(آيه 41)- «سپس (در برابر عملش) به او جزاى كافى داده خواهد شد» (ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است كه درست به اندازه عمل باشد، البته اين منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نيك به ده برابر، يا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آيات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، كه در كتب آسمانى پيشين نيز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر كس مسؤول گناهان خويش است.
ب- بهره هر كس در آخرت همان سعى و كوشش اوست.
ج- خداوند به هركس در برابر عملش جزاى كامل مىدهد.
و به اين وسيله قرآن خط بطلان بر بسيارى از اوهام و خرافات كه عوام مردم دارند، و يا احيانا در بعضى از مذاهب به صورت يك عقيده درآمده است مىكشد.
(آيه 42)- تمام خطوط به او منتهى مىشود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پيرامون مسأله جزاى اعمال مىفرمايد: آيا انسان خبر ندارد كه در صحف موسى و ابراهيم آمده است «كه همه امور به پروردگارت منتهى مىگردد» (وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و كيفر در آخرت به دست قدرت اوست كه در اين جهان نيز سلسله اسباب و علل به ذات پاك او منتهى مىگردد، تمام تدبيرات اين جهان از تدبير او نشأت مىگيرد، و بالاخره تكيهگاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاك خداست.
در بعضى از روايات در تفسير اين آيه از امام صادق عليه السّلام چنين مىخوانيم:
«هنگامى كه سخن به ذات خدا مىرسد سكوت كنيد».
يعنى در باره ذات او سخن نگوئيد كه عقلها در آنجا حيران است و به جائى نمىرسد، و انديشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غير ممكن است، چرا كه برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 595
هر چه در انديشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
اين تفسير با آنچه گفتيم منافات ندارد و هر دو مىتواند در معنى آيه جمع باشد.
(آيه 43)- سپس براى روشن ساختن حاكميت او در امر ربوبيت، و منتهى شدن همه امور اين جهان به ذات پاك او، مىافزايد: و نيز آمده است «اوست كه خنداند و گرياند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى).
(آيه 44)- «و اوست كه ميراند و زنده كرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا).
(آيه 45)- «و اوست كه دو زوج نر و ماده را آفريد» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى).
(آيه 46)- «از نطفهاى هنگامى كه خارج مىشود» و در رحم مىريزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى).
چند آيه فوق در حقيقت بيان جامع و توضيح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبيت و تدبير پروردگار، زيرا مىگويد: مرگ و حيات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طريق آفرينش زوجين نيز به تدبير اوست همچنين تمام حوادثى كه در طول زندگى انسان رخ مىدهد از ناحيه اوست، او مىگرياند يا مىخنداند، مىميراند يا زنده مىكند، و به اين ترتيب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاكش منتهى مىگردد.
در حديثى مفهوم خنده و گريه در اين آيه توسعه داده شده و در تفسير آن چنين مىگويد: «خداوند آسمان را با باران مىگرياند، و زمين را با گياهان مىخنداند»!
(آيه 47)- بعد از ذكر امورى كه مربوط به ربوبيت و تدبير پروردگار است به امر معاد پرداخته مىگويد: آيا انسان خبر ندارد كه در كتب پيشين آمده «كه بر خداست ايجاد عالم ديگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى).
(آيه 48)- سپس مىافزايد: «و اين كه اوست كه (بندگان را) بىنياز كرد و سرمايه باقى بخشيد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى).
خداوند نه تنها در جنبههاى مادى نيازمنديهاى انسان را با لطف عميمش برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 596
بر طرف ساخته، سرمايههاى مستمرى در اختيار او گذارده، كه در زندگى معنوى نيز احتياجات انسانها را در امر تعليم و تربيت و تكامل از طريق اعزام رسولان، و انزال كتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.
(آيه 49)- سر انجام در اين آيه مىفرمايد: آيا انسان نمىداند كه در كتب پيشين آمده «كه اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى).
تكيه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر اين كه اين ستاره درخشندهترين ستارگان آسمان است كه معمولا به هنگام سحر در كنار صورت فلكى «جوزا» در آسمان ظاهر مىشود و كاملا جلب توجه مىكند- به خاطر اين است كه گروهى از مشركان عرب آن را مىپرستيدند، قرآن مىگويد: چرا شعرا را مىپرستيد؟ آفريدگار و پروردگار آن را بپرستيد.
(آيه 50)- اين همه درس عبرت كافى نيست؟ در آيات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذكر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤوليت هر كس در مقابل اعمالش مىباشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مىگويد، و در اينجا كه تنها به ذكر يك مطلب مىپردازد سخن از مجازات و هلاكت دردناك چهار قوم از اقوام ستمگر پيشين است كه هشدارى است براى آنها كه از دستورات گذشته سرپيچى مىكنند و به مبدأ و معاد ايمان ندارند.
نخست مىفرمايد: آيا انسان خبر ندارد كه در كتب پيشين آمده است «كه خداوند قوم عاد نخستين را هلاك كرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى).
توصيف قوم عاد به «الاولى» (نخستين) يا به خاطر قدمت اين قوم است و يا به خاطر آن است كه در تاريخ، دو قوم «عاد» وجود داشتهاند و قوم معروف كه پيامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستين است.
(آيه 51)- سپس مىافزايد: «و همچنين قوم ثمود را (بر اثر طغيانشان هلاك كرد) و كسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى).
(آيه 52)- سپس در باره قوم نوح مىفرمايد: «و نيز قوم نوح را پيش از آنها» هلاك كرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ). برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 597
«چرا كه آنان از همه ظالمتر و طغيانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى). چرا كه پيامبرشان نوح در مدتى طولانىتر از تمام انبياء به تبليغ آنان پرداخت، با اين حال جز تعداد كمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرك و بتپرستى و تكذيب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العادهاى داشتند، چنانكه شرح آن به خواست خدا در تفسير سوره نوح خواهد آمد.
(آيه 53)- قوم لوط چهارمين قومى هستند كه به آنها اشاره كرده، مىگويد:
«و نيز شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) را فرو كوبيد» (وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى).
در ظاهر زلزله شديدى اين آباديها را به آسمان پرتاب كرد و واژگون ساخت و بر زمين كوبيد، و طبق روايات جبرئيل آنها را به قوت خداداد از زمين بركند و وارونه كرد و بر زمين افكند.
(آيه 54)- سپس «آنها را با عذاب سنگين پوشانيد» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).
آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ريخت و سراسر اين شهرهاى زير و رو شده را زير آوارى از سنگ مدفون ساخت.
(آيه 55)- در پايان اين بحث به مجموعه نعمتهائى كه در آيات گذشته آمده است، اشاره كرده و در شكل يك استفهام انكارى مىفرمايد: «در كداميك از نعمتهاى پروردگارت ترديد دارى» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى).
آيا در نعمت حيات، يا اصل نعمت آفرينش، و يا اين نعمت كه خداوند كسى را به جرم ديگرى مجازات نمىكند و خلاصه آنچه در كتب پيشين آمده و در قرآن نيز تأكيد شده است شك و ترديد دارى؟
درست است كه مخاطب در اين آيه شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مىشود، بلكه هدف اصلى از آن بيشتر افراد ديگرند.
(آيه 56)- به دنبال آيات گذشته كه سخن از هلاكت اقوام پيشين به خاطر ستمگرى و طغيان آنها مىگفت، در اينجا روى سخن را به مشركان و كفار و منكران دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «اين (پيامبر يا قرآن) بيم دهندهاى از بيم دهندگان پيشين است» (هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى). برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 598
اين كه مىگويد: پيامبر (يا قرآن) از نوع انذار كنندگان نخستين است، مفهومش اين است كه رسالت محمد صلّى اللّه عليه و آله و كتاب آسمانيش قرآن موضوع بىسابقهاى نيست، شبيه آن در گذشته بسيار بوده است، چرا مايه تعجب شماست؟
(آيه 57)- آنگاه براى اين كه مشركان و كافران به خطرى كه در پيش دارند توجه بيشتر كنند، مىافزايد: «آنچه بايد نزديك شود نزديك شده است» و قيامت فرا مىرسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).
نامگذارى قيامت به اين نام علاوه بر آيه مورد بحث در آيه 18 سوره غافر نيز آمده است، و تعبيرى است گويا و بيدار كننده، همين مفهوم را به صورت ديگرى در آيه 1 سوره قمر مىخوانيم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قيامت نزديك شده است» و به هر حال نزديكى قيامت با توجه به كوتاهى عمر دنيا قابل درك است به خصوص اين كه هر كس مىميرد، قيامت صغرايش برپا مىشود.
(آيه 58)- سپس مىافزايد: مهم اين است كه «هيچ كس جز خدا نمىتواند در آن روز سختيهاى آن را برطرف سازد» (لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ).
حاكم و مالك و صاحب قدرت در آن روز (و هميشه) خداست، اگر نجات مىخواهيد دست به دامن لطف او زنيد، و اگر آرامش مىطلبيد در سايه ايمان به او قرار گيريد.
(آيه 59)- در اين آيه مىافزايد: «آيا از اين سخن تعجب مىكنيد» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ).
اين جمله ممكن است اشاره به مسأله رستاخيز باشد كه در آيات قبل آمده، يا اشاره به قرآن، چرا كه در آيات ديگر از آن تعبير به «حديث» شده و يا سخنانى كه در باره هلاك اقوام پيشين گفته شد و يا همه اينها.
(آيه 60)- سپس مىگويد: «و مىخنديد و نمىگرييد»؟ (وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ).
(آيه 61)- «و پيوسته در غفلت و هوسرانى به سر مىبريد»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 599
در حالى كه اينجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بىخبرى، جاى گريه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترك شده، و معاصى و گناهانى است كه از شما سر زده است، جاى بيدارى و جبران امورى است كه از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سايه لطف خداست.
(آيه 62)- همه براى او سجده كنيد! در آخرين آيه اين سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى كه پيرامون اثبات توحيد و نفى شرك بيان شد، مىگويد: «اكنون كه چنين است براى خدا سجده كنيد و او را بپرستيد» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا) «1».
اگر مىخواهيد در صراط مستقيم حق گام برداريد تنها براى او كه تمام خطوط عالم هستى به ذات پاكش منتهى مىگردد سجده كنيد، و اگر مىخواهيد به سرنوشت دردناك اقوام پيشين كه بر اثر شرك و كفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشويد تنها او را عبادت كنيد.
جالب توجه اين كه در روايات زيادى نقل شده است كه وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به هنگام تلاوت اين سوره به اين آيه رسيد همه مؤمنان و كافرانى كه آن را شنيدند به سجده افتادند.
و اين نخستين بار نيست كه قرآن در قلوب منكران نيز اثر مىگذارد و آنها را بىاختيار مجذوب خود مىكند چنانكه در داستان وليد بن مغيره آمده است كه وقتى آيات سوره «فصّلت» را شنيد هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود:
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» «2» از جا برخاست لرزيد و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونهاى كه مشركان پنداشتند او كاملا مجذوب آئين محمد صلّى اللّه عليه و آله شده است.