پاسخ به:مقطعات و غزلیات ناتمام رضیالدین آرتیمانی
جز نیم نفس نیست غم و شادی عالم
بر نیم نفس من چه بگریم چه بخندم
گو سرو برافراز که از جلوه هلاکم
گو چهره برافروز که بر شعله سپندم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
نه اشکم داشت تاثیری نه آهم
ز هر سو ناامیدی بسته راهم
فکنده بر سر آفاق سایه
چو چتر سنجری بخت سیاهم
ما بهر هلاک خود هلاکیم
ز آلایش آب و خاک، پاکیم
عین عشقیم و آن حسنیم
تادست بهم دهیم خشتیم
تا چشم بهم نهیم خاکیم
روح محضیم و جان پاکیم
در قتل من بغیر نهان یار بودهای
من غافل از فریب و تو در کار بودهای
امسال بوی سنبلم آشفته میکند
در هر گل زمین که در او خار بودهای
هرگز نگرفتیم بخوبان سر راهی
وز جذب نظر وانکشیدیم نگاهی
ای دل چو سرا پای وجودت همه شد یار
من هیچ ندانم دگر از یار چه خواهی
چه افسون با من دیوانه کردی
که از هر آشنـــا بیگانه کردی
ز بوی مشک نتوان کوچهها گشت
مگر زلف معنــــبر شـــانه کردی