گوهر عشق رضیالدین آرتیمانی
چه اشک، اشکی که چون ریزد ز مژگان
چه آه آهی که چون از دل زند سر
دل بیعشق بر جان بس گران است
سر بیشور مشتی استخوان است
تو را خلد و مرا باغ و چمن عشق
تو را حور و مرا گور و کفن عشق
ز عشق از هر چه برتر میتوان شد
خدا گر نه، پیمبر میتوان شد
اگر یزدان پاک از لات عشق است
جهان را قاضی الحاجات عشق است
که عقل کل بود دیوانهٔ عشق
بد و نیک و غم و شادی ندارد
نداند دوست از دشمن گل از خار
برش یکسان بود تسبیح و زنار
ز لذتهای عٰالم گر کنم یاد
رضی خواهی بعٰالم گر دلی خوش
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
پنج شنبه 24 دی 1394 2:03 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh