0

اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:21 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

مسیر روضه ام امشب به سامرا افتاد
عزیز فاطمه در هجره بی صدا افتاد

غریب بود و کسی را نداشت، وقتی که
میانِ هجره ی تاریک خود ز پا افتاد

توان نداشت بگوید که آب می خواهم
خلاصه با لب خشکیده از نوا افتاد

تلاش کرد نیفتد زمین، ولیکن حیف
به روی خاکِ غریبانه، بارها افتاد

وضو گرفت و، به سختی سرش به مُهر رسید
و باز از شرر زهر، بی هوا افتاد

به زحمت از جگرش داد زد بیا مهدی
ببین که این پدرِ خسته بی عصا، افتاد

بلند شد که کمی رو به قبله بنشیند
نشست لحظه ای و، رو به کربلا افتاد

زمینِ هجره خنک بود و شیب هم که نداشت
کفن که داشت، چرا یاد بوریا افتاد؟

رضاباقریان

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:21 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

سامرا، بازباصفا شده ای

درحریمت برو بیا داری

اربعین پا به پایِ کرببلا

زائرودسته عزا،داری

بازهم گنبدِ طلائی تو

مثلِ مشهد زدورمعلوم است

همه دانند زیرِ این گنبد

مدفن دو امام ِ معصوم است
معرفت حکم میکند اینجا

وقتِ گریه به رسمِ جود وکرم

همه یادی کنیم این شبها

از تمام ِ مدافعانِ حرم
تا ابد یادمان نخواهد رفت

راهِ ما در مسیرِعاشوراست

در کنارِ دعایِ صاحبمان

امنیت زیرِ سایه شهداست
همه داخوشیِ ما این است

لااقل یک حسن حرم دارد

صبح و ظهروغروب سفره بپاست

بسکه صاحبحرم ، کرم دارد
اهلِ بیت رسول این ایام

به غم وغصه ها اسیر شدند

راستی بین بچه هایِ علی

این حسن ها چه زود پیر شدند
چشم خود باز کرد و باگریه

پسر خویش را نگاهی کرد

دست انداخت دورِ گردنِ او

لب اورا رویِ لبش آورد
زیر لب گفت:الوداع پسرم

بعداز این موسم جدائی هاست

این بیابان نشینی ماها

همه اش ارث مادرت زهراست
بعد از آنکه زدند مادر را

جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد

شادی از خانواده ما رفت

بیت الاحزان شبی که ویران شد
عصمت الله پشت در افتاد

پایِ دشمن به خانه اش واشد

آنقدر با قلاف کوبیدند

استخوانهایِ بازویش تا شد
محسنِ بی گناه را کشتند

دادِ زصدیقه را در آوردند

فضه و جد ما به پشتِ در

جسم ششماهه دفن میکردند
تشنه قدری آب بودم من

لب عطشانِ من تکان می خورد

کی به پیش نگاهت ای بابا

لب من چوبِ خیزران می خورد
عمه ات هست و مادرت هم هست

نه میانِ نگاههای حرام

وای از ماجرایِ بزم شراب

وای از ازدحام شهرِ شام
آستینها حجاب سر میشد

بین آن گیر ودار در بازار

چه کسی دیده است دعوایِ

زن و یک نیزه دار در بازار

قاسم نعمتی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:22 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد

یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد

 

اسب چموشی را لگام انداخت…نازش کرد…
آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد

وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت، غربت… یارِ غارش شد

در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد

گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد

تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد… سفره دارش شد

مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد

از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد

شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد

این جا امام عسکری در بین این حجره…
…جان کندنش بر روی پایِ یادگارش شد

در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد

رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و…
…دست کسی غارتگر آن یادگارش شد

سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد

زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر…
…تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد

محمد جواد شیرازی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:22 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسگری(ع)-شهادت

 

