روزنامه نسل فردا/
پژوهشها حاکی از این است که اگر طلاق والدین در زمانی صورت گیرد که فرزندان بزرگ تر شدهاند، روابط صمیمانه پسران با هر دو والد کاهش خواهد یافت؛ از صمیمیت دختران با پدران به میزان قابل توجهی کاسته خواهد شد، اما صمیمیت آنان با مادران کمتر آسیب میبیند.
طلاق والدین به رشتهای از تعاملهای استرس زا بین کودک و محیط او میانجامد. موفقیت کودکان در کنار آمدن با این تعاملهای منفی، پیامدهای عمدهای بر سلامت روان آنان دارد. در واقع، عوامل استرس زای پس از طلاق ممکن است تأثیر عمده تری بر سلامت روان کودک داشته باشد تا خود طلاق. البته تردیدی نیست که این استرسها، همه را یک اندازه تحت تأثیر قرار نمیدهد. متخصصان بر این نکته تأکید دارند که کودکان، طلاق را رویدادی مهم و منفی میدانند که سبب بروز هیجانهای دردناک، سردرگمی و بلا تکلیفی میشود.
برخی از متخصصان بالینی، عقیده دارند که اکثر کودکان، کم و بیش طی یک سال، بار دیگر تعادل روانشناختی خود را به دست آورده و منحنی رشد و تکامل طبیعی خود را از سر میگیرند. برخی دیگر نیز تصور میکنند که اغتشاش حاصل در زندگی کودکان، مانع رشد سالم اجتماعی – هیجانی آنان میشود. کودکان احساس میکنند که توسط پدرشان رها شده و آن احساس امنیت اساسی که برای رشد خود به آن نیاز داشتند، از آنها دریغ شده و ناگزیر شدهاند، مسئولیت سلامت و رفاه والدین خود را، مانند فردی بزرگسال تقبل کنند.
نیمی از این کودکان به عنوان مردان و زنانی ناموفق و خود سرزنشگر، به دوران بزرگسالی قدم میگذارند و 10 تا 15 سال پس از طلاق سطح بالایی از سوء مصرف الکل، بزه کاری و هرج و مرج جنسی در آنان مشاهده میشود. مواردی که بر کیفیت سازشپذیری کودکان با طلاق تأثیر میگذارد، عبارتند از: جنس و سن کودک مزاج کودک، دانش بین فردی و منابع او برای انطباق با طلاق، میزان کشمکشهای قبل، بعد و هنگام طلاق...