خرده (۱)
میخورد هر ذره ما پیچ و تاب
محشری در هر دم ما مضمر است
با سکندر خضر در ظلمات گفت
مرگ مشکل ، زندگی مشکل تر است
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
خرده (۴)
گل گفت که عیش نو بهاری خوشتر
یک صبح چمن ز روزگاری خوشتر
زان پیش که کس ترا بدستار زند
مردن بکنار شاخساری خوشتر
خرده (۶)
چشم را بینائی افزاید سه چیز
سبزه و آب روان و روی خوش
کالبد ، را فربهی می آورد
جامهٔ قز جان بی غم ، بوی خوش
خرده (۸)
طاقت عفو در تو نیست اگر
خیز و با دشمنان در آ به ستیز
سینه را کارگاه کینه ساز
سرکه در انگبین خویش مریز
خرده (۹)
از نزاکتهای طبع موشکاف او مپرس
کز دم بادی زجاج شاعر ما بشکند
کی تواند گفت شرح کارزار زندگی
«می پرد رنگش حبابی چون بدریا بشکند»
خرده (۱۵)
چه خوش بودی اگر مرد نکویی
ز بند باستان آزاد رفتی
اگر تقلید بودی شیوهٔ خوب
پیمبر هم ره اجداد رفتی
خرده (۱۶)
منم که طوف حرم کرده ام بتی به کنار
منم که پیش بتان نعره های هو زده ام
دلم هنوز تقاضای جستجو دارد
قدم بجادهٔ باریک تر ز مو زده ام
خرده (۱۰)
در جهان مانند جوی کوهسار
از نشیب و هم فراز آگاه شو
یا مثال سیل بی زنهار خیز
فارغ از پست و بلند راه شو
خرده
ندارد کار با دون همتان عشق
تذرو مرده را شاهین نگیرد
مزن وسمه بر ریش و ابروی خویش
جوانی ز دزدیدن سال نیست
ایکه گل چیدی منال از نیش خار
خار هم می روید از باد بهار
ای برادر من ترا از زندگی دادم نشان
خواب را مرگ سبک دان مرگ را خواب گران
نقد شاعر در خور بازار نیست
نان به سیم نسترن نتوان خرید
طفلک و برنا و پیر است
سخن را سالی و ماهی نباشد