شيعه باشد؛ يعنى مابايد همواره يكديگر را به انتظار و يادآورى فرج و ظهور امام دعوت كنيم. چرا پيشينيان ما روزهاى جمعه با ادب و سلاح از شهر خارج مىشدند. اين يك كار نمادين و تمثيلى بود، براى اين كه يادشان نرود كه فرج و ظهورى در راه است.(37)
از جمله تكاليف شيعيان در عصر غيبت تجديد عهد همه روزه به وحدانيت خداى رحمان، نبوت خاتم انبيا و ولايت ائمه هدى(ع) است. تجديد عهد، تازه كردن بيعت، ارائه عقايد حقه به پيشگاه خدا، رسول و ائمه(ع)، ستودن ايشان به پاكى و طهارت و درخواست پايدارى و دوام عقايد از خداوند تعالى با كمال خضوع است. اگر انسان همواره خود را در محضر امام زمان(عج) ببيند، گرچه در ظاهر حضور امام نباشد، اما هميشه امام را ديده و او را متوجه امورات ظاهرى و باطنى خود مى داند. بنابراين، لازم است هرشب خدمت گزارى و جان نثارى خود را اعلام كند. در حقيقت، او مثل مأمور و مسافرى است كه مولايش دستورالعمل ها و تكاليف لازم را بدواعلام كرده و او هر روز بايد مطابق آن عمل كند، اما چنانچه مطابق خيالات و رأى خود عمل كند، به خطرات بزرگ گرفتار مىشود.
________________________________________
پاورقى ها:
15. بحارالانوار، ج 52، ص 309.
16. همان، ج 51، ص 105.
17. همان، ص 87.
18. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 289.
19. سليمان كامل، يوم الخلاص، ص 374.
20. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 318.
21. شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 285.
22. بحارالانوار، ج 51، ص 137.
23. كافى، ج 1، ص 276.
24. محمدابراهيم النعمانى، كتاب الغيبه، ص 245.
25. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 360.
26. بحارالانوار، ج 52، ص 321.
27. البحرانى، حلية الابرار فى فضائل محمد و آله الاطهار، ج 2، ص 598.
28. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 383.
29. بحارالانوار، ج 51، ص 162.
30. شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 292.
31. بحارالانوار، ج 52، ص 30.
32. ميرهاشم ميرى.
33. محمدعلى گرامى، موعود، شماره 4، ص 15.
34. بحارالانوار، ج 53، ص 181.
35. حجرات (49) آيه 3.
36. موعود، شماره سوم، ص 14.
37. همان.