سحرگاه روز یکشنبه، 27 دیماه سال 1334، میدان بزرگ پادگان لشکر 2 زرهی تهران، شاهد به شهادت رسیدن رادمردانی بود که عمر و جوانی خود را فدای اسلام کردهبودند؛ رادمردانی که نام خود را «فدائیان اسلام» گذاشتهبودند و برای عزت اسلام و مسلمانان، حتی از نثار خونشان، دریغ نکردند. در آن سحرگاه خونین، سیدمجتبی نواب صفوی، مظفر ذوالقدر، خلیل طهماسبی و سیدمحمد واحدی، در آخرین لحظات حیاتشان، فریاد تکبیر سر دادند تا پژواک صدایشان، در کنگره تاریخ طنینانداز شود و خفتگان را بیدار کند. رهبر فدائیان اسلام، تا آخرین لحظات عمر، امیدوار بود که سخنان پرالتهابش، در دل تیرهدلان تأثیر بگذارد و آیندهای بهتر را برای آنها رقم زند. پیش از آنکه روح بلند نواب به آسمانها پر بکشد، با صدای رسای خود خطاب به حاضران در میدان، سخنانی ایراد کرد، که یادگارِ ماندگار آن مجاهد نستوه برای آیندگان است: «شما بندگانی ضعیف در برابر خدای جهان هستید، چند روزه دنیا به زودی میگذرد، کاری کنید که در جهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید. شما به دستور شاه ستمگر ما را شهید میکنید، ولی طولی نمیکشد که همگی از این کردار زشت پشیمان می شوید، آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد. شما باید سرباز اسلام باشید و در راه دین بجنگید، نه این که سلاحتان را برای حفظ حکومت شاه، رو به سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید. روزی حقایق آشکار می شود و آن وقت، از اینکه از شاه حمایت کرده اید پشیمان خواهید شد. ای افسران و مقامات عالی مرتبه ارتش! شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده و فاسد شاهنشاهی بفروشید، به اسلام رو بیاورید تا در دو جهان به عزت برسید. فریب این درجه ها و مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است. والسلام»
تولد یک مبارز
شهید سیدمجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی، در سال 1303 هـ.ش، در محله خانیآباد تهران متولد شد. پدرش، مرحوم سیدجواد میرلوحی، روحانی مبارز و صریحاللهجهای بود که با اجبار دستگاه رضاخانی، از کسوت روحانیت بیرون آمد و مدتی به شغل وکالت اشتغال داشت. در همان ایام بود که روزی بر اثر مشاجره با «داور»، وزیر عدلیه، سیلی محکمی به گوش او زد و سه سال زندانی شد. شهید نواب صفوی، صراحت لهجه، شجاعت و دینداری را از پدر و مادرش آموخته بود. او در دوران دبیرستان، تصمیم به تحصیل علوم دینی گرفت و از آنجا که خانوادهاش مشکلات مالی فراوانی داشتند، مدتی در شرکت نفت آبادان به کار مشغول شد. شهید نواب صفوی، فعالیتهای مبارزاتی خود را از همین دوره آغاز کرد. مشاهده تبعیض و بیدادی که انگلیسیها نسبت به ایرانیان مسلمان روا میداشتند، برای او سخت و غیرقابل تحمل بود و به همین دلیل، مدتی پس از آغاز کار در شرکت نفت آبادان، اعتصابی را علیه مظالم انگلیسیها، سازماندهی کرد. شهید نواب صفوی، مدتی بعد راهی نجف اشرف شد. او افزون بر فراگیری درسهای حوزوی، نزد استادان برجسته حوزه علمیه نجف، از شاگردان مورد علاقه مرحوم علامه امینی ، صاحب کتاب سترگ «الغدیر» بود. تحصیل شهید نواب صفوی در نجف، با وقایع شهریور 1320 و فعالیتهای ضددینی «احمد کسروی» همزمان شد. شهید نواب صفوی پس از مطالعه نوشتههای کسروی، تصمیم به مقابله با او گرفت و با کمک مرحوم علامه امینی و مساعدت مالی شهید محراب، آیتا... مدنی، به ایران بازگشت. شهید نواب صفوی، ابتدا در آبادان به سخنرانی و پاسخگویی به شبهاتی که کسروی مطرح میکرد، پرداخت و سپس راهی تهران شد. او در تهران چند جلسه با کسروی گفتوگو و مناظره کرد، اما کسروی هر بار راه عتاب پیش میگرفت و او را تهدید میکرد. شهید نواب صفوی که حجت را برخود تمام میدید، با اجازهای که از مراجع نجف داشت، حکم اعدام کسروی را، با کمک تعدادی از دوستانش، اجرا کرد.
تأسیس جمعیت فدائیان اسلام در دورهای حساس
او که از شرایط نابسامان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران، ناراحت و نگران بود، تصمیم گرفت با تبلیغ احکام اسلامی و تلاش برای متوجه کردن مردم به آموزههای دینی، شرایط موجود را تغییر دهد. شهید نواب صفوی، همراه با دوستانش جمعیتی را تأسیس کرد و نام «فدائیان اسلام» را برای آن برگزید. این جمعیت نقش مهم و مؤثری در تحولات سیاسی و اجتماعی دهههای 20 و 30 خورشیدی داشت و تجربیات آن در سالهای بعد، دستمایه شکل گیری گروههای مبارز مسلمان شد. دورهای که شهید نواب صفوی و یارانش فعالیت خود را آغاز کردند، دورهای حساس و سرنوشتساز بود. از یک سو، تلاش اقلیتی در مجلس، برای ملی کردن صنعت نفت ایران و از سوی دیگر، خواست عمومی مردم ایران برای تحقق این امر، باعث شد «فدائیان اسلام»، وظیفه سنگین حمایت از نهضت را بر دوش بگیرند و در بزنگاههای حساس، به یاری آن بشتابند. اعدام هژیر توسط یاران شهید نواب صفوی، در همین راستا انجام شد. با این حال، رویکرد لیبرالمآبانه دکتر مصدق و عدم تلاش و تمایل وی برای اجرای احکام شریعت، شهید نواب صفوی و یارانش را نسبت به آینده نهضت نگران کردهبود. آنها کوشیدند دولت را نسبت به اشتباهاتش آگاه کنند، اما فایدهای نداشت و اعتراضات «فدائیان اسلام»، با بازداشت و زندانی کردن رهبر آنها پاسخ دادهشد.
شهید نواب صفوی مدتی پس از آزادی از زندان هم، به دکتر مصدق نامه نوشت و کوشید او را نسبت به مسائل و مصالح آگاه کند:«آقای دکتر محمد مصدق، نخستوزیر، پس از سلام؛ شما و مملکت در سختترین سراشیبی سقوط قرار گرفتهاید، چنانچه احساس کرده و معتقد شدهباشید که نجات بخش شما و مملکت، اجرای برنامه مقدس پیغمبر اکرم(ص) میباشد و پس از اتمام جریانات گذشته، آماده اجرای احکام مقدس اسلام باشید، قول می دهم که مملکت را به یاری خدای توانا و به برکت اجرای احکام و تعالیم عالیه اسلام، از هر بدبختی و سقوط و فسادی حفظ نموده، به منتهای عزت و سعادت معنوی و اقتصادی برسانیم. به یاری خدای توانا؛ سید مجتبی نواب صفوی.» با این حال، دکتر مصدق به هشدارها و دلسوزیهای نواب صفوی و یارانش وقعی ننهاد و با وقوع کودتای 28 مردادماه سال 1332، نهضت ملی شدن صنعت نفت، فرجامی تلخ پیدا کرد. اما فدائیان اسلام، فعالیتهای خود را ادامه دادند و از رویارویی با سران کودتا و در رأس آنها، دربار، هراسی نداشتند.
