0

طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 
ayeneh
ayeneh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2761
محل سکونت : تهران

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

وقف يعني  مال  امانت داده شده به  من  را قربه الي الله به ديگر بنده هاي خدا ميسپارم تا از منافع آن بهرهمند شوند باشد كه نفع آن باقيات الصالحاتي براي من شود و مرضي حق گردد

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

دوشنبه 23 آذر 1394  2:54 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
pouya81
pouya81
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 45
محل سکونت : قم

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

وقف از بهترین نیکی ها، احسان ها و تنها صدقه جاریه ای که پایدار می ماند و با مصرف یک بار آن از بین نخواهد رفت و بعد از فوت واقف نیز ثواب و خوبی های آن تمام نمی شود و مستمر و باقی خواهد ماند.

وقف یکی از بارزترین مصادیق احسان و نیکوکاری است که در سازماندهی زندگی فردی و اجتماعی نقش بسزایی دارد، این سنت حسنه از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار برای ما به یادگار مانده و از عوامل شکوفایی تمدن و پیشرفت در عرصه های گوناگون جوامع اسلامی به شمار می رود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی می فرمایند: باید از طریق تشویق مردم به وقف و همچنین ادای صحیح حق واقف در مورد موقوفه اش، سنت حسنه وقف را بیش از پیش در جامعه ترویج کرد.

صدقات جاریه بویژه وقف، یکی از بهترین و موثرترین شیوه های انفاق است که موجب می شود تا آثار و برکات بخشش و کمک به مردم به ویژه به محرومان و نیازمندان تا ابد شامل حال واقف شده و از بهره های معنوی و اخروی آن سود ببرد.

دستگیری از مستمندان، کمک به محرومان، ساماندهی زندگی تهیدستان، نشر علم و دانش، گسترش فرهنگ و آموزش به ویژه آموزش معارف اسلامی و مبانی دینی، احداث و تعمیر مساجد، تکایا، کتابخانه ها، مدارس، بیمارستان ها، مراکز عام المنفعه و اداره آنها و ... از اهداف عمومی است که در وقف تحقق می یابد.

 

دوشنبه 23 آذر 1394  4:45 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
pouya81
pouya81
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 45
محل سکونت : قم

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

اگر لحظه ای سر از خاک برگیری و به آسمان دل ببندی، گوشه ی چشمی از زیبایی بی نظیر جمع واقفان را نشانت می دهند. آن وقت است که واله وشیدا خواهی شد. جا دارد که دیگر میلی به ماندن نداشته باشی. تنها همان نیم نگاه بس است تا دل از انسان برباید و او را بیقرار رفتن و عروج کند. عجیب است تماشای آن سدره المنتهی، که خوبان عالم همه جمعند و مولای خویش را چون نگین دربر گرفته اند و جمالش را    نظاره گرند. چه لذتی می برند این خیل مستان که اینگونه گرد مقتدایشان جمع گشته اند. 

تماشای این صحنه هر صاحبدلی را بی قرار می کند. میخواهی بال بگشایی و بی درنگ خود را به خیل مستان برسانی. اما پرواز را از کجا باید شروع کرد؟ از کدام قلّه باید به طیران درآیی؟ کدامین سکو و منزل است که تو را به آن افق شورانگیز برساند؟

آن رندان مست از کدامین سبو جرعه ای سرکشیده اند که گرداگرد چنین نگینی حلقه زده اند؟ بین حلقه و نگین باید تناسب و شباهتی باشد تا در کنار هم جمع گردند. اگر نگین خیل واقفان امیرالمومنین است که تمام وجود خویش را وقف اسلام کرد، چرا حلقه نشینان کوی دوست چنین نباشند.آری، وقف راه اتصال به حلقه واقفانیست که نگینش شاه عالمین است. 

 

وقف سکوی عروجیست که ویژگی ماندگاریش، توانی به انسان می بخشد که تا ملکوت پیش رود. دوام آثار و پاداشش، مدام به مدد واقف می آید تا اوج و عروجش را به کمال برساند.

 

ثمره وقف کردن دوبال است که در عوض دوچشم عطایت می کنند. یکی را به خاطر چشم بستن از دنیا و دیگری را به خاطر چشم دوختن به عقبی. از یک سو باید از زنجیرهای تعلق آزاد گردی تا سبکبال گردی و از دیگر سو باید هدف و جهتی داشته باشی تا سرگردان نشوی. وقتی تعلقات مادی را از پای طلب بگشایی و تنها چشم به رضا و عطای محبوب بدوزی، پر پروازت می دهند تا به آسمان ها عروج کنی و جمال یار را به تماشا بنشینی  و آنجا دو رکعت عشق به مولای واقفان علی علیه السلام اقتدا کنی. و چه شیرین است این اقتدا.

دوشنبه 23 آذر 1394  5:02 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
farashbandzare
farashbandzare
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 3535
محل سکونت : فارس

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

خوشحالم!!

چطور می شد دل ندهد به درد دل های پیرزن همسایه  که تعریف می کرد چطور دخترک ماسوره ابریشمش را به خاک داده  و برگشته . چطور می شد میان آن همه گریه ریز ریز که بر صورت چروکیده و سفیدش خط خیس می کشید بلند شود برود زیر دیگش را خاموش کند. اصلا وقتی چهره ی آفتاب سوخته و چشم های خیره و سیاه «خانم رباب» مریض یادش می آمد و پیش خودش تعجب می کرد که چطور پیرزن به آن بدن بیمار و عقل بیمارتر ماسوره ابریشم و عروسک چینی و آینه قوطی می گوید، مگر می توانست یاد دیگ آبگوشت و مهمان های ظهر آقا بیفتد؟

بوی سوختگی که بلند شد دلش هـــُــــــّری ریخت. دوید طرف مطبخ. دود غلیظ گوشت و نخـــود سوخته داشت پخش و پار می شد که چادرش را دوباره بر سر کشید. دوید سمت مســـــــــــجد محله مادری اش. «یا ابوالفضل که سید باقر توی مسجد باشد ... یا پنج تن که ده و دوده نرفته باشد ... یا جده سادات که سهم دیگ سوخته را کنار گذاشته باشند».

در وقف نامه مسجد آمده بود سهمی از درآمد دکان های دو سوی مسجد وقف باشد برای زن هایی که دیگ غذاشان می سوزد، که خرج تهیه دوباره خوراکشان کنند تا مبادا خلق مرد خسته و گرسنه با دیدن دیگ سوخته تنگ شود و زندگی بی خود و بی جهت ناخوش و تلخ شود. شبیه یک راز زنانه که متولی و خادم مسجد هم از آن باخبر باشند، مادر ها به دختر ها می رساندند که اگر دیگ و کماچدانت سوخت پــُــری حرص نکن.

... عکس وقف نامه هم توی قاب روی تاقچه مسجد بود. بارها بند هشتم آن را خوانده بود و در دلش احساس رضایت و شادی کرده بود ... به مسجد که رسید هرچند برای بار اولش بود اما مثل اینکه سی سال تمرین کرده باشد صاف به متولی پیر گفت «به پیرزن همسایه کمک می کردم  دیگم سوخت. ظهر هم آقامون مهمون دارند ...». متولی خندید و «سهم دیگ سوخته» را در دست چادر پوشش گذاشت. در برگشت راه صد تا صلوات و حمد و سوره نثار روح واقف مسجد کرد. ظهر یک کاسه آبگوشت برد برای همسایه شان ملک محترم خانم که بعد از دو ماه هنوز در عزای دخترک بیمار تازه مرده اش شعر می خواند و اشک می ریخت. بعد از ظهر که همه خواب بودند دیگ سوخته را از کنج دولابی در آورد و با آرامش و لبخند حسابی سابید تا تمیز تمیز شود.

سیــر و ســلــوک عــارفــانــه

http://bayanbox.ir/view/279314356572007390/solook.gif

"خــــدا"

یار همیشه همراه

دوشنبه 23 آذر 1394  8:29 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
homayon
homayon
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 13
محل سکونت : ایلام

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

وقف حسنه جاریه حتی بعد از مرگ

سه شنبه 24 آذر 1394  3:27 AM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

وقف يعني اطمينان از بندگي خدا


صبر كن. همان جا كه هستي بايست!
به خودت نگاه كن.
مالك چه هستي؟
سقفي كه بالاي سر توست؟ زميني كه زير پاي توست؟ آذين‌هايي كه به بالا و پايين زندگيت بسته‌اي؟ چشم‌هايت؟ گوش‌هايت؟ دست‌ها و پاهايت؟ ذهنت؟ خيالت؟ غرورت؟
نه، تو مالك هيچ چيزي نيستي؛ حتي خودت!
مالك اصلي خداست. كسي كه هركه را بخواهد از فرش به عرش مي‌رساند و هر كه را بخواهد از عرش به فرش. كسي كه تنها اراده مي‌كند موجود بودن هر چيزي را (كن فيكون)
اي انسان ...
او به تو مي‌دهد ثروتي فزون‌تر از آنچه را كه نياز توست و تو مغرور مي‌شوي؟
او به تو مي‌بخشد شادماني