استاد مطهرى دربیانات خود این جواب را به این شکل تقریر نمودهاند: "این مطلب را که چرا قرآن امامت و خلافت حضرت على (ع) را به اسم بیان نکرده است این طور پاسخ مىگویند که اوّلا: بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت اصل بیان کند، و ثانیاً: پیغمبر اکرم (ص) یا خداى تبارک و تعالى نمىخواست در این مسأله که بالاخره هوى و هوس ها دخالت مىکند، مطلبى به این صورت مطرح شود. گو این که صورت طرح شده را هم اینها آمدند و به صورت توجیه و اجتهاد و این حرفها را گفتند که مقصود پیغمبر (ص) چنین و چنان بوده است؛ یعنى اگر آیهاى هم به طور صریح در این خصوص وجود داشت، باز آن را توجیه مىکردند. پیغمبر (ص) در گفتار خودش به طور صریح فرمود: "ذا على مولاه"؛ دیگر از این صریحتر مىخواهید؟! ولى خیلى فرق است گفتار پیامبر (ص) با این صراحت را زمین زدن، و آیه قرآن را با وجود کمال صراحت در آن، همان روز اول بعد از وفات پیامبر، زمین زدن. و لهذا من این جمله را در مقدمه ی کتاب "خلافت و ولایت"نقل کردهام که یک یهودى در زمان حضرت امیر (ع) مى خواست عموم مسلمین را به حوادث نامطلوب صدر اسلام سرکوفت بزند (و انصافا سرکوفت هم دارد) به حضرت گفت: ما دفنتم نبیکم حتى اختلفتم فیه: هنوز پیغمبرتان را دفن نکرده بودید که در بارهاش اختلاف کردید.امیرالمؤمنین (ع) در جواب فرمودند: انا اختلفنا عنه لا فیه و لکنکم ماجفت ارجلکم من البحر حتى قلتم لنبیکم: اجعل لنا الها کما لهم آلهة. فقال: انکم قوم تجهلون: ما درباره ی پیغمبر اختلاف نکردیم، اختلاف ما در دستورى بود که از پیغمبر به ما رسیده بود، ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اوّل توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید براى ما بتى بساز مانند اینها. پس خیلى تفاوت است میان آنچه براى ما رخ داد با آنچه براى شما رخ داد، ما درباره ی خود پیامبر اختلاف نکردیم، بلکه درباره ی این اختلاف کردیم که مفهوم و مفاد دستور پیغمبر چیست؟ ایندو با هم خیلى فرق دارد که کارى که به هر حال انجام مىدادند توجیهش درخارج این طور باشد (نه این که در واقع این طور بود) که بگویند آنها که مرتکب این خطا شدند، خیال مىکردند مقصود پیغمبر این بوده، و در نتیجه گفته ی پیغمبر را به این صورت توجیه کردند، و یا این که بگویند نص آیه ی قرآن با این صراحت را کنار گذاشتند، یا قرآن را تحریف کردند."[14]
پس مىتوان گفت که نکته ی اصلى در عدم ذکر صریح نام ائمه ی اطهار (ع)، و یا لااقل نام امیرالمؤمنین (ع) صیانت قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن بوده است، چنان که ملاحظه مىشود آیات تطهیر[15] و تبلیغ[16] و ولایت[17] در لابلاى آیات مربوط به زنان پیامبر (ص) یا احکام یا عدم دوستى اهل کتاب آمده است که ظاهراً هیچ ارتباطى به ولایت ائمه ی اطهار (ع) و حضرت على (ع) ندارد، ولى شخص پژوهشگر منصف مىتواند با اندکى دقت متوجه شود که سیاق این قسمت از آیه، جدا از آیات قبل و بعد است که به جهت خاصى در آن جا گنجانیده شده است.[18]
[1] ابن البطریق، العمدة، ص 121 و 133؛ سید هاشم بحرانى، غایة المرام، ص 320، علامه امینى، الغدیر، ج 2، ص 278.
[2] این حدیث متواتر است و در کتب شیعه و سنى آمده است .در کتاب "الغدیر" ناقلان این حدیث طبقه به طبقه ازقرن اول تا قرن چهاردهم ذکر شدهاند که در راس آنها بیش از 60 تن از طبقه اصحاب پیامبر هستند که در کتب اهل سنت راوى این حدیث بودند و نام آنها در آن کتب ثبت شده است. و همچنین در کتاب عبقات میرحامد حسین، تواتر حدیث غدیر ثابت شده است. ر.ک: الغدیر، ج 1، ص 14 - 114؛ ابن المغازلى، مناقب، ص 25 - 26؛ مطهرى، مرتضى، امامت و رهبرى، ص 72 - 73.
[3] العمدة، ص 173 – 175؛ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 32؛ الغدیر، ج 1، ص 51 ؛ ج 3، ص 197 - 201.
[4] در مورد تواتر احادیث مربوط به امامت حضرت على (ع) درکتاب الغدیر و کتاب عبقات کوشش هاى بسیارى صورت گرفته است .فاضل قوشجى نیز - از اهل سنت - در مورد بعضى روایات تواترشان را رد نمىنماید. ر.ک: شرح قوشجى بر تجرید الاعتقاد، خواجه ی طوسى.
[5] محمدبن حسن حرّ عاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 123 ؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزى، ینابیع المودة، ص 494؛ غایة المرام، ص 267، ج 10، به نقل از مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 2، ص 185.
[6] « و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»، نجم، 3، 4.
[7] ر.ک: به کتب تفسیر، ذیل آیه ی مورد بحث، مانند فخرالدین رازى، التفسیر الکبیر، ج 12، ص 25؛ تفسیر نمونه، ج 4، ص 421 – 430؛ جلال الدین سیوطى، درالمنثور، ج 2، ص 393؛ همچنین کتب روایى اهل سنت این جریان را نقل کردهاند مانند: ذخایر العقبى، محّب الدین طبرى، ص 88؛ نیز جلال الدین سیوطى، لباب النقول، ص 90؛ علاء الدین على المتقى، کنزالعمال، ج 6، ص 391 و بسیارى کتب دیگر که به برخى از آنها در تفسیر نمونه، ج 4، ص 425 اشاره شده است.
[8] تحلیل از کتاب امامت و رهبرى، اثر استاد مطهرى، ص 38 بر گرفته شده است.
[9] "انما" به گفته ی نحویون دلالت بر حصر دارد ر.ک: مختصر المعانى.
[10] کلینى، کافى، کتاب الحجة، باب ما نص الله و رسوله على الائمة واحداً فواحداً، ج 1.
[11] متن روایت چنین است: عن ابى بصیر قال: سالت اباعبدالله (ع) عن قوله الله عزوجل "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم"، فقال (ع) نزلت فى على بن ابى طالب و الحسن و الحسین فقلت له: انّ الناس یقولون: فما له لم یسم علیا و اهل بیته فى کتاب الله عزوجل ؟ قال (ع) قولوا لهم: ان رسول الله نزلت علیه الصلاة و لم یسم الله لهم ثلاثاً و اربعا، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزلت علیه الزکاة و لم یسم لهم من کل اربعین درهماً، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعاً حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک.
[12] این نکته را استاد هادوى تهرانى در جلسه درس "مبانى کلامى اجتهاد" ایراد فرمودند، که در ج 2 کتاب مبانى کلامى اجتهاد به چاپ خواهد رسید.
[13] همان.
[14] امامت و رهبرى، ص 109 - 110، چاپ 27، انتشارات صدرا، تهران، 1381.
[15] احزاب،33 :" انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً: همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى را از شما اهل بیت دور نماید و شما را به پاکى خاصى مطهر گرداند" آیه ی فوق درضمن آیاتى که مربوط به نساء النبى است گنجانده شده است.
[16] مائده، 67 : "یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته: اى پیامبر آنچه را که از پروردگارت به تو نازل شده بیان کن و گرنه رسالت او را انجام ندادى" این آیه در لابلاى آیات مربوط به احکام مربوط به مردار و گوشت هاى حرام آمده است.
[17] مائده، 55 : "انما ولیکم الله..."که ذیل آیات مربوط به عدم دوستى یهود و نصارى آمده است.
[18] این نکته نیز از دروس "مبانى کلامى اجتهاد" استاد هادوى تهرانى، استفاده شده است که در ج 2 کتاب طبع خواهد گردید.
منبع: http://islamquest.net