در مسیر وحدت اسلامی
چندی بعد، شهید نواب صفوی، با دعوت برگزارکنندگان «مؤتمر اسلامی»، راهی اردن شد و در این اجلاس شرکت کرد. هدف این اجلاس، ایجاد و تقویت تقریب میان مذاهب اسلامی و گفتوگو درباره مشکلات و مسائل اساسی جهان اسلام، به ویژه قضیه فلسطین بود. شهید نواب صفوی قصد داشت در این سفر، تعدادی از اعضای فدائیان اسلام را همراه خود ببرد، اما دولت زاهدی که پس از کودتای 28 مرداد، نسبت به فعالیت های فدائیان اسلام حساس شدهبود، تنها با صدور گذرنامه برای شهید نواب صفوی موافقت کرد. هزینه این سفر تاریخی توسط مردم تأمین شد. شهید نواب صفوی در این اجلاس، طی سخنانی به ضرورت پرهیز از مسائل قومی و قبیلهای اشاره کرد و گفت:«در زمان حاضر، مسئله، مسئله ملیت و عربیت نیست، بلکه مسئله اسلام و دفاع از حقوق مسلمین و حقوق مردم فلسطین است ... اگر افتخار به عربیت باشد، من فرزند بهترین مرد عرب هستم. اگر پیغمبر(ص) را از عرب بگیرید، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر اسلام(ص) است ... همان پیغمبر از جانب خداوند فرمود: إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُم؛ [ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت، ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست] حمله اسرائیل به سرزمین اسلامی فلسطین، به سرزمین عرب یا غیر عرب، حمله به سرزمین اسلام است.» شهید نواب صفوی، در همین سفر، مدتی به مصر رفت و در آنجا، ضمن دیدار با یکی از دانشجویان فلسطینی شاغل به تحصیل در دانشگاه قاهره، به او گفت:«فلسطین زیر چکمه های صهیونیزم و آمریکا جان میدهد و تو تازه به فکر این هستی که مهندس بشوی و مرفه باشی!؟ چرا نمیجنگی؟ چرا؟! مردی! حرکت کن! تکان بخور! مرد باش! مرد که نمیگذارد کشورش زیر چکمههای خارجی باشد. شما ذلیلترین افراد جهان هستید؛ زیرا کوچههای شهرتان، میدان تاخت و تاز بیگانه است. آزاد زندگی کنید. بجنگید. مرگ شرافتمندانه از زندگی ننگین بهتر است. این ننگ است که یک فلسطینی در دانشگاه قاهره درس بخواند، در حالی که فلسطین توسط صهیونیستها اشغال شدهباشد.» این سخنان تأثیر فراوانی بر فکر و ذهن آن دانشجو گذاشت؛ دانشجویی که بعدها با نام «یاسر عرفات» شهرت یافت.
به سوی شهادت
شهید نواب صفوی، پس از بازگشت به ایران، از شهادت یار دیرینش، سید عبدالحسین واحدی آگاه شد. مأموران رژیم، خانه به خانه در پی نواب بودند. او، همراه با محمدمهدی عبدخدایی، شبانگاه به منزل آیتا...سیدمحمود طالقانی وارد شد؛ همان شب بود که ضمن سخنانی، به دوستانش گفت:«وا... جوری خواهم مُرد که از هر قطره خونم یک نواب صفوی به وجود بیاید. ما میمیریم. مرگ ما حتمی است. از مال دنیا هم که چیزی نداریم.» صبح روز اول آذرماه سال 1334، خبر بازداشت نواب صفوی، تیتر اول روزنامهها شد. دادگاه فرمایشی رژیم شاه، یک ماه بعد برگزار شد و دادستان نظامی، سرلشکر حسین آزموده، برای نواب صفوی و تعدادی از یارانش، تقاضای حکم اعدام کرد. دادگاه آنها به صورت محرمانه برگزار شد. روز 24 دیماه سال 1334، دادگاه نظامی برای نواب صفوی و سه نفر از یارانش، یعنی سیدمحمد واحدی، خلیل طهماسبی و مظفر ذوالقدر حکم اعدام صادر کرد. تلاشهای دوستداران شهید نواب صفوی برای نجات وی و یارانش به جایی نرسید و آنها در سحرگاه روز 27 دیماه سال 1334، شربت شهادت را نوشیدند.