اینست راز روضۀ اشک روان شدن

خورشید بودن و پسِ پرده نهان شدن

دور از وطن شدن،به شب تار،بی خبر

تبعید از مدینه به یک پادگان شدن

محروم از دیار وَ دیدار شیعیان

زندان شدن،غریب شدن، بی امان شدن

هر شب شبیه سید و مولای خود علی

با چاه در نوا شدن و همزبان شدن

با دست و پای بسته چو اجداد طاهرین

از فرط غصه،پیر و بظاهر جوان شدن

هم حرف بد شنیدن و دم بر نیامدن

هم بارها به دشمن خود میزبان شدن

عمری امام بودن و پیرو نداشتن

هر دم به یک جفا و ستم امتحان شدن

امت گهی وَبالِ سرِ گُردۀ امام

گاهی عجیب،مسخره ی مردمان شدن

گاه از مدینه،یکسره تا سامرا اسیر

چون شام و کوفه، همسفر ساربان شدن

گاهی شهید سَمّ و گهی، سُمّ استران

گاهی اسیر نیزه و گاهی سنان شدن

گاهی به جُرمِ  زادۀ زهرا شدن - غریب

گاهی به جرم آل علی، بی نشان شدن

آیا اِمامتان حسنِ عسگری نبود

تا کی هنوز منتظر این و آن شدن

اصلا پِی بقای ولایت بنا شده

چندین امام ، یار امام زمان شدن

ای شیعه هر غمی که رسد،"فَابکِ لِلحسین"

 اینست راز روضۀ اشک روان شدن

 

محمود ژولیده

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:22 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسگری(ع)-شهادت

 

یک سامرا اندوه کنج سینۀ ماست

دانی که عمری غصۀ دیرینۀ ماست

از غربتت  آیین غم آیینۀ ماست

بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست

دارد غبار بی کسی کوی حریمت

گرد عزا بنشسته بر روی حریمت

دشمن به جرم عاشقی کشته شما را

چون جلوه گاه خالقی کشته شما را

چون نور  فجر صادقی کشته شما را

پرپر چو یاس و رازقی کشته شما را

چشم زمین و آسمان بر تو بگریند

جانا تمام عاشقان بر تو بگریند

زهر جفا در قتلتان  باشد بهانه

جان داده اید از غصه هایی بی کرانه

کوی مدینه، کربلا، این دو نشانه

شام بلا و کوفه و جور زمانه

اینها همه بر جانتان گردیده قاتل

گر چه جهان زهر جفا را دیده قاتل

نامت حسن، خلقت حسن، خویت حسن بود

جمع خصال و خلق نیکویت حسن بود

ذکر خوش و زیبا و دلجویت حسن بود

قلبت حسینی، نقش بازویت حسن بود

ذکر تو را گفتن به لب اوج سخن شد

مهدی به نام اطهرت، یابن الحسن شد

یابن الحسن  یعنی که مهدی زادۀ توست

شمشیر مانده در غلاف آمادۀ توست

نام خوشش زیبایی سجادۀ توست

او  میوة قلب تو و دلدادۀ توست

برگو بیاید دیده ها چشم انتظارند

آقا بیا که یاس ها دل بی قرارند

آقا بیا که  فاطمه چشم  انتظار  است

با مادرت قلب همه چشم انتظار  است

هستی به اشک و زمزمه چشم انتظار  است

بشتاب امیر علقمه چشم انتظار  است

زیبا شود گر که به رجعت آخر ای یار

آید امیر علقمه گردد علمدار

 

محمد مبشری

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:23 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

امام زمان(عج)-شهادت امام عسگری(ع)

 

یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت

خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت

داغی نشسته بر جگر داغدار تو

در خون نشسته است دل درد پرورت

قربان آن امام، که در آخرین نفس

سیراب گشته است به دست مطهرت

ای سرو سرفراز جهان، سرو سربلند

از ماتم پدر چه رسیده ست بر سرت

بهر تسلی دل درد آشنای تو

صف بسته اند خیل ملائک برابرت

ما را شریک درد و غم خود حساب کن

ما دل شکسته ایم ز احوال مضطرت

دلتنگ سامرای تو هستیم و چون نسیم

ما را ببر به دیدن گلزار پرپرت

رفتی به پشت پردۀ غیبت ولی شده است

صدها هزار عاشق و عارف کبوترت

چشم انتظار مانده زمین تا کدام روز

روشن شود جهان ز حضور منورت

با کثرت گناه «وفایی» شب فراق

دارد سلام و عرض ارادت به محضرت

 

سید هاشم وفائی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:23 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری(ع)-شهادت

 

