راهبرد نخست: کوششهای علمی
گرچه امام حسن عسکری(ع)، به دلیل قرار گرفتن در شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش در تمام جامعه نشد، اما، در میان آن همه خفقان و فشار توانست شاگردانی تربیت کند که هر کدام، به سهم خود، در نشر و گسترش معارف اسلام و دفع شبهات دشمنان، نقش مؤثری داشتند. شیخ توسی تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است که در میان آنها، شخصیت های برجستهای مانند احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری، عبدا... بن جعفر حمیری، ابو عمرو عثمان بن سعید عَمری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار، به چشم میخورند که شرح خدمات آنها در این مختصر نمیگنجد. علاوه بر تربیت این شاگردان، گاه مشکلات و تنگناهایی برای مسلمانان پیش میآمد که جز امام حسن عسکری(ع)، شخصیتی از عهده حل آنها بر نمیآمد. آن حضرت(ع) در این مواقع، با علم الهی خود، بن بست به وجود آمده را میشکست و مشکل را حل میکرد. ابن شهر آشوب مینویسد: «اسحاق کِندی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار میرفت و در عراق اقامت داشت، کتابی به نام «تناقضهای قرآن» تألیف کرد. او مدت زیادی در منزل نشسته و به نگارش آن کتاب مشغول بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(ع) شرفیاب شد.
هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفتههای استادتان، «کندی»، را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمیتوانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام(ع) فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود میتوانید آن را برای استاد نقل کنید؟ شاگرد گفت: آری. امام(ع) فرمود: از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. سپس به او بگو: مسئلهای برای من پیش آمده است که غیر از شما، کسی شایستگی پاسخ دادن به آن را ندارد و آن مسئله، این است که آیا امکان دارد گوینده قرآن از گفتار خود، معنایی غیر از آنچه شما حدس میزنید، اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: آری، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه میدانید؟ شاید گوینده قرآن معانی دیگری، غیر از آنچه شما حدس میزنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار بردهاید؟ امام(ع) افزود: او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام(ع) رفتار کرد تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد شد. آنگاه سوال امام عسکری(ع) را به این نحو مطرح کرد. فیلسوف عراقی، با کمال دقت، به سوال شاگرد گوش داد و گفت: سوال خود را تکرار کن. شاگرد سوال را تکرار کرد. استاد تأملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست؛ امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده، چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد. استاد که میدانست شاگرد او نمی تواند چنین سوالی را از پیش خود مطرح کند و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم میدهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سوالی از کجا به ذهن تو خطور کرد؟ شاگرد پاسخ داد: چه ایرادی دارد که چنین سوالی به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد گفت: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سوال را از کجا فرا گرفتهای؟ شاگرد پاسخ داد: حقیقت این است که، «ابومحمد» (امام حسن عسکری(ع)) مرا با این سؤال آشنا کرد. کندی گفت: اکنون واقعیت را گفتی؛ سپس افزود: چنین سوالهایی تنها زیبنده این خاندان است.
راهبرد دوم: ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان
در زمان امام عسکری (ع)، تشیع در مناطق مختلف جهان اسلام گسترش یافته بود. شهرها و مناطقی مانند کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامرا، جرجان و بصره ،از پایگاههای شیعیان به شمار میرفتند. در میان این مناطق، به دلایلی، سامرا، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند. گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب میکرد تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو و ارتباط آنها را با هم، از سوی دیگر، برقرار کند و از این رهگذر، شیعیان را از نظر دینی و سیاسی، رهبری و سازماندهی کند. این نیاز، از زمان امام نهم احساس میشد و شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق مختلف، به منظور برقراری چنین سیستمی، از آن زمان اجرا شده بود. این برنامه در زمان امام عسکری(ع) نیز پی گرفتهشد. به گواهی اسناد و شواهد تاریخی، آن حضرت نمایندگانی از میان شخصیتهای برجسته شیعه برگزید، در مناطق متعدد منصوب کرد و با آنها در ارتباط بود و از این طریق، شیعیان را در همه مناطق هدایت میکرد. از میان این نمایندگان، میتوان از «ابراهیم بن عبده»، نماینده امام در «نیشابور»، یاد کرد. امام(ع) طی نامه مفصلی خطاب به «اسحاق بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامی، تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار نسبت به سرپیچی از فرمان امام، نوشت:«... ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده هستی تا وی به آنچه من در نامهای که به وسیله محمد بن موسی نیشابوری فرستادهام، عمل کند. تو و همه کسانی که در شهر تو هستند، موظفید بر اساس آن نامه عمل کنید. ابراهیم بن عبده این نامه مرا برای همه بخواند تا جای سوال و ابهامی باقی نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهیم بن عبده و بر تو و همه پیروان ما باد!» «محمد بن جریر طبری» مینویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده امام، ابو محمد عسکری(ع) بود. وقتی که آن حضرت به شهادت رسید، وکالت حضرت صاحب الزمان(عج) را به عهده گرفت. از طرف آن حضرت، نامه هایی خطاب به او صادر میشد و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گرد آوری میکرد و به امام میرساند. «ابراهیم بن مهزیار» اهوازی نیز، یکی دیگر از وکلای امام حسن عسکری(ع) بود و در رأس سلسله مراتب وکلای امام(ع)، «محمد بن عثمان عَمری» قرار داشت که وکلای دیگر، به وسیله او با آن حضرت در ارتباط بودند.
راهبرد سوم: فعالیتهای سرّی سیاسی
امام عسکری(ع)، با وجود محدودیتهایی که از طرف دستگاه خلافت ایجاد شدهبود، یک سلسله فعالیتهای سرّی سیاسی را رهبری میکرد که با گزینش شیوههای بسیار ظریفِ پنهانکاری، از چشم جاسوسان دربار دور میماند. در این زمینه، نمونههای فراوانی وجود دارد.«عثمان بن سعید عَمری» که از نزدیکترین و صمیمیترین یاران امام(ع) بود، زیر پوشش روغن فروشی فعالیت میکرد. شیعیان و پیروان امام حسن عسکری(ع)، اموال و وجوهی را که میخواستند به امام(ع) تحویل دهند، به او میرساندند و عثمان، آنها را در ظرفها و مشکهای روغن قرار میداد و به حضور امام میرساند . «داوود بن اسود»، خدمتگزار امام حسن عسکری(ع) میگوید: امام(ع) به من فرمود این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده. من چوب را گرفتم و روانه شدم. در راه به یک نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم وبه قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بود. به سرعت چوب را زیر بغل گرفتم و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت.
راهبرد چهارم: حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان
یکی دیگر از موضعگیریهای امام عسکری(ع)، حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان بود. با یک مطالعه در زندگانی آن حضرت، این مطلب به خوبی آشکار میشود که گاهی برخی از یاران امام(ع)، از تنگناهای مالی، در محضر امام شکوه میکردند و آن حضرت، گرفتاری مالی آنها را برطرف میکرد و گاه، حتی پیش از آنکه اظهار کنند، این کار را انجام میداد. این اقدام امام(ع) مانع از آن میشد که آنان زیر فشار مالی، جذب دستگاه حکومت عباسی شوند. «ابو هاشم جعفری» میگوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامهای به امامعسکری(ع) بنویسم، اما خجالت کشیدم و صرف نظر کردم. وقتی به منزل خود بازگشتم، امام(ع) صد دینار برای من فرستاد و طی نامهای نوشت: هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا مکن، از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود میرسی.
راهبرد پنجم: تقویت و توجیه سیاسی رجال شیعه
از جالبترین فعالیتهای سیاسی امام عسکری(ع)، تقویت و توجیه سیاسی رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختیهای مبارزات سیاسی در راستای حمایت از آرمانهای بلند تشیع بود. از آنجا که شخصیتهای بزرگ شیعه در فشار بیشتری قرار داشتند، امام(ع) به تناسب مورد، هر یک از آنان را به نحوی دلگرم و راهنمایی میکرد و روحیه آنها را بالا میبرد تا میزان صبر و آگاهیشان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستی، فزونی یابد و بتوانند مسئولیت بزرگ اجتماعی و سیاسی و وظایف دینی خود را به خوبی انجام دهند. «محمد بن حسن بن میمون» میگوید: نامهای به امام عسکری(ع) نوشتم و از فقر و تنگدستی شکایت کردم، اما بعد پیش خود گفتم: مگر امام صادق(ع) نفرمود که فقر با ما، بهتر از توانگری با دیگران است و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ماست. امام(ع) در پاسخ نامه «محمد بن حسن» نوشت: هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار میکند و گاهی از بسیاری از گناهان آنان در میگذرد. همچنان که پیش خود گفتهای، فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند، پناهگاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که [برای نجات از گمراهی] به ما متوسل میشوند. هر کس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند [تقرّب به خدا] با ماست و کسی که پیرو راه ما نباشد، به سوی آتش خواهد رفت.
راهبرد ششم: استفاده گسترده از آگاهی غیبی
میدانیم که امامان(ع)، در پرتو ارتباط با پروردگار، از آگاهی غیبی برخوردار بودند و در مواردی که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالی امت اسلامی در معرض خطر قرار میگرفت، از این آگاهی به صورت «ابزار» هدایت استفاده میکردند. پیشگوییها و گزارشهای غیبی امامان(ع)، بخش مهمی از زندگینامه آنان را تشکیل میدهد. با این حال، مطالعه در زندگی امام عسکری(ع) نشان میدهد که آن حضرت بیش از امامان دیگر، آگاهی غیبی خود را بر دیگران آشکار کردهاست.
بر اساس تحقیق یکی از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهای غیبی و اقدامات خارقالعاده امام عسکری(ع)، «قطب راوندی» در کتاب «خرائج»، جمعاً چهل مورد، «سید بحرانی» در «مدینة المعاجز» صد و سی و چهار مورد، «شیخ حر عاملی» در «اثبات الهداة» صد و سی و شش مورد و «علامه مجلسی» در «بحار الأنوار»، هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند و این، به خوبی روشنگر فزونی بروز کرامات و گزارشهای غیبی از ناحیه آن حضرت است.
به نظر میرسد علت این امر، شرایط نامساعد و جوّ پر اختناقی بود که امام یازدهم و پدرش امام هادی(ع) در آن زندگی میکردند؛ زیرا از وقتی امام هادی(ع) با اجبار، به سامرا منتقل شد، به شدّت تحت مراقبت و کنترل بود. از این رو، امکان معرفی فرزندش، امام حسن عسکری(ع)، به عموم شیعیان، به عنوان امام بعدی، وجود نداشت و اصولاً این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت، در معرض خطر جدی قرار میداد. به همین جهت، کار معرفی امام عسکری(ع) به شیعیان و گواه گرفتن آنها در این باب، در ماههای پایانی عمر امام هادی(ع) انجام شد؛ به طوری که هنگام شهادت آن حضرت، هنوز بسیاری از شیعیان ازامامت امام حسن عسکری(ع) آگاهی نداشتند. «محمد بن حمزه سروی» میگوید: توسط «ابوهاشم جعفری» که از نزدیکترین یاران حضرت عسکری(ع) بود، نامهای به آن حضرت نوشتم و در خواست کردم دعایی در حق من بکند تا توانگر شوم. امام(ع) به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودی تو را بی نیاز گردانید. پسر عموی تو «یحیی بن حمزه» درگذشت و وارثی ندارد.
دارایی او که صد هزار درهم است به زودی به دست تو خواهد رسید. «ابو هاشم جعفری» میگوید: زندانی بودم. از فشار زندان و سنگینی غل و زنجیر به آن حضرت شکایت کردم. امام(ع) در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهی خواند. طولی نکشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم. شخصی به نام «حلبی» میگوید: در سامرا گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسکری(ع)) از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینیم. در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: آمدهام تا امام(ع) را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانهای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غِفاری» هستم. در این هنگام، امام حسن عسکری(ع)، همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبهروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غِفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام(ع) فرمود: مادرت «حمدویه» چه میکند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام(ع) پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین نشانه برای تو کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود.
راهبرد هفتم: آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت
از آنجا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیتی، یک واقعه نامأنوس و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن، برای مردم دشوار است، پیامبر اسلام(ص) و امامان پیشین(ع)، به تدریج مردم را با این موضوع آشنا و افکار را برای پذیرش آن آماده میکردند.
این تلاش در عصر امام عسکری(ع) که به دوران غیبت نزدیکتر بود، بیشتر به چشم می آمد. امام(ع) از یک طرف، با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی(عج)، او را تنها به شیعیان خاصّ و بسیار نزدیک نشان میداد و از طرف دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت، روز به روز، محدودتر و کمتر میشد؛ به طوری که حتی در شهر سامرّا، به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا به وسیله نمایندگان خود پاسخ میداد و به این ترتیب، آنها را برای تحمل اوضاع و شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام(عج) آماده میکرد.