0

قصه هاى تربيتى چهارده معصوم

 
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

حرمت سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله

 

حرمت سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله  


چند روز پس از رحلت پيامبر صلى اللّه عليه و آله مردى به محضر فاطمه عليه السلام مشرف شد و عرض كرد: اى دختر رسول اللّه، ایشان چيزى نزد شما به يادگار گذاشته است تا مرا از آن بهره مند سازى؟
فاطمه عليه السلام به كنيز خود فرمود: آن نوشته رابياور.
كنيز بدنبال نوشته رفت اما آن را پيدا نكرد.
فاطمه عليه السلام فرمود: آن را پيدا كن كه ارزش آن براى من برابر حسن و حسين است.
كنيز به جستجو پرداخت تا آن را پيدا كرد و به خدمت آن حضرت آورد. در آن نوشته آمده بود:
از مؤمنين نيست كسى كه همسايه اش از آزار او در امان نيست و كسى كه به خداوند و روز قيامت ايمان دارد سخن خوب مى گويد يا سكوت مى كند.
خداوند انسان خيره ، بردبار و عفيف را دوست دارد و انسان بدزبان ، كينه توز و گداى اصرار كننده را دشمن مى دارد. حيا از ايمان است و ايمان سبب ورود در بهشت مى باشد و فحش از بى شرمى سبب ورود در جهنم است .
(43)

 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


43 -  بحار النوار، ج 43، ص 82و 83.

 

 

دوشنبه 19 بهمن 1394  1:40 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

فاطمه الگوى زنان

 

فاطمه الگوى زنان  


در جهان اسلام بلكه عالم انسانيت فاطمه الگوى جامع و كاملى است كه چون خورشيد مى درخشد و راه زندگى را به هر زن مؤمن و آزادى مى آموزد. اگر چه عمر او كوتاه و فرازهاى تاريخ زندگى او محدود بود اما همان مقدار كه بيان شده است كافى است زيرا قطعه هاى تاريخى كه از زندگى را براى هر زنى كه بخواهد از او تبعيت كند روشن مى سازد. از طرفى مسائل زندگى زنان و مردان در اكثر موارد مشترك است و زنها مى توانند در مسائل مشترك از الگوهاى بزرگى چون از پيامبر خدا و ائمه اطهار عليه السلام بهره گيرند، اما مسائلى وجود دارد كه اختصاص به زنها دارد و جز يك زن كامل و جامع نمى تواند در آن قرار گيرد. بى اهميتى به جلوه هاى دنيا درسهاى ديگرى از خود به يادگار گذاشته است که اكثر آنها را مى توان آنها را از فصل سوم همين كتاب كه درباره آن حضرت نوشته شده است استفاده كرد.(44)
 

- پى‏ نوشت‏ها -


44 - دلائل الامامه طبرى ، ص 1.

 

سه شنبه 20 بهمن 1394  2:48 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

تحليل سخن سياسى دشمن

 

امام حسن (ع)
هلاكت انسان در سه چيز است تكبر حرص حسد.
(45)

 


تحليل سخن سياسى دشمن

 
معاويه سخن حساب شده را در بين مردم مطرح كرد كه در ظاهر بيان ويژگيهاى اخلاقى برخى از طوايف بوده بود. او گفت: طايفه بنى هاشم انسانهايى بخشنده اند پس هرگاه فردى از بنى هاشم دست از بخشش بردارد شباهت خود را به طايفه خويش ازدست داده است .
و (زبريها) بردبارند پس هرگاه يكى از آنها بردبارى خود را از دست بدهد شباهتى به خود ندارد.
و (مخزومى ها) به تكبر معروفند و هرگاه كسى از آنها اين صفت را نداشته باشد به طايفه هود شباهت ندارد.
اين سخن معاويه به امام حسن عليه السلام رسيد: حضرت فرمود: چه زيركانه سخن گفته است چه بساخواسته است كه بنى هاشم اموال خود را ببخشند فقير گردند و اين فقر سبب ضعف آنها شود و زبيرهاى جنگ براه اندازند و سرگرم شمشير كشى گردند و يكديگر را نابود كنند و مخزومى ها با تكبر بر ديگران مورد كينه آنها قرار گيرند ولى بنى اميه بردبارى كنند و مورد محبت مردم قرار گيرند.
(46)
 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


 45 - بحار النوار، ج 78، ص 111.
46  - بحارالنوار، ج 44، ص 106 و 107.

 

چهارشنبه 21 بهمن 1394  3:33 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخگويى به انتقاد ديگران

 

پاسخگويى به انتقاد ديگران  


روزى امام حسن عليه السلام با لباسى فاخر و وضعى آراسته و قيافه اى جذاب سوار بر مركب خود شد و از منزل بيرون آمد، در بين راه يك يهودى فقير با لباسهاى كهنه و اندامى ضعيف و لاغر به او برخورد كرد، از امام عليه السلام خواست توقف كند آنگاه، در برابر او ايستاد و گفت: يابن رسول اللّه! جد تو ( رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ) مى فرمود:
الدنيا سجن المومن و جنه الكافر.
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است .
و تو مؤمن هستى و من كافرم ولى دنيا را نمى بينم مگر اينكه بهشت توست، از آن برخوردارى و لذت مى برى و زندان من است كه سختى و فقرش مرا هلاك كرده است.
امام عليه السلام سخن او را شنيد فرمود: اى پيرمرد! اگر به آنچه خداوند تعالى براى من و مؤمنين در بهشت آماده كرده است بنگرى كه هيچ چشمى آن را نديده و هيچ گوشى آن را نشنيده است خواهى فهميد كه من قبل از ورودم به آنجا در اين دنيا در زندانى تنگ بسر مى برم و اگر به آنچه خداوند از آتش و بدبختى و عذاب آخرت براى تو و هر كافر ديگر آماده كرده است بنگرى خواهى فهميد كه تو قبل از رفتن به عالم آخرت در اين دنيا در بهشتى وسيع و نعمتى كامل بسر مى برى .
(47)
 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


47 - محجة البيضاء، ج 4، ص 218 و 219.

 

شنبه 24 بهمن 1394  12:04 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

ترحم بر حيوانات

 

ترحم بر حيوانات  


نجيح گويد: حسن بن على عليه السلام را ديدم كه مشغول خوردن غذا بود و سگى روبروى او قرار گرفته بود، هر لقمه اى كه مى خورد يك لقمه هم به آن سگ مى داد.
عرض كردم: يابن رسول اللّه! اين سگ را از خود دور نمى كنى؟
حضرت فرمود: رهايش كن زيرا من از خداوند حيا مى كنم كه جاندارى به من نگاه كند و من بخورم و به او نخورانم.
(48)

 

- پى‏ نوشت‏ها -


48 - بحار النوار، ج 43، ص 352.

 

 

 

شنبه 24 بهمن 1394  11:01 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

نمونه زيباى بزرگوارى

 

نمونه زيباى بزرگوارى  


روزى يكى از مردم شام وارد مدينه شد و ديد امام حسن عليه السلام بر اسبى سوار است، شروع كرد او را مورد لعنت قرار دهد اما امام عليه السلام چيزى به او نگفت. وقتى بدگوئى او به پايان رسيد آن حضرت جلو رفت و بر او سلام كرد و خنديد و فرمود: اى پيرمرد گمان مى كنم در اين شهر غریب باشى و شايد اشتباه گرفته اى. اگر از آنچه گفتى طلب عفو كنى تو را مى بخشيم و اگر از ما درخواستى داشته باشى عطا خواهيم كرد، اگر راهنمائى بخواهى تو را راهنمائى مى كنيم و اگر كارى داشته باشى براى تو انجام مى دهيم، اگر گرسنه باشى تو را سير خواهيم كرد و اگر عريانی تو را خواهيم پوشاند، اگر نيازمند باشى تو را غنى مى كنيم و اگر مسكن بخواهى تو را جاى خواهيم داد، اگر هر حاجتى دارى بر آورده مى كنيم و اگر مسافرى به سوى ما بيا و اثاث خود را نزد ما بگذار و مهمان ما باش تا وقت رفتن آنها را به تو باز مى گردانيم زيرا ما جاى وسيع و مال فراوان داريم .
وقتى آن مرد اين سخنان امام عليه السلام را شنيد گريه كرد و گفت:
اشهد انك خليفه اللّه فى ارضه، اللّه اعلم حيث يجعل رسالته (شهادت مى دهم كه تو خليفه خدا در زمين او هستى خدا بهتر مى داند كه رسالتش را در چه كسى قرار دهد) تا به حال تو و پدرت مبغوضترين خلق خدا در نزد من بوديد اما الان تو بهترين خلق خدا نزد من مى باشى و اثاث و لوازم خود را به منزل آن حضرت برد و تا زمانى كه درمدينه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدان به محبت او گرديد.  (49) 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


49 - بحارالنوار، ج 43، 344.

 

 

یک شنبه 25 بهمن 1394  9:02 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به مروان

 

پاسخ به مروان  


روزى مروان بن حكم كه از دشمنان اسلام و ائمه عليهم السلام بود امام حسن عليه السلام را مورد بدگوئى قرار داد.
وقتى بدگوئى او به پايان رسيد حضرت به او فرمود: من تلافى نمى كنم خداوند پاسخ تو را بدهد، اگر در آنچه گفتى راستگو هستى خداوند پاداش راستگوئى تو را بدهد و اگر دروغگو هستى خداوند جزاى دروغگوئيت را بدهد و خداوند شديدتر از من از تو انتقام خواهد گرفت .
امام عليه السلام دو برخورد متفاوت را با دو نفر بدگو اعمال كرد و علت تفاوت رفتار او در داستان قبلى و فعلى به روحيه و اهداف بدگويان مربوط مى شود. اولى فريب معاويه را خورده بود و امام عليه السلام با برخورد مشفقانه خود او را هدايت كرد اما مروان خود شيطانى بزرگ بود كه هيچ زمينه هدايت نداشت و امام عليه السلام به او جوابى عادلانه داد.
(50)
 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


50 - بحارالنوار، ج 44، ص 104.

 

 

دوشنبه 26 بهمن 1394  10:50 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

گرايشهاى باطل مردمى

 

گرايشهاى باطل مردمى  


روزى معاويه به امام حسن عليه السلام گفت: من از تو بهترم .
امام عليه السلام فرمود: چرا اى پسر هند؟
معاويه جواب داد: زيرا مردم با من هستند و بدور من جمع شدند و به دور تو اجتماع نكردند.
امام عليه السلام فرمود: اين سخن تو بدور از حقيقت است و همراهى مردم با تو بخاطر خوبى تو نيست اى فرزند هند جگر خوار.
کسانى كه بدور تو جمع شده اند دو دسته اند: عده اى كه مطيع و راضى هستند و عده اى كه از روى اكراه و نارضايتى بدور تو جمع شدند، اما اطاعت كننده از تو خدا را معصيت كرده است و كسانى كه با اجبار با تو همراه شدند بر اساس گفته خداوند در قرآن معذورند و حاشا كه من به تو بگويم من بهتر از تو هستم، زيرا در تو خيرى وجود ندارد تا من بهتر از تو باشم. اما بدان كه خداوند مرا از صفات پست پاك گردانيده است همان گونه كه تو را از فضايل دور داشته است.
امام حسن عليه السلام با اين سخنان ارزشمند خود بيان فرمود كه گرايشهاى مردمى هميشه حق نيست ممكن است زمانى مثل زمان پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله يا زمان نهضت اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى گرايش مردم حق باشد و زمانى مثل معاويه يا افراد ديگر كه موارد آن فراوان است باطل باشد.
بنابراين گرايشهاى مردمى هميشه راه حق نيست. بله در مواردى راه حل است. و اين درس بزرگى است كه امام عليه السلام به تاريخ داده است. چه اينكه گرايش مردم به امام خمينى در اول انقلاب اسلامى حق بود اما گرايش آنها به بنى صدر اولين رئيس جمهور نظام اسلامى در ايران باطل بود. معيار گرايشهاى حق تطبيق آنها با احكام و ارزشهاى الهى و اسلام ناب محمدى است.
(51)
 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


51 - بحارالنوار 44، 104.

 

سه شنبه 27 بهمن 1394  12:16 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

خوش برخوردى با ديگران

 

خوش برخوردى با ديگران  


امام حسن عليه السلام دوستى شوخ طبع داشت. روزى به خدمت او رسيد. امام عليه السلام فرمود: شب را چگونه صبح كردى؟
او در جواب گفت: يابن رسول اللّه! شب را بر خلاف رضاى خود و خدا و شيطان به صبح آوردم.
امام عليه السلام خنديد و فرمود چگونه؟
عرض كرد: خداى عزوجل دوست دارد كه او را اطاعت كنم و مرتكب معصيت او نشوم و من چنين نيستم و شيطان دوست دارد معصيت خدا كنم و او را اطاعت نكنم و اين چنين هم نيستم و خودم دوست دارم هرگز نميرم و اين گونه نمى باشم.
از اين داستان استفاده مى شود كه امام عليه السلام با همه ابهت و بزرگى كه داشتند به گونه اى با ديگران برخورد مى كردند كه آنها براحتى در محضر او بلكه با خود او شوخى مى كردند و حضرت گوش مى دادند و مى خنديدند.  
(52) 
 

- پى‏ نوشت‏ها -


52 - بحارالنوار، ج 44، ص 110.

 

یک شنبه 2 اسفند 1394  11:07 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

جود و بخشش

 

جود و بخشش  


روزى مردى در برابر امام حسن عليه السلام ايستاد و گفت: اى پسر اميرالمؤ منين! به خدائى كه به تو نعمت بخشيده است قسم مى دهم كه حق مرا از دشمنم بگيرى كه بسيار مستبد و ظالم است، نه به پيرمرد احترام مى گذارد و نه به كودك رحم مى كند.
امام عليه السلام كه تكيه داده بود با شنيدن سخنان او از جا حركت كرد و گفت: دشمن تو كيست تا حقت را از او بگيرم؟
آن مرد گفت: فقر.
امام عليه السلام مدتى سر به زير انداخت، آنگاه سرش را بسوى خادم خود بلند كرد و به او فرمود: آنچه پول نقد هست بياور. خادم پنجاه هزار درهم آماده كرد.
امام عليه السلام فرمود: همه را به آن مرد بده، سپس به او فرمود: به همان قسم هائى كه به من دادى قسمت مى دهم كه هرگاه دشمن ظالم تو دوباره آمد به نزد من آيى.
(53)
 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


53 - بحارالنوار، ج 43، ص 350.

 

سه شنبه 4 اسفند 1394  3:38 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پوشيدن لباسهاى زيبا

 

پوشيدن لباسهاى زيبا

 
هرگاه امام حسن عليه السلام به نماز مى ايستاد بهترين لباس خود را مى پوشيد.
به او گفته شد: يابن رسول اللّه چرا بهترين لباس خود را مى پوشى؟
حضرت فرمود:

ان اللّه جميل، يحب الجمال، فاتجمل لربى.
خداوند زيباست و زيبائى را دوست دارد و من خود را براى خدا آراسته مى كنم.
و خداوند فرموده است: زينتهاى خود را بهنگام عبادت در برگيريد.
و من دوست دارم بهترين لباسهايم را بپوشم.  
(54) 
 

- پى‏ نوشت‏ها -


54 - سوره اعراف ، آيه 31.

 

 

چهارشنبه 5 اسفند 1394  3:43 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

قطع رابطه با دشمنان

 

قطع رابطه با دشمنان  


معاويه كه مروان بن حكم را فرماندار مدينه قرار داده بود روزى براى او نامه نوشت كه دختر عبداللّه بن جعفر ( برادرزاده اميرالمؤ منين عليه السلام ) را براى پسرش يزيد خواستگارى كند و اضافه كرده بود كه هر مقدار پدرش مهريه تعيين كند مى پذيرم و هر اندازه بدهى داشته باشد مى پردازم ضمن اينكه اين وصلت سبب صلح بين بنى هاشم و بنى اميه خواهد شد.
مروان را بدنبال عبداللّه بن جعفر فرستاد تا دختر او را به عقد يزيد در آورد اما عبداللّه گفت: اختيار دختران ما با حسن بن على عليهماالسلام است و بايد با او صحبت كنى. مروان نزد امام عليه السلام رفت تا براى يزيد خواستگارى كند.
امام عليه السلام فرمود: هركس را مى خواهى جمع كن تا نظر خود را در آن جمع بيان كنم.
بزرگان طايفه بنى هاشم و بنى اميه جمع شدند آنگاه مروان برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند گفت:
معاويه به من دستور داده است تا
زينب دختر عبداللّه بن جعفر را براى يزید بن معاويه خواستگارى كنم و گفته است: هر اندازه پدرش مهريه تعيين كند مى پذيرم و هر مقدار پدرش قرض داشته باشد ادا مى كنم و اين وصلت سبب صلح دو طايفه بنى اميه و بنى هاشم مى گردد.
يزيد بن معاويه همسر بى نظيرى است و به جان خودم سوگند افتخار شما به يزيد بيش از افتخار يزيد به شماست، يزيد كسى است كه به بركت چهره او از ابر طلب باران مى شود! سپس سكوت كرد و در جائى نشست.
امام حسن عليه السلام پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: اما در مورد مهريه كه گفتى هر مقدار پدرش تعيين كند، ما بيش از سنت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله كه براى دختران و خويشاوندان تعيين مى كرد نمى خواهيم.
اما درباره اداى قرض پدرش، چه وقت زنان ما قرضهاى پدرانشان را ادا كرده اند كه زينب چنين كند؟
اما درباره صلح طايفه بنى هاشم و بنى اميه دشمنى ما با شما براى خدا و در راه خداست، بنابراين بخاطر دنيا با شما صلح نخواهيم كرد.
و اما اينكه افتخار ما به يزيد بيش از افتخار يزيد به ما است اگر ارزش حكومت بر مردم بيش از ارزش نبوت از سوى خداوند است ما به يزيد افتخار مى كنيم اما اگر نبوت ارزش بيشترى از حكومت دارد او بايد به وجود ما افتخار كند.
اما اين كه گفتى به بركت چهره يزيد از ابر طلب باران مى شود اين حرف جز براى اهلبيت رسول اللّه صحيح نمى باشد و تنها به بركت چهره آنها طلب باران مى شود.
نظر ما بر اين است كه دختر عبداللّه را به عقد پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوريم و من هم اكنون او را به عقد قاسم در آوردم و مهريه او را يك زمين مزروعى در مدينه قرار دادم كه ده هزار دينار آن را مى خرند و اين زمين براى آنها كافى است.
مروان گفت: آيا اين گونه با ما صحبت مى كنيد؟
امام حسن عليه السلام فرمود: هر يك از اين پاسخها در برابر هر يك از سخنان شماست.
مروان كه در انجام ماموريت خود شكست خورد مسائلى كه گذشته بود را طى نامه اى به معاويه اطلاع داد.
(55)
 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


55 - وسائل الشيعه ، ابواب لباس المصلى ، ج 2، ص 331.

 

 

پنج شنبه 6 اسفند 1394  12:16 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

نهى از قهقهه

 

نهى از قهقهه 

 

روزى امام حسن عليه السلام از محلى مى گذشت چشمش به مردى افتاد كه قهقهه مى زند نزد او رفت و فرمود: آيا مى دانى كه در روز قيامت وارد آتش جهنم مى شوى؟
او پاسخ داد: آرى.
امام عليه السلام فرمود: آيا مى دانى كه از افرادى هستى كه از آن خارج مى شوى؟
جواب داد: خير مطمئن نيستم.
امام عليه السلام تو كه نمى دانى كه حتماً از جهنم خارج خواهى شد چگونه قهقهه مى زنى؟  
(56) 

 

- پى‏ نوشت‏ها -


56 - بحار النوار، ج 44، ص 119 و 120.

 

شنبه 8 اسفند 1394  10:42 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

توجه به خدا

 

توجه به خدا

 
امام حسن عليه السلام وقتى وضو مى گرفت اعضاى بدنش مى لرزيد و رنگش زرد مى شد.
گفته شد چرا به هنگام وضو اعضاى بدن شما مى لرزد و رنگ چهره شما زرد مى شود؟
حضرت فرمود: حق است بر هر كسى كه در برابر پروردگار مى ايستد رنگش زرد شود و اعضايش به لرزه درآيد.
و هرگاه به درب مسجد مى رسيد سر خود را بالا مى كرد و مى گفت:

الهى ضيفك ببابك يا محسن قداتاك المسيئى، فتجاوز عن قبيح ماعندى بجميل ما عندك يا كريم.
خدايا مهمان تو به درب خانه توست، اى نيكوكار! گنهكار بسوى تو آمد پس به خوبيهاى خود از بديهاى من در گذر.  
(57) 
 

- پى‏ نوشت‏ها -


57 - ان منكم الاواردها. سوره مريم ، آيه 71.

 

 

دوشنبه 10 اسفند 1394  8:38 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها