پاسخ به:✉✉ ابیات پراکنده ابوسعید ابوالخیر ✉✉
ساقی تو بده باده و مطرب تو بزن رود
تا میخورم امروز که وقت طرب ماست
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
می هست و درم هست و بت لاله رخان هست
غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست
هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست
خطر گرفت اگرچه حقیر و بیخطرست
اگرچه خرد یکی شاخک گیاه بود
که تو بدو نگری زادسرو غاتفرست
هر آن دلی که نهفتست زیر هفت زمین
که تو بدو نگری همتش ز عرش برست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
ای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
در هیچ وقت خدمت مردی نکردهای
و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست
رنج مردم ز پیشی و بیشیست
راحت و ایمنی ز درویشیست
بر گزین زین جهان یکی و بس
گرت با دانش و خرد خویشیست
از دوست پیام آمد کاراسته کن کار
مهر دل پیش آر و فضول از ره بردار
اینست شریعت
اینست طریقت
ای روی تو چو روز دلیل موحدان
وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد
ای من مقدم از همه عشاق چون تویی
مر حسن را مقدم چون از کلام قد
مکی به کعبه فخر کند مصریان به نیل
ترسا به اسقف و علوی به افتخار جد
فخر رهی بدان دو سیه چشمکان تست
کامد پدید زیر نقاب از بر دو خد
آری چنین کنند کریمان که شاه کرد
سوی رهی بچشم بزرگی نگاه کرد
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند سبلت بسوزد
از دوست به هر چیز چرا بایدت آزرد
کین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد
گر خوار کند مهتر خواری نکند عیب
چون باز نوازد شود آن داغ جفا سرد
صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش
گر خار بر اندیشی خرما نتوان خورد
او خشم همی گیرد تو عذر همی خواه
هر روز به نو یار دگر مینتوان نکرد
عاشقی خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سختتر گردد کمند
مرا تو راحت جانی معاینه نه خبر
کرا معاینه آمد خبر چه سود کند