يادم مي آيد يكروز يكي از بچه هاي كلاسمون مداد نداشت.
رفتم پيش آقاي معلم و مدادمو به ايشون دادم. گفتم آقا اين مداد خدمت شما باشد هركدوم از بچه ها لازم داشت بهش بديد تا استفاده كنه.
معلممون لبخندي زدنو گفتن بچه ها همينجا مي خواهم درس وقف رو به شما بدهم. به اينكار هرچند كه خيلي كوچكه وقف مي گويند.
اين عمل دوستتون هرگز از ياد ما نمي رود و خداوند هم از ايشون خشنود خواهد بود.