💝 نامهی عاشقانه ثریا به استاد شهریار و پاسخ شیرین او
روزی استاد شهریار نامهای دریافت میکند که روی پاکت یا داخل آن نشانی از فرستنده اش نبود:
شهریار! عکست را در مجله ای دیدم، خیلی شکسته شدهای، سخت متاثر شدم.
گفتم: خدای من این چهرهی دلدادهی من است؟ این همان شهریار است؟
این قیافهی نجیب و دوست داشتنی دانشجوی چهل سال پیش مدرسه دارالفنون است؟ نه من خواب می بینم...
سخت اشک ریختم...
و روز بعد استاد پاسخ نامه دوست جوانيش را که پري خطاب مي کرد، چنين سرود:
“پير اگر باشم چه غم، عشقم جوان است اي پري
وين جواني هم هنوزش عنفوان است اي پري
هر چه عاشق پير تر عشقش جوانتر اي عجب
دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است اي پري
پيل ماه و سال را پهلو نمي کردم تهي
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است اي پري
هر کتاب تازه اي کز ناز داري خود بخوان
من حريفي کهنه ام درسم روان است اي پري
ياد ايامي که دل ها بود لبريز اميد
آن اوان هم عمر بود اين هم اوان است اي پري
روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت
نوشدارويش، هنوز از پي دوان است اي پري
☆ شهریار ☆