ماه صفر رفت و دوباره محشری شد

هنگامۀ شور و عزای دیگری شد

اسلام، گریان امام عسکری شد

در خانه، مظلوم دو عالم بستری شد

مسموم شد مولا خبر در شهر پیچید

آقا به خود از شدت این زهر پیچید

آقا عزادارت زمین و آسمانند

با ما تمام قدسیان هم نوحه خوانند

بر چشمهامان اشکهای ما روانند

در زیر بار ماتمت قدها کمانند

امشب دل زهرا و حیدر غم گرفته

مهدی کنار بسترت ماتم گرفته

تو خود غریبی سامرایت هم غریب است

این روزها حال و هوایت هم غریب است

فرزندِ دور از دیده هایت هم غریب است

حس می کنم حتی عزایت هم غریب است

صاحب زمان بر پای تو صورت نهاده است

غربت همیشه عضوی از این خانواده است

هر بار یاد کوچه افتادی فِسُردی

با یاد زهرا مادرت صد بار مردی

راحت شدی دیگر تو با زهری که خوردی

کمتر کسی برده چنان رنجی که بردی

پیداست مولا از غروب دیدگانت

کار خودش را کرده زهر دشمنانت

سخت است فرزندت بگیرد دامنت را

بعدش ببیند لحظۀ جان دادنت را

خاموش بیند چشمهای روشنت را

پیشت بماند تا ببیند رفتنت را

ما هم به همراه ائمه روضه خوانیم

گریان آلامِ دل صاحب زمانیم

ابر غم تو کرده سایه ، سامرا را

در غم فرو برده تمام سینه ها را

ویرانه کرده کوچه های قلب ما را

کرده تداعی روضه های کربلا را

غمهای دیگر را غم تو برده از یاد

آقا بمیرم ظرف آب از دستت افتاد

تا ظرف آب از دستهایت بر زمین خورد

یاد آمدت ساقی عمود آهنین خورد

تا تیر بر مشک یل ام البنین خورد

افتاد مشک و ضربه ها از آن و این خورد

بر ساقی و بر اشکهایش گریه کردید

با حضرت مهدی برایش گریه کردید

اصلا همه بر دستهایش گریه کردند

بر دستِ از پیکر جدایش گریه کردند

پیغمبر و زهرا برایش گریه کردند

بر ماجرای کربلایش گریه کردند

این روضه هم مثل تمام روضه ها شد

از هر جهت رفتیم آخر کربلا شد

 

مهدی مقیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:24 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری(ع)-شهادت

 

مهدى بیا كه رفتنیَم، راهِ چاره نیست

 جُز تو، به آسمان ولایت ستاره نیست

آبى به كامِ خُشكِ منِ تشنه لب رسان

 در كارِ خِیر، حاجتِ هیچ اِستخاره نیست

 بِنشین كنارِ بسترم اى میوه ى دِلَم

 فُرصت به قَدرِ دیدنِ رویت دوباره نیست

 آه از دَمى كه حضرتِ حیدر به خانه دید

 در گوشِ مادرم اثر از گوشواره نیست

 مهدى  بِدان كه بِینِ مُصیباتِ كربلا

 جانسوزتر زِ حَلقِ پاره ى آن شیرخواره نیست

 جَدّ غَریبِ من، بَدَنَش پاره پاره شُد

 امّا بِه گِردِ من خَبَرى از سَواره نیست

 

سعید خرازی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:24 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری(ع)-شهادت

 

این داستان زهر و جگر مستمر شده

چشم پسر برای پدر باز ، تر شده

تغییر کرده رنگ رخت یابن فاطمه

کز سوز سینه ات پسرت با خبر شده

آثار زهر، صورتتان را کبود کرد

معلوم شد که هر چه شده با جگر شده

این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود ؟

یا شعلۀ در است ز تو شعله ور شده

این تازگی نداشت که با یاد مادری

در کوچه ، قاتل پسری میخ در شده

آه ای امام  یازدهم ارث فاطمه است

این گونه گر که عمر شما مختصر شده

آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟

که لحظه لحظه داغ دلت بیشتر شده

خنجر نمی برید گلوی حسین را

اما به روی گردن او کارگر شده

خواهر که ان یکاد برای تو خوانده بود !

دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟

ای بی ادب بلند شو از روی سینه اش

سنگینی ات مصیبت این محتضر شده

اوج مصیبت تو همین است خواهرت

با کاروان شمر و سنان همسفر شده

 

مهدی مقیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:25 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع) –  محمد بیابانی

 

تنها نه اینکه بر تن تو جامه ی عزاست

حتی سیاه پوش غمت سرّ من رئاست

 

"غم"، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر

با چشم های دائم الاشک تو آشناست

 

تنها، غریب، گوشه ی سرداب خانه ات

بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست

 

این روزها اگر که ندارید زائری

ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست

 

انگار ماتم تو تمامی ندارد و

هر روز، سینه ی تو به یک داغ مبتلاست

 

تو سوگوار خانه ی آتش گرفته ای

اما شکستن تو در این داغ، بی صداست

 

مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز

دستم به دامن تو و امضای کربلاست

 

محمد بیابانی

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:25 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع) –  امیر عظیمی

 

ای آفتاب، سایه نشین جمال تو

ای عمر خضر، بسته به آب زلال تو

ای نیستی خلق دو عالم، زوال تو

ای هست و بودِ خلقت و هستی، وبال تو

 

ماییم در حریم تو، داریم چشم لطف

از دامن کریم تو داریم چشم لطف

 

اینجا مقربان، صُلحا صف کشیده اند

پیغمبران حق، شهدا، صف کشیده اند

آقا ببین چقدر گدا صف کشیده اند

در «سُرّ مَن رأیِ» شما صف کشیده اند

 

تا که شوند جزو گدایان حضرتت

روزی خورند از نمک و نان حضرتت

 

ای سامرات، گلشن زیبای اهل بیت

گلدسته ات، بهشت دِلارای اهل بیت

دور ضریح، در حرمت، جای اهل بیت

از نسل توست «مهدیُ مِنّایِ» اهل بیت

 

امشب که ما به روضه ی تو مشتری شدیم

مشغول ذکر یاحسن العسگری شدیم

 

کعبه در این دیار به دورت طواف کرد

پای همین مزار به دورت طواف کرد

روزی هزار بار به دورت طواف کرد

با قلب داغدار به دورت طواف کرد

 

ای قبله گاه یار، به دور خودت بچرخ

حج را بجا بیار، به دور خودت بچرخ

 

ای آنکه چشم دهر برایت گریسته

در آسمان دو نهر برایت گریسته

جبرییل بحر بحر برایت گریسته

مسموم زهر، زهر برایت گریسته

 

آقای من، نلرز، به دور خودت نپیچ

بر خویشتن نلرز، به دور خودت نپیچ

 

آقا تو هم ز سمِ جفا تشنه لب شدی

آزرده زهر قلب تو را، تشنه لب شدی

رفته دلت به کرببلا، تشنه لب شدی

 

در ظلّ آفتاب لبش تشنه مانده بود

بین دو نهر آب، لبش تشنه مانده بود

 

آقا بنوش آب گوارا، بگو حسین

بگذار سر به دامن مولا، بگو حسین

آسوده سیر کن به ثریّا، بگو حسین

مهدی کنار توست، همین جا، بگو حسین

 

او آمده است رخت عزا را به تن کند

آماده است تا به تن تو کفن کند

 

کرببلا، حسین، دریغا کفن نداشت

اصلاً کفن که جای خودش، پیرهن نداشت

جز زخم و زخم و نیزه شکسته، به تن نداشت

"هذا قلیل"، پس به گمانم بدن نداشت

 

جسمی که پایمال سم اسب ها شود

باید که سهم خاک شود، بوریا شود

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:25 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع) – مهدی مقیمی

 

این داستان زهر و جگر مستمر شده

چشم پسر برای پدر باز ، تر شده

 

تغییر کرده رنگ رخت یابن فاطمه

کز سوز سینه ات پسرت با خبر شده

 

آثار زهر، صورتتان را کبود کرد

معلوم شد که هر چه شده با جگر شده

 

این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود ؟

یا شعلۀ در است ز تو شعله ور شده

 

این تازگی نداشت که با یاد مادری

در کوچه ، قاتل پسری میخ در شده

 

آه ای امام  یازدهم ارث فاطمه است

این گونه گر که عمر شما مختصر شده

 

آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟

که لحظه لحظه داغ دلت بیشتر شده

 

خنجر نمی برید گلوی حسین را

اما به روی گردن او کارگر شده

 

خواهر که ان یکاد برای تو خوانده بود

دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟

 

ای بی ادب بلند شو از روی سینه اش

سنگینی ات مصیبت این محتضر شده

 

اوج مصیبت تو همین است خواهرت

با کاروان شمر و سنان همسفر شده

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 29 آذر 1394  4:26 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها