0

مصلح و موعود جهاني

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

مصلح و موعود جهاني

از وراى قرون چون كوهى استوار از صبر بر اسبى راهوار از عزم مى آيد، در دستانش براى سركوبى نامردمان شمشير و قرآن درخشان براى هدايت مردمان، سراپا نماد نبوّت و ولايت است، آيينه پرستش حق ازلى است، قيامش همسنگ قيامت، ظهورش مظهر ديانت و مسلخ تباهي هاست. آرى او ظهور خواهد كرد پرده سياه و نكبت ظلم را بر مى دارد و سراسر جهان را پر از عدل و داد مى كند.

مصلح و موعود جهاني

يكى از مسائلى كه فرقه هاى مسلمان بر آن اتفاق نموده اند ظهور مهدى آل محمّد صلوات الله عليهم مى باشد. انتظار يك قيام روحانى و جهانى که زمبن را بر اساس ايمان به خدا و احكام دين اسلام پر از عدل و داد ساخته دنيا را از چنگال ستمكاران و جباران نجات بخشیده و پرچم عزيز اسلام را در تمام نقاط جهان به اهتزاز در آورد آرى، همه چشم به راه آن منجى جهان هستند. فرزندى از فرزندان آن احمد قيام كرده جهان را پر از عدل و داد كرده و آئين توحيدى و رسم برادرى و برابرى را زنده نموده و بشريت را از نعمت آسايش بهره مند سازد و هر گونه تفرقه و محروميت و ناكامى را از ميان بردارد. 
آرى، اين وعده، وعده الهى است و هيچ گونه ترديد و تخلّفى در آن نيست، دنيا به طرف آن عصر درخشان در حركت است. زمان و چرخش دوران هر لحظه انسان را نزديك و نزديكتر مى نمايد، ايمان به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)و جهانى شدن دين اسلام به نشانه هاى متعدد از قرآن مجيد و متواترترين روايات و قوى ترين اجتماعات اتكاء و استناد دارد كه هر مسلمان معتقد به قرآن و رسالت پيغمبر اسلام بايد به اين ظهور، ايمان راسخ و ثابت داشته باشد. 
اما نکته قابل توجه این است که اعتقاد به منجی و مصلحى الهى و جهانى در بسيارى از مذاهب و اديان وجود دارد و نه تنها شيعه كه اهل تسنّن و پيروان اديان ديگر چون يهود و نصارى و زرتشتيان و هندويان و ... به ظهور يك نجات بخش و مصلح بزرگ الهى اذعان و اعتراف دارند و قدومش را انتظار مى كشند. 
در مجموعه اى كه فراسوى خود داريد بر آنيم تا كلمات و گفتار محققانى را مطرح سازيم كه اديان و فرهنگهاى بسيار قديم اين كره خاكى را بررسى كرده اند که با زبان هاى گوناگون اشارت يا بشارتى به روزگارى آرمانى و پیدایش ابر مردى ايمانى تذكر داده اند. 
در همين جا لازم به ذكر است كه وقتى سخن از موعود در اديان ـ ولو ساختگى ـ مطرح مى شود، مقصود اين است كه فى الجمله ثابت كنيم همه اديان آينده اى روشن را فراسوى پيروان خود قرار داده اند: چرا كه فطرت همه انسانها خواهان پاكى و روشنايى و اصلاح زشتی هاست. وقتى انسان با اين فطرت پاك ، اوضاع فعلى خود را نابسامان مى بيند، اين سئوال در ذهن او جا مى گيرد كه اين اوضاع تا چه هنگام ادامه دارد؟! 
در اينجاست كه همه اديان سعى در پاسخگويى به اين سئوال فطرت انسان كرده و پايانى را براى دوران سياهى و نويد و اميدى براى آغاز دوران روشنايى مطلق داده اند. 
همه اين اديان به پیروان خود قطع داده اند اوضاعى كه در آن بسر مى بريد مقطعى و تمام شدنى است و در انتظار اصلاح امور باشيد. 
حال اين سئوال قابل طرح است كه نويد اصلاح آيا همه اش به نقطه موعود اسلامى و شيعى باز مى گردد؟
يعنى آيا مى خواهيم به هر وسيله ممكن بگوئيم كه همه اديان، نويد به آمدن مهدى آخرالزمان ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا داده اند؟ 
پاسخ اين سئوال مى تواند منفى باشد; بدين معنا كه در اين مقاله نفياً يا اثباتاً به هيچ عنوان در تعيين مصداق موعود در اديان ادعايى نداريم. فعلا تمام كوشش ما در اين نوشتار آن است كه ثابت كنيم همه اديان بشارت و اشارتى به موعود اصلاحگر و نويد و اميدى به پايان دوران ظلم و آغاز دوران عدل و پاكى دارند. 
رسالت اين مقاله ـ فعلا ـ در بيان كيفيت موعود و يژگي هاى شخصيتى او نيست. 
شايد موعود در برخى اديان اشاره به موعودهاى ميانه راه ـ يعنى پيامبران بعدى ـ و در برخى موارد اشاره به موعود بزرگ ميانى يعنى پيامبر مكرم اسلام باشد و يا شايد اشاره به موعود نهايى كه قبل از قيامت، قيام خواهد كرد ـ مهدى(عليه السلام)به اعتقاد اسلامى ـ باشد. 
البته در غالب اديان مورد بررسى در اين مقاله ظاهر در نوع سوم است نمونه هاى قبلى را مى توان به موارد زير مثال زد ـ گر چه شايد مثالها فراوان باشند: 
ـ بشارت و نويد حضرت موسى(عليه السلام)به آمدن موعود ـ مسيح(عليه السلام)ـ كه يهوديان معتقدند مسيح موعود هنوز نيامده است. 
ـ بشارت حضرت مسيح(عليه السلام)به آمدن پيامبرى در يثرب ـ نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)ـ و... 
باز هم تأكيد مى كنيم كه مقصد اين مقاله اثبات اصل موعودى اصلاح گر در احوال بشر و به پايان رسيدن دوران تاريكى هاست فارغ از شخصيت و مصداق وى. 
انواع مختلف موعود در اديان گوناگون را بيان مى كند. 
گفتار دوم آئين برهمن را مورد بحث قرار مى دهد كه در آن در مورد آينده روشن ترسيمى اين آئين سخن به ميان آمده كه مظهرى از مظاهر يكى از خدايانِ اين مسلك، در عصر آهن سوار بر اسب سفيدى در حالى كه شمشير برهنه درخشانى در دست دارد ظاهر شده و شرّيران را هلاك مى كند و خلقت را از نو تجديد و پاكى را رجعت خواهد داد. 
در بحث سوم به بررسى دين و آئين زُروانى كه تاريخى بس كهن و ديرين در ايران دارد مى پردازيم و در آن آئين بيان مى شود كه بالاخره ديو بدى از خداى نيكى شكست خورده فرمانروايى از آن خداى خوبى ها خواهد بود. 
در مقاله چهارم به آئين مهر پرستى  اشاره شده كه در آن بحث به اين نتيجه مى رسيم كه در روزى موعود، نبرد خير و شر به پايان مى رسد و اهريمن مقهور خواهد شد. 
در گفتار پنجم آئين مزدكيان بررسى مى شود كه او نيز آينده موعودى را نويد مى دهد كه پس از دوره اختلاط نور و ظلمت، دوباره نور از ظلمت جدا خواهد شد و بر مسند قدرت و اصالت خواهد نشست و آن نيز با مبارزه و اقدام مردم عملى خواهد شد. 
بحث ششم نگاه مادي گرايان را به آينده جهان بيان مى كند و اينكه آنها نيز آينده اى درخشان براى جهان ترسيم مى كنند. 
در مقاله هفتم به نگاه فلاسفه اسلامى در مورد موعود اشاره مى كنيم و اينكه آنها معتقدند كه روزى عالم بايد به كمال نهايى خود برسد و اين حركت، اجتناب ناپذير است. 
و بالاخره گفتار هشتم اعتقاد به دوره روشن آخرالزمان در اصول عقايد اديان آسمانى مثل اسلام، مسيحيت، يهوديت و... را به اجمال بررسى مى كند. 
در پايان لازم به ياد آورى است همانطور كه لازمه اين بحث مختصر است در توضيح اديان از شرح مطالب بصورت تفصيل اجتناب شده و در ابتداى هر بحث، ابتدا به معرفى اجمالى آن آئين پرداخته شده سپس نگاه آن مسلك را به موعود بررسى كرده ايم. 
منبع: هفت آسمان شماره 13 ـ 12 مقاله گونه شناسى انديشه موعود در اديان مختلف آقاى على موحديان عطار 
گونه هاى اصلى انديشه موعود 
در نخستين نگاه، منجى موعود فرهنگ ها و اديان را به دو گونه اصلى مى يابيم: يكى موعود نجات بخش جمعى، و ديگر نجات بخش فردى كه اين دومين عمدتاً به نجات معنوى  مى انديشد. 
انديشه نجات بخشى جمعى، يا رو به گذشته داشته و انتظار بازگشت كسى يا وضعيت سابقى را دارد يا كه نويد آمدن شخصى يا اوضاعى را در آينده مى دهد كه از پيش سابقه ندارد، يا چيزى بر آن مى افزايد يا قالبى نو بدان مى بخشد، يا به گونه اى تازگى در آن پديد مى آورد. 
آنكه رو به گذشته دارد، گاه به آرمانشهر  يا مدينه فاضله اى خردمدار مى انديشد  و گاه به باز برپايى حكومت پادشاهان باستان  يا عصر طلائى اساطيرى فكر مى كند و آنكه رو به آينده دارد، موعودش يا در پيوند با پايان جهان است، يا كه در هر مقطعى، چون هر هزاره اى، وعده آمدن كسى يا اوضاعى را مى دهد
گونه هاى انديشه موعود: 
1 ـ به لحاظ ماهيت: 
الف ـ موعود شخصى: 
* داراى جنبه الوهى (مثل مسيح براى مسيحيان يا ميتريه براى بودائيان مهايانه) 
* موعود بشرى صرف (مثل موعود اسلامى در نگاه عام) 
ب ـ موعود غير شخصى 
2 ـ به لحاظ كاركرد: 
الف ـ نجات بخش فردى (همچون موعود بودايى مهايانه) 
ب ـ نجات بخش جمعى 
ج ـ موعود به لحاظ كاركرد اجتماعى: 
1 ـ نجاتبخش صرفاً اجتماعى (مثل موعود برخى اديان سرخ پوستى و برخى اديان آفريقايى) 
2 ـ اجتماعى و معنوى (همچون موعود اسلامى شيعى) 
3 ـ صرفاً معنوى (همچون موعود مسيحيان و موعود دائو) 
موعود به لحاظ كاركرد اجتماعى انحصارى يا فراگير: 
1 ـ موعود قوم مدار (همچون موعود يهوديت و صهيونيسم) 
2 ـ موعود جهان شمول (همچون موعود آئين هاى اسلامى (هندو، بودا و ...) 
د ـ موعود به لحاظ آرمان: 
الف ـ رو به گذشته 
1 ـ آرمان شهرگرا (همچون موعود افلاطون) 
2 ـ بهشت گرا(1) 
3 ـ باستان گرا (همچون موعود كنفوسيوس) 
ب ـ رو به آينده 
1 ـ موعود پايانى (همچون موعود اسلامى) 
2 ـ موعود مقطعى (همچون موعود زرتشتى) 
ه ـ به لحاظ كيهان شناسى: 
1 ـ داراى كاركرد كيهانى 
2 ـ بدون كاركرد كيهانى 
دين برهمن
در قرن 8 يا 9 قبل از ميلاد برهمنان براى تثبيت مقام خود در رديف اول جامعه از آيين وداء دينى ـ مذهبى بيرون آورند كه آن را دين برهمن  مى نامند. 
كتب مقدس دين برهمن يكى برهمناها يا اصول اعمال دين و عبادات و افسون براى روحانيان است. 
و ديگرى اوپانيشادها  يا محاورات محرمانه نام دارد. برهمناها بايد بين هشتصد و ششصد قبل از ميلاد تأليف شده باشد اين متون شامل مطالب مربوط به قربانى و اعمال دين واشتقاق كلمات و افسانه هاى خدايان است. 
اوپانيشادها بايد بين سالهاى ششصد و سيصد قبل از ميلاد تأليف شده باشد و آنها را (اوراشا) يعنى نتيجه يا پايان ودا مى نامند(2). 
يكى از معتقدات برهمنان (ويشنو) است. 
ويشنو كه يكى از خدايان بزرگ و با اهميّت ايشان مى باشد داراى محبوبيّت و ارزش فوق العاده در نزد ايشان برخوردار است براى آشنايى و توضيح بيشتر به شرح (جناب آقاى دكتر محمد رضا جلالى) درباره آن اشاره مى شود.
ايشان ضمن شرح بعضى از لغات سانسكريت متعرض لغت (ويشنو) شده مى گويد: واژه ويشنو  از فعل ويش  به معنى نفود و تسلط داشتن و مسئول بودن است. 
ويشنودونى خدا از خداى ثلاثه هندو است. 
او حافظ يا حامى شكست ناپذير خوانده شده و اين صفت موجب شده كه بعدها قدرت حفظ و حمايت فوق العاده اى به او نسبت دهند . 
پرستندگان ويشنو او را مبدأ عالى جميع چيزها مى دانند (مهابهارت)(3) و (پورانا)ها خالق (پرجاپت) و خداى اعلى بشمار آمده و در اين حالت داراى سه شرط يا نيرو و خاصيّت است: 
1 ـ برهمايا خالق فعال كه وقتى ويشنو خواب بود گل نيلوفرى از نامش روئيد و اين خالق فعال از آن بوجود آمد. 
2 ـ خود ويشنو حافظ و نگهدارنده اش?ائى مى باشد كه به صورت مظاهر (اوتارها) مختلف مثلا بصورت كريشنا ظاهر مى شود. 
3 ـ (شيوا) يا (رودر) نيروى مخرب يا ويران كننده و نيست كننده است كه بنا بر آنچه در مهابهارت مذكور است از پيشانى ويشنو بوجود آمد. ويشنو بصورت نيروى حافظ و حامى در اين جهان به اشكال مختلف ظاهر گرديده است. 
به عبارت ديگر در ادوار مختلف ويشنو در مظاهر (مظهر اوتار  عديده تجسم پيدا كرده است. و در اين مظاهر كه به صورت انسان يا اشكال مافوق طبيعت است، قسمتى از جوهر الوهيت وارد شده و به آنها نيروى مافوق بشر بخشيده است. 
ظهور هر يك از اوتارها، براى اصلاح خطاهاى بزرگ يا بخشيدن خوبيهاى عظيم به اين جهان بوده است. 
معمولا براى ويشنو 10 مظهر ذكر كرده اند. 
آن 10 مظهر عبارتند از: 
1 ـ متسيه (ماهى) 
2 ـ كورم  (سنگ پشت) 
3 ـ وارهه (خوك يا گراز) 
4 ـ نرسنگهه(شير و مرد) 
5 ـ وامنه (خپله ـ كوتاه قد ـ كوژ پشت) 
6 ـ پرسورام (رام تبردار) 
7 ـ رام چندر (رام ماه مانند يا رام نجيب) 
8 ـ كرشن (سياه چرده) 
9 ـ بودا 
10 - گلكی ( اسب سفيد) 
از مظاهر مذكور در بالا مظهر اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم صرفاً جنبه افسانه اى و اساطيرى دارد و مظاهر ششم و هفتم و هشتم جنبه قهرمانى به خود گرفته است ولى مظهر نهم داراى جنبه مذهبى است. 
به گفته هنود مظهر دهم در انقضاى عالم ظهور خواهد كرد. 
لذا بنابر معتقدات هندوان: اين مظهر دهم از ويشنو در انقضاى كلى يا عصر آهن سوار بر اسب سفيدى در حالى كه شمشير برهنه درخشانى به صورت ستاره دنباله دار، در دست دارد، ظاهر مى شود و شرّيران را تماماً هلاك مى سازد و خلقت را از نو تجديد و پاكى را رجعت خواهد داد.(4) 
زُروانيان
پلو تار خوس(5) در كتاب (ايزيس و اوزيريس) درباره كيش زُروانى كه اولين دين ايرانيان بوده چنين مى نويسد: 
در پنج هزار سال پيش از جنگ ترويا(6) گروهى از مردم به دو خدا معتقد بودند و باور داشتند كه يكى از اين دو آفريننده نيكى و ديگر پديد آورندده چيزهاى بد و زيان آور است. 
ميان زروانيان افسانه هاى زيادى شايع است. از جمله اينكه هرمزد يا روشنى مطلق و اهريمن يا تاريكى محض در پيكارى سخت درگير هستند. هرمزد يا اورمزد براى كمك خويش، شش ايزد هستى بخش آفريد پس اهريمن مقابله به مثل كرد و شش ديو عليه ايزدان ششگانه خلق كرد آنگاه هرمزد سه بار خود را به فراخى بگسترانيد تا از خورشيد فراتر رفت و ستاره ها را بيافريد.(7) 
از آن پس 24 ايزد ديگر پديد آورد كه به درون تخم مرغ راه يافتند و چنين شد كه نيكى و بدى به هم آميخته شد. 
سرانجام كار 
سرانجام زمانى فرا خواهد رسيد كه اهريمن پديد آورنده همه زشتى ها و بدى ها از بين مى رود و همه مردمان نيك بخت شده به يك زبان سخن مى گويند. 
تئوپوسوس مورّخ مشهور يونانى در كتاب (فيلى پى كا) چنين نقل مى كند به مغان(8) به اين باورند كه مردى سه هزار سال پى در پى، يكى از اين دو خدا فرمانروايى كرده آن ديگرى تمكين مى كند در سه هزار سال بعدى به ستيزه و پيكار پرداخته با هم فرمانروايى مى كنند ولى سرانجام ديو بدى شكست يافته معدوم مى شود و مردم به شادى و بى نيازى بدون احتياج به خوراك بسر خواهند برد، بى آنكه سايه اى داشته باشند و خداى نيكى ها براى زمانى محدود به آسايش خواهد پرداخت. 
مهر پرستى
(دومين كيش آرياها پيش از زرتشت: ميترائيسم يا مهرپرستى) 
پيش از آنكه زرتشت ظهور كند، آريائيان به همراه زروانيگرى، مهرپرستى را نيز اختيار كردند. 
«مهر» در سانسكريت، ميترا(Mitra) و در پهلوى (Mitr) كه در پارسى امروز همان «مهر» ناميده مى شود. 
ميترا به معناى رفيق و همدم يكدل و يارى كننده است. 
در كتابهاى هندويى، ميترا خداى مهر و دوستى و نور و روشنايى و فروغ آفتاب است. ميترا و ارونا از خدايان كهن هندوها هستند. 
اساس مهرپرستى(9) 
اساس مهرپرستى بر اين اعتقاد است كه «مهر» خداى بزرگ است و خدايان ديگر كوچكتر از او. 
مهر پرستى بر اساس پرستش آتش و پرستش قواى طبيعت، مثل باد و طوفان و خرمى و بهار آسمان و كوه و جنگل و شب و... و پرداختن به سحر و جادو است كه لازمه پرستش قواى طبيعت و اعتقاد به ارواح خبيث و طيّب كه دست اندر كار جهان هستند، مى باشد. 
ميترائيسم (مهر پرستى) بر اساس پرستش آتش و مهر است. 
روحانيون مهر پرستى 
در مهر پرستى اصالت از آن مغان و روحانيون وابسته به مذهب مهر پرستى بوده كه براى انجام اعمال مذهبى نيروى بسيار زيادى داشتند و حتى مى توانستند دين را تغيير دهند. 
نفوذ ميترا فراتر از اديان ايرانى ـ هندى است و با تفاوتهايى زياد به غرب جهان نيز نفوذ كرد. 
میترا در نبرد انسان با دیوها یعنی در مبارزه با بی نظمی و ستمگری و بد طینتی، یاور انسان است. «ميترا» جنگاورى نيرومند و در عين حال ناجى انسان و راهنماى او پس از مرگ است. 
پديد آمدن و زايش ميترا 
جابجايى هايى درباره اساطيرى كه مغان درباره نور و روشنايى داشتند در برخورد با مسائل ميترايى روى داد. 
به موجب اين اساطير آسمانها گنبدى بسته داشت كه روشنايى از آن ساطع مى شد اين ترواش نور از گنبد آسمان تبديل به زايش ميترا از صخره سنگ شد. 
به عقيده مهر پرستان، خداى مهر به صورت انسانى در يك غار ظهور كرد و چوپانهايى كه در آن مكان به چرانيدن گوسفند مشغول بودند به وى ايمان آوردند (علت ايمان آوردن، منظره شگفت انگيز زايش ميترا و شمايل او كه كلاهى بر سر و كاردى در دست و مشعلى در دست ديگر داشت) آنگاه خداى مهر، گاو نرى را كُشت (گاو نخستين) و خون او را بر روى زمين افشاند. هر جا كه قطره اى از خون او افتاد، سر سبز و بارور شد. 
وى پس از چند سال به آسمان رفت و روان او پيوسته براى كمك به بندگان خود در زمين آماده است.(10) 
پيدايش نخستين نوع بشرنخستين زوج بشر پديد آمد و ميترا به سرپرستى او برگزيده و مأمور شد همواره اهريمن در صدد دشمنى با بشر بر مى آمد و بلاهايى همچون طاعون و خشك سالى را براى او ايجاد مى كرد اما ميترا هميشه بيدار و هوشيار بود تا زيانكارى اهريمن را بى اثر سازد و به همين جهت ميان اهريمن و ميترا جنگ هميشگى برقرار است تا اينكه... 
نابودى اهريمن 
به موجب باورهاى ميترايى كه ريشه اى كهن تر در فرديسنا داشت، پيكار خير و شرّ جدايى ابدى نبود بلكه براى اين نبرد دوره معين وجود داشت. 
به موجب اين انديشه پس از دوران معهود، پيكار به پايان رسيده و تقسيم قدرت ميان نيكى و بدى يا اورمزد و اهريمن به سر رسيده و دگر باره اهريمن در صدد بر مى آيد تا جهان ماده را منهدم سازد. 
در اين هنگام است كه دوباره گاوى شگفت انگيز همچون گاو نخستين روى زمين پديدار مى شود و ميترا نيز متولد شده ندا در مى دهد تا مردمان به زندگى برگردند مردم در اين رستاخيز (مانند دميدن در صور توسط اسرافيل در روايات اسلامى) به كالبدهاى پيشين و صورتهايى كه بودند درآمده آنگاه در آن رستاخيز باشكوه خداوندگار عاليجناب، نيكى را از بدى جدا نموده و راه نهايى را هموار مى سازد. 
پس میترا طی مراسمی گاو مقدس را قربانی کرده و به گونه ای به آفریدگار پیش کش می کند. (گزيده هاى ذات شپْرَم 35/34 و روايت پهلوى 54/23)... 
پس ژوپيتر ـ اورمزد كه از ستايش خوشنود شده اند و در ازاى گروه مؤمنان كه به نيايش جاودانان مقدس پرداخته اند، براى تنزيه و تصفيه نهايى و هلاك بدكاران، آتش سهمگين آسمانى را فرو مى فرستد در اين هنگام است كه روح پليدى و اهريمن و همه ديوان و زيانكاران و پيروانشان در اين آتش جهانى سوخته و جز نيكى و نيكان چيزى و كسى نمى ماند. 
جهان نو و پاكيزه و با طراوت شده و همه در يك زندگى جاودان و پر سرور مخلّد مى شوند.(11) 
ضميمه مترائيسم 
زروان كه ارجمندترين خداوند آن زمان بود خداى زمان بى كران و سرنوشت شناخته مى شد داراى مقامى بالاتر از آن بود كه در كار بشر دخالت كند. پسر او ارومزد بود كه با اهريمن كه نيروى شيطانى شناخته مى شد جنگيد. 
بين اين دو (مهر) كه جنبه ميانجى را داشت قرار گرفته بود و نجات بشر در دست او كه ميانجى نيرومندى بين نيكى و بدى بود، قرار داشت 
پس شخصيت و وجود مهر بود كه به عقيده نجات بشر بستگى داشت (نجات بخش فردى به معناى رهايى هر فرد از دست اهريمن كه همان ترك كارهاى اهريمنى مى باشد) 
تاريخ اديان و مذاهب در ايران نوشته عباس قديانى ص 95 ـ 94 
به نقل از كتاب مانى و تعليمات او اثر ويدن گردن ص 33 
مزدكيان
شخص مزدك: 
مزدك (با فتح ميم و زاى ساكن) پسر بامداد در اوايل عصر قباد ساسانى (488 ـ 541 م) از ميان دانايان و دانشمندان از شهر مازاريا در كنار دجله كه اكنون كوت العماره خوانده مى شود، برخاست. 
تاريخ نگاران، حتى آنهايى كه با وى مخالف بوده اند، به خرد و منطق و صفات برجسته او اشاره كرده اند. 
مى گويند او مردى پرهيزكار بود و لباس ساده اى بر تن مى كرد. 
مزدك هيچ گاه ادعاى پيامبرى نداشت و خود را پيرو شخصى به نام بوندوس مى دانست كه حدود سال 300 م اصلاحاتى در مانويت پديد آورده بود و در ايران و روم پيروانى داشت. 
كتاب مزدكيان 
كتابى كه مزدك آورد «زند» نام داشت و آن تفسير متجددانه اى بود كه با دين مزدايى مطابق نبود چنانچه خوارزمى(12) عقيده دارد كه كتاب «زند» تأويل اوستا بوده است و چون زرتشتيان، اوستا را كتاب آسمانى مى دانستند زند را بدعت مى شمردند. 
«شهاب الدين احمد الخفاجى» مى گويد: زند كسى را مى گفتند كه پيرو كتاب مزدك بوده است و معربش زنديق را براى پيروان دين «مانى و مزدك» بكار مى بردند.(13) 
ديدگاه هاى مزدك 
اصول مذهب مزدك با اصول سوسياليسم از خيلى جهات شباهت داشت و بناى آن بر اشتراك مال بود. 
مذهب مزدك نيز مانند بعضى از مذاهب قبلى(14) خود بر اصل دو گانه پرستى استوار بوده است و آن بدين معناست كه دو نوع اصل در جهان وجود دارد، يكى اصل خوبى كه مانى آنرا روشنايى يا «هرمزد» مى ناميد و ديگرى اصل بدى است كه آن ظلمت و اهريمن است .اين دو اصل هميشه با يكديگر نزاع و ستيز دارند. 
از نظر مزدك نور آگاه و ظلمت كور است. حركت نور ارادى ولى حركت ظلمت غير ارادى است. بنابر اين غلبه نور ضرورى و قطعى بود و غلبه ظلمت تصادفى و موقتى است. مزدك تداخل نور و ظلمت و پيدايش جهان مادى را طبق اين فرضيه امرى تصادفى شمرده و براى اين تداخل سه مرحله قائل است: 
مرحله اول: 
در اين مرحله نور و ظلمت مخلوط نبوده و هر يك بالاستقلال وجود دارند. 
مرحله دوم: 
اين مرحله اختلاط است. در اين دوران، ايندو عنصر با هم در مى آميزند. 
مرحله سوم: 
يا آينده موعود مزدك است كه جدا شدن نور از ظلمت مى باشد كه وقوع اين امر در آينده مسلّم و قطعى است كه تحقق آن با يارى و پشت?بان? مردم از نور و نبرد با نيروهاى ظلمانى ميسّر و ممكن مى گردد. 
وظيفه مردم است كه نور را از چنگ ظلمت برهانند و به اين مرحله تصادفى خاتمه داده نور را بر مسند قدرت و اصالت خود بنشانند. 
نكته شگرف انقلابى در آئين مزدك همانا تبليغ اين مسأله است كه بايد از طريق جهاد و مبارزه نور را از مرحله اختلاط به مرحله جدا شدن نور از ظلمت رسانده نور را از آميزش ظلمانى برهاند.(15) 
ماديگرايى ـ ماترياليسم
از ترانه هاى ماديون نيز اين آهنگ شنيده مى شود كه ناموس طبيعت بنابر فلسفه نشو و ارتقاء و قانون تكامل چنانچه از استخدام چوب و سنگ رفته رفته به استخدام برق و بخار و ضوء غير مرئى رسيده و همان طور كه در تحليل و تجزيه و تركيب بر راز نهانى اجسام راه يافته مواد و عناصر ذرّه بينى را تحت سيطره و تسخير در آورده است. همچنين روزى فرا مى رسد كه نردبان تكامل انسانى را از حضيض و پستى خوى حيوانى به اوج كمال استعداد خواهد رسانيد. در آن وقت خود خواهى و خود سرى، كينه ورزى و فتنه انگيزى ريا و حيله و نيرنگ و هر خوى نكوهيده يكسره مبدل مى شود به عاطفه و ايمان و به گذشت و احسان دل گواه زبان خواهد شد و زبان رازگشاى نهان، آزادى و داد سايه گستر مى گردد راستى در عدالت رواج كامل خواهد يافت و در آن هنگام كه روى زمين بهشت آيين و روزگار سازگار است. 
همان ناموس طبيعت، گل افراد را به انتخاب، اصلح مربى و مصلح كل قرار مى دهد. او حكمرواى مطلق گرديده عدالت وامنيّت اطراف جهان را احاطه خواهد نمود. 
منبع: اديان و مهدويت ص 38 محمد بهشتى. 
موعود از ديدگاه فلسفه اسلامى
جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم پوشيده از شرور و آفات است به هر طرف كه مى نگرى جلوه اى از ظهورات ظلم و ستم نمايان است. 
قتل و غارت و دزدى و ظلم و نفاق همه و همه پيرامون اين جهان به گونه اى پيچيده شده اند كه گويى جزء جدايى ناپذير آن مى باشند امّا با نگاهى عميق تر و تفكرى عقلانى در مى يابيم كه خير اين چنين نيست شرور و فتنه ها نه تنها از لوازم جدايى ناپذير اين جهان نيستند بلكه عالم تلاش مى كند تا خود را از قيد همه اين بديها رهاند و به خير و كمال محض دست يابد. 
براى توضيح اين گفتار لازم است نكاتى روشن و آشكار گردد. 
نكته اول: مفهوم شر و اينكه شر چيست؟ 
فيلسوف متجّر جناب بوعلى سينا از شرّ چنين تعبير مى كند: 
الشرّ بالذات هو العدم و لا كل عدم بل عَدم مقتضى طباع لا شىء من الكلمات الثابتة لنوعه و طبيعة. 
يعنى: شر ذاتاً همان عدم است. امّا نه هر عدمى بلكه عدم كمالاتى که مقتضاى نوع و طبيعت يك چيز است. 
و الشرّ بالعرض هو المعدِم و الحابس للكمال عن مستحقه. 
يعنى: شرّ بالعرض عبارت از چيزى است كه اين كمالات را از بين مى برد يا از آنچه استحقاق دارد، باز مى دارد. 
فكل شىء وجوده على كماله الاقصى و ليس فيهما بالقوة فلا يلحقه شرُّ و انما يلحق الشر ما فى طباعه ما بالقوة. 
يعنى: پس بر هر موجودى كه داراى كمال نهايى خود بوده و از هيچ جهتى بالقوه نباشد، شر لاحق نمى شود و شر تنها به موجودى مى پيوندد كه از جنبه اى بالقوه باشد.(16) 
البته مرحوم ملاصدرا صدر المتألهين نيز كلام مشابهى درباره شرّ فرموده اند: الشر هو فقد ذات الشىء او فقد كمال من كمالات التى يخصّه من حيث هو ذلك الشىء و الشر... امرُّ عدمى(17) 
يعنى: شر همان نبود و عدم ذات يك شى و يا كمال از كمالات آن شى است كمالاتى كه مخصوص آن شى مى باشد. پس شرّ يك امر عدمى است. 
ولى وقتى ما در اين عالم توجه مى كنيم مى بينيم كه شرورى نيز هستند كه نه تنها امر عدمى نمى باشند بلكه ما آنها را درك كرده حسّ مى كنيم كه وجود دارند. شرورى مثل درد و غمّ پس چگونه بيان مى شود كه شرّ مطلقاً يك امر عدمى است؟ 
در جواب اين اشكال جناب شيخ الرئيس چنين فرموده است: و اعلم انّ الشرّ على وجوه فيقال شرّ للنقص الذى هو مثل الجهل و الضعف و التشويه فى الخلقه و يقال شرّ لما هو مثل الألم و الغمّ الذى يكون هناك ادركاً ما لسبب لا فقد الشىء فقط(18) 
يعنى: بدانكه شرّ بر چند نوع است: شرّ به معناى نقص. مانند نادانى ناتوانى و نقص در خلقت و گاهى به چيزى از قبيل درد و غم (نيز) شرّ مى گويند كه در اينجا تنها فقدان و عدم يك كمال مطرح نيست بلكه علاوه بر آن ادراك نوعى عامل و سبب (مثل درد) نيز مطرح است نه فقط فقدان يك سبب و عامل. 
پس از اين كلام بوعلى استفاده كرديم كه همه شرور (حتى در آنهايى كه نوعى ادراك موجود مى باشد) به يك امر عدمى كه همان فقدان نبود شىء يا كمال آن است، برگشت مى كند. 
نكته دوم: در گفتار اوليه متذكر اين موضوع شديم كه جهان به سوى كمال حركت مى كند براى بيان اين مسأله نيز لازم است ابتداء درباره اصل معنى حركت كمى توضيح داده شود. 
فيلسوف معاصر مرحوم علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه) درباره حركت چنين مى فرمايد. 
إنّ الحركة نحو وجود يخرج به الشىء من القوة الى الفعل اى خروج الشى من القوه الى الفعل تدريجاً.(19) 
يعنى: حركت گونه اى از وجود است كه يك شىء بوسيله آن به چيزى كه استحقاق و استعدادش را دارد مى رسد به عبارت ديگر تدريجاً و كم كم به آنچه استعداد دارد تحقق مى بخشد. 
سخن عالم جليل القدر جناب علامه شهيد محمد باقر صدر (رحمة الله) اين بحث را روشن تر مى نمايد. ايشان مى فرمايند: 
ان الحركة تطوّر و تكامل تدريجى للشى الناقص(20) 
يعنى: حركت يك نوع دگرگونى و به كمال رسيدنى است كه به گونه اى تدريجى براى يك شىء ناقص صورت مى پذيرد. 
پس در حقيقت تلاش يك شىء براى رفع نقائص كه در آن وجود دارد يا به عبارت ديگر (با توجه به صدر بحث كه ثابت شد حقيقت شرور همان نقائص يك شى دانست، سعى آن براى زدودن شرّ از خودش و رسيدن به كمال كه ديگر نقصى در آن نباشد را حركت مى نامند: 
و ما با مراجعه به كتاب فلاسفه در مى يابيم كه مسأله حركت در موارد زيادى مطرح مى شود كه يكى از آنها جوهر(21) است يعنى بسيارى از فلاسفه قائل به اين مسأله اند كه جوهر همانند ديگر مقولات و موارد، در حركت و در نتيجه در حال تكامل يافتن است براى توضيح و اثبات اين موضوع به كلامى از مرحوم ملا صدرا اشاره مى شود: 
كل جوهر جسمانى له نحو وجود مستلزم لعوارض ممتنعة الانفكاك و تلك العوارض اللاّزمة هى المسمات بالمشخصات عند الجمهور و الحق انها علامات للتشخض. 
يعنى: جوهر هر جسمى كه وجود دارد مستلزم و همراه يك سرى عوارض است كه قابل انفكاك و جدايى از آن نيست. اين عوارض در حقيقت همان چيزهايى هستند كه علما از آن به عنوان مشخّصات نام مى برند ولى در واقع آنها علامتهايى براى مشخص و معين شدن جسم مى باشند. 
ايشان بعد از بيان مطلب بالا مى افزايند: 
و كل شخص جسمانى يتبدّل عليه هذه المشخصات كلاًّ او بعضاً كالزمان و الكَمْ و الوضع و الأين و غيرها. فتبدّلها تابع لتبدّل الوجود المستلزم اياها بل عينه بوجه. 
فإِنّ وجود كل طبيعة جسمانية يحمل عليه بالذات انه جوهر المتّصل المتكممّ الوضعى المتحيّز الزمانى لذاته.فتبدل المقادير و الالوان و الاوضاع يوجِب تبدّل الوجود الشخصى الجوهرى الجسمانى و هذا هو حركة فى الجوهر اذ وجود الجوهر جوهرٌ كما ان وجود العرض عرضٌ(22) 
عوارض و مشخصات هر جسمى به طور كلّى يا جزئى در حال تغيير و تبديل شدن مى باشند مانند زمان (كه در هر لحظه به زمان بعدى تبديل مى شود) ?ا كميت و مقدار (كه قابل تغيير است) يا وضع و شكل (كه آن هم تغيير مى كند) و أين يا مكان (كه عوض مى شود) و يا غير اينها از عوارض و مشخصات يك جسم همگى در تغيير و تبديل به سر مى برند. 
پس وجودى كه ملازم و همراه اين عوارض مى باشد نيز به تبع آنها تغيير مى كند بلكه به بيانى ديگر دقيقاً همان تغيير عوارض شامل اصل اين موجود ملازم آنها نيز مى شود چرا كه آنها جدا و مستقل نبوده كاملا نيازمند اين موجود هستند و مركباً يك جسم مى باشند. 
پس به وجود هر طبيعت جسمانى مى توان گفت كه ذاتاً جوهر متصل داراى كميّت و وضع است كه ظرف زمان مى باشد پس تبدّل مقدارها و رنگها و وضعها موجب تغيير وجود شخصى جوهر جسمانى نيز مى گردد و اين همان حركت در جوهر است چون وجود جوهر، جوهر است همچنانكه وجود عرض، عرض است در نتيجه روشن شد كه كليه اجسام اين عالم و جوهر آنها در حال تغيير و تبدّل يا به عبارت ديگر در حركت مى باشند چرا كه عوارض و مشخصات آنها از قبيل زمان وكميت و كيفيت و... در آنها تغيير مى كند. 
در ضمن اين بحث نيز بيان گرديد كه حركت در حقيقت همان فعليّت و تحقق يافتن استعدادهاى نهفته يك جسم است پس اينكه ميگوييم يك شى در حركت است يعنى استعدادهاى نهفته خود را محقق و موجود مى سازد و براى بدست آوردن آنچه مستحقّ آن است و اكنون ندارد تلاش مى كند. 
وقتى اين مسأله را با گفتارى كه در اوّل بحث درباره شرور مطرح كرديم پيوند بزنيم در مى يابيم كه جوهر همه اشياء به سوى بر طرف كردن شرور و نقائص حركت كرده براى تكامل خود تلاش مى كنند و سرانجام به مرحله اى مى رسد كه به تمام استحقاقات و استعداد خود جنبه فعليت و وجود بخشيده د?گر هيچگونه شرّى در آن باقى نمى ماند. 
در اينجا به گفتارى از مرحوم شيخ محمد رضا مظفر كه در حاشيه كتاب حكمت متعاليه بيان فرموده اند، توجه مى كنيم: 
ان الموضوع المتحرك متوجه بحركته الى غاية بها فعليّة كماله و هى الكمال الثانى و الفعلية التامه للموضوع. 
امّا الحركة فكل حدّ من حدودها فهو كمال اوّل و فعليةٌ بالنسبة الى الحد السابق كما انه قوة بالنسبة الى الحد الاحق. 
فالموضوع المتحرك متدرج بحركته بكمالاته المتوسطة و فعلياته الناقصة نحو كماله الاخير و فعليّته التامّة(23) 
يعنى: جوهرى كه حركت مى كند در واقع متوجه پايانى است كه كمالش در آن محقق مى شود که آن كمال ثانى و فعليت تام و نهايى آن جوهر مى باشد. 
امّا هر مرحله از مراحل حركت نسبت به مرحله قبل خود كمال اول و فعليت و وجودى است همانطور كه آن مرحله قبلى قوّه و استعداد براى مرحله بعدى مى باشد. پس هر موضوع متحركى بوسيله كمالات اوليه اى كه پيدا مى كند و فعليّت ها و وجودهاى ناقصى كه بدست مى آورد، تدريجاً به سوى كمال نهايى و وجود غير ناقص خود گام بر مى دارد. 
در نهایت همه موجودات به مرحله ای خواهند رسید که هیچگونه نقصی و شرّی نخواهند داشت و این گونه است که تمام شرور پایان خواهند یافت. 
مصلح بزرگ جهانى در نگاه اديان بزرگ آسمانى 
حجة الاسلام والمسلمين سيد هادى خسروشاهى 
فوتوريسم در اديان آسمانى
فوتوريسم يعنى اعتقاد به دوره آخر الزمان و انتظار ظهور حماسه گر غيبى و مصلح جهانى و بزرگ، از جمله مسائلى است كه در اصول عقايد ما جاى مهمى را اشغال كرده است. 
فوتوريسم عقيده اى است كه در كيش هاى آسمانى (زردشت، يهود و سه مذهب عمده مسيحيت: كاتوليك، پروتستان، ارتودوكس و به طور كلى در ميان مدعيان نبوت) به مثابه يك اصل مسلم قبول شده و همگى بالاتفاق بشارت ظهور همچو مصلحى را داده اند... 
در اين راستا، دو مذهب عمده اسلام ـ تشيع و تسنن ـ هم در ظهور يك «مهدى» در دوران واپسين زمان، اتفاق نظر دارند. 
متأسفانه در دوران توسعه تسلط و نفوذ استعمار و در طول تاريخ استثمار ملل مسلمان از جانب توسعه طلبان بين المللى، مسأله «مهدويت» با اشكال مختلفه اى، مورد سوء استفاده قرار گرفته و دشمنان ما تحت همين عنوان، ضربه هاى سختى بر پيكر اصول عقايد و در نتيجه به استقلال سياسى و اقتصادى ما، وارد آورده اند. 
اگر در قرون گذشته مدعيان قلابى مهدويت براى ارضاى شهوت جاه طلبى، دنيا پرستى و شهرت خواهى قيام مى كرده اند، سازندگان نواهاى مهدويت و بابيت در قرون ما، كه سرانجام از «نبوت جديد» سر در آورده اند، در مرحله اول از پشت مرزها الهام گرفته اند و شاهد صدق ما اين است كه نواها بيشتر در سرزمين هايى برخاسته كه «تحت قيوميت» ديگران بوده است. 
استعمارگران بدين وسيله كوشش كرده اند علاوه بر اينكه نگذارند ملل بى اطلاع آنها از حقايق يك عقيده جهانى و نجات بخش آگاه شوند، مللى را هم كه شايسته رهبرى فكرى و اجتماعى جوامع انسانى بوده و داراى ذخيره جامع الاطرافى هستند، از منابع فلاح و رستگارى خود دور كرده و به منظور به دست آوردن منابع ملى آنها با ايجاد تزلزلهاى عقيده اى در بين مردم و همچنين تجزيه و تفرقه در بين واحد جهانى به نام «امت اسلام» به مقاصد سوء و ضد بشرى خود دست يابند. 
«ارمستر» مى گويد: وقتى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ظهور كرد، در عربستان علاوه بر شرك ملى باستانى! سه ديانت بيگانه موجود بود: آئين يهود، ديانت عيسوى، كيش زردشت... 
نكته مشتركى كه در اين سه ديانت يافت مى شد عبارت از اعتقاد به يك وجودى بود كه بايستى در آخر الزمان ظهور كند و نظم و عدالت رفته را به جهان باز آرد و مقدمه خلود و سعادت دائم انسان را فراهم آورد. 
البته بشاراتى كه در اين باره در كتب آسمانى و كتب مدعيان نبوت وارد شده، بى شمار است كه از كتب غير اسلامى: زبور، زند، حكى، اشعياء، شاكمونى (هند)، انجيل متى، ديد و يا تكيل(هند)، جاماسب، انجيل يوحنا، دانيال را به عنوان نمونه مى توان نام برد و ما در اينجا فقط چند آيه از آنها را براى نمونه نقل مى كنيم: 
در فرمور (37) زبور داود(عليه السلام)مى گويد: (9) شريران منقطع مى شوند، اما متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد... (11) متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتى متلذذ خواهند شد (4) شريران شمشير را كشيدند، تا آنكه مظلوم و مسكين را بيندازند، كمانهاى ايشان شكسته خواهد شد (22) متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد اما ملعونان وى منقطع خواهند شد (38) عاصيان عاقبت مستأصل و عاقبت شريران منقطع خواهد شد.» 
در كتاب زند كتاب مذهبى زردشتيان در اين باره آمده است: «لشكر اهريمنان با ايزدان دائم در روى خاكدان محاربه و كشمكش دارند و غالباً پيروزى با اهريمنان باشد... 
ناگاه فيروزى بزرگ از طرف ايزدان مى شود و اهريمنان را منقرض مى سازند... و بعد از پيروزى ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان، به سعادت اصلى خود رسيده بنى آدم بر تخت نيكبختى خواهند نشست.» 
در كتاب جاماسب نامه شاگرد زردشت مى گويد:«مردى بيرون آيد از زمين تازيان از فرزندان هاشم، مردى بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق و به دين جد خويش بود و زمين را پرداد مى كند.» 
در كتاب صفياى نبى، فصل 3 در آيه 6 و 7 مى گويد:«به منظور گرد آوردن طوايف بشر بر يك دين حق، سلاطين دول مختلفه را نابود كنم، آنوقت برگردانيم به قومها لب پاكيزه براى خواندن همه به نام خداى و عبادت كردن ايشان به يك روش.» 
«شاكمونى» پيغمبر هندوها در كتاب مذهبى خود مى گويد: «پادشاهى دولت دنيا به فرزند سيد خلايق در جهان تمام شود و او كسى باشد كه بر كوههاى مشرق و مغرب دنيا حكم براند و بر ابرها سوار شود، و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد.» 
در انجيل متى فصل 24 آيه 27 و 30 آمده است: «... چون برق كه از مشرق بيرون مى آيد و تا مغرب ظاهر مى گردد، آمدن فرزند انسان نيز چنين خواهد بود... 
باز در انجيل متى فصل 25 آيه 21 گويد:«و چون فرزند انسان در جلال خود خواهد آمد با جمع ملائكه مقدسه بر كرسى بزرگ قرار خواهد گرفت.» 
در يكى از اناجيل مورد قبول مسيحيان پروتستان ضمن وصاياى مسيح(عليه السلام)به شمعون پطرس اين طور مى گويد: «اى شمعون خداى به من فرمود: تو را وصيت مى كنم به سيد انبياء كه بزرگ فرزندان آدم و پيمبر امتى عربى است. و بيايد ساعتى كه فرج قوى گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پر كند.» 
بشارت فوق به ما نشان مى دهد كه در زمان رستاخيز جهانى پيشواى ما، هدف انبياء يك مرتبه در سراسر روى زمين به مرحله اجرا در مى آيد، و انقلاب روحانى به اندازه اى قوى و نيرومند مى شود كه جهان را «همانند سيل» پر مى كند. 
اين بود اجماعى از شهادات و بشارات انبياء الهى با مدعيان نبوت كه براى نمونه نقل شده، و البته همه اديان، مصلح جهانى را به نام «مهدى» نناميده اند و هر مذهب و كيشى او را به نام مورد پذيرش همان كيش معرفى كرده است. ولى از قرائن و آيات قبلى و بعدى همان كتب به خوبى مى توان فهميد كه مقصود همه آنها همان «مهدى» از دودمان رسالت اسلامى است. 
«مسأله اجماعى و اتفاقى» 
با اينكه روشن است كه همه مسلمانان در اين عقيده متحدند، ولى به عنوان شاهد، دو نمونه از اقوال بزرگترين علماى اهل سنت را در اين زمينه ذكر مى كنيم: 
«ابن ابى الحديد» شارح نهج البلاغه در اين باره مى گويد: 
«موضوع آمدن مهدى موعود منتظر، قبل از انقضاء عالم مورد اتفاق همه مسلمانان است.» و همچنين ابن خلدون عالم بزرگ جامعه شناسى در مقدمه خود مى گويد كه در ميان مسلمانان در تمام قرون معروف بوده كه مردى از خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)با نام مهدى ظهور خواهد كرد و عدل و داد را در دنيا آشكار خواهد ساخت. 
«فان فلوتن» مستشرق شهير آلمانى در كتاب تاريخ شيعه و علل سقوط بنى اميه در اين باره مى گويد: 
«مسلماً اعتقاد به ظهور مهدى و انتظار او در بدو امر مختص به آل بيت نبوده، فكر مهدى منتظر، چنان در بين اهالى سنت شيوع يافت كه ياد بود مهدي هاى ديگر را مانند سفيانى و قحطانى و ديگران به كلى از لوح خاطر آنها زدود. بدون شك پيشگويى راجع به اينها و انتظار ظهور ايشان از نفوس مسلمانان بيرون نرفته است.» 
پس با اين شواهد اجمالا معلوم شد كه مسأله مورد بحث ما، از نقطه نظر دينى به اندازه اى ثابت و قطعى است كه هيچ گونه جاى شك و شبهه نيست. اخبار و احاديث وارده (از طريق شيعه و سنى) درباره اين مسأله مهم، به حدى است كه مى توان ادعا كرد كه در هيچ يك از مسائل دينى ما، اين اندازه روايت وارد نشده است و به طورى كه از تحقيق (غير استقصايى) يكى از بزرگان كنونى حوزه علميه قم بدست مى آيد، مجموعاً متجاوز از 3 هزار روايت و حديث در اين باره از پيغمبر اسلام و پيشوايان ديگر ما، وارد شده است، كه با توجه به اصول و قواعد علم حديث، نمى توان در حجت آنها ترديد كرد. 
فوتوريسم از نظر اسلام
اسلام كه آخرين و كاملترين كيش آسمانى است، اين موضوع را بيشتر و كاملتر تشريح كرده است. آياتى كه در قرآن شريف آمده و به اين موضوع تفسير شده زياد است، و ما تنها به نقل بعضى از آنها اكتفا كرده و تفصيل و كيفيت دلالت آنها را به كتب تفاسير حواله مى دهيم: 
1 ـ «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون...» 
«ما در كتاب زبور (داود) بعد از تورات (ذكر) نوشته ايم كه وراثت و حكومت جهانى از آن بندگان برگزيده و صالح خدا خواهد بود.» 
2 ـ «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون.» 
«اوست آن خدايى كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا سرانجام دين خود را بر هر دينى برترى دهد، ولو اينكه كفار كراهت داشته باشند.» 
3 ـ «يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين و اعزة على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم.» 
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد كسى از شما كه از دينش برگردد(خدا از او بى نياز است) و به زودى جمعيتى را روى كار مى آورد كه هم خدا آنها را دوست مى دارد و هم آنها خدا را در مقابل مؤمنان خاضع و در برابر كافران سربلندند. در راه خدا مجاهده مى كنند و از سرزنش سرزنش كنندگان نمى ترسند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى دهد. خدا واسع و داناست.» 
4 ـ «وعدالله الذين آمنوا منكم و عملو الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا يعبدوننى و لا يشركون بى شيئا.» 
«خداوند به آنهايي از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده مى دهد كه به آنها خلافت روى زمين عطا کند چنانچه به كسانى كه قبل از آنها بوده اند داده است و دين آنها را در زمين جايگزين مى كند، همان دينى كه براى آنها پسنديده. و ترس آنها را به امنيت مبدل مى سازد، آن روز مرا مى پرستند و چيزى را شريك من نمى سازند.» 
________________________________________
1- مراد از بهشت در اينجا اوضاع اساطيرى ايده آلى است كه در برخى اديان تصور مى شود، اوضاعى كه در آن حقيقت به عيان در اختيار بشر است، هماهنگى انسان و طبيعت كامل است و غفلت از حقيقت رخ نداده... 
2- آشنايى با اديان هند ـ مهرداد ايزدپناه، ص 31. 
3- (1) و (2) نام كتابى است. 
4 - كتاب اوپانيشاد. (سرّ اكبر) ترجمه محمد دارا شكوه فرزند شاه جهان ـ بخش شرح لغات سانسكريت توسط دكتر سيد محمد رضا جلالى نائينى ـ از ص 628 تا 637. 
5- زايدنييت (plutarkhas) كه پدرش اتوبولوس (Autobulu) نام داشت. كتاب مشهور وى به نام سرگذشت ها در زبان فارسى به نام «حيات مردان نامى» ترجمه شده و كتاب معروف او كه درباره آئين ايرانيان كهن نوشته ايزيس واوز?ريس (Eisiae_et_osiride) مى باشد. 
6- با توجه به اينكه جنگ ترويا (Toroya) و افتادن آن بدست يونانيان در 1184 پيش از ميلاد مسيح پيش آمده است. 
7- براى اطلاعات بيشتر درباره پيدايش جهان و حقيقت زروان به همان كتاب ص 93 مراجعه شود(تاريخ سياسى و اجتماعى ايران). 
8- مُغان جمع «مُغ» به روحانيون دينى گفته مى شده است. 
9- مبلّغى آبادانى، عبدالله، تاريخ اديان و مذاهب جهان ص 309 ـ 306. 
10- توفيقى، حسين، آشنايى با اديان بزرگ ص 61. 
11- فرانتس كومُن (Franz comont) آئين پر رمز و راز ميترايى «اسرار آئين ميترا» ترجمه و پژوهش: هاشم رضى ص 139 ـ 136 و ص 147 ـ 146. 
12- مفاتيح العلوم، طبع ليدن. 
13- عقايد مزدك نوشته دكتر سيد على مهدى تقوى ص 19 ـ 17. 
14- مانند مذهب مانى ، زرتشت يا زروانيان. 
15- عقايد مزدك، دكتر سيد على مهدى تقوى ص 64. 
16- الهيات نجات ـ بوعلى سيناـ ترجمه دكتر سيد يحيى يثربى. ص 281 ـ 282. 
17- الحكمة المتعاليه ـ ملاصدرا ـ الجزء الثانيه من السَّفَرَ الثالث ص 58. 
18- الهيات نجات ـ بوعلى سينا ـ ترجمه دكتر سيد يحيى يثربى ص 279. 
19- نهايه الحكمة ص 178 ـ الفصل الثالث من المرحلة التاسعة. 
20- فلسفتنا ص 357، سطر 17. 
21- براى تعريف جوهر لازم است كه ابتدا به نكته اى اشاره شود: 
اشياء عالم از دو عنصر ماهيت و وجود تشكيل شده اند. يعنى يك شى ماهيت و ذاتى است كه به همراه وجود تحقق پيدا مى كند. امّا اين تحقق و موجود شدن گاهى مستقلا صورت مى گيرد و نياز به شىء ديگرى ندارد مانند حيوان، انسان و يا در بعضى مواقع ذواتى كه موجود مى شوند مستقل نبوده براى محقق و موجود شدن نيازمند به يك موضوع و محل مى باشد مانند سفيدى كه براى موجود شدن نيازمند يك شى است تا در آن محقق شده آنرا سفيد كند با اين توضيح به تعرفى كه علامه طباطبايى رحمة الله (در فصل ثانى از مرحله سادسه كتاب نهاية الحكمة) درباره جوهر ارائه مى فرمايد توجه مى كنيم: 
(ان الجوهر ماهية اذا وجدت فى الخارج وجد لا فى الموضوع مستغن عنها) يعنى: جوهر ماهيت? است كه هرگاه در عالم خارج وجود پيدا مى كند مستقل بوده نياز به موضوع و محلى كه در آن محقق شود ندارد. 
و مقابل آن مى فرمايد: (و العرض ماهية اذا وجدت فى الخارج وجدت فى الموضوع) 
يعنى: عرض ماهيتى است كه هنگام تحقق آن در خارج و موجود شدنش نيازمند به موضوع و محلى است كه بر آن عارض شده و هستى پيدا كند. 
به همين دليل عوارض هيچگاه از موضوعات خود جدا نشده و قابل انفكاك نيست. 
22- حكمت متعاليه ملاصدراـ ص 103 ـ 104 ـ جزء الثالث من السفر الاول. 
23- حكمت متعاليه ملاصدرا ـ جزء ثالث از سفر اوّل ـ هامش ص 80 ـ 81.

دوشنبه 21 دی 1394  9:20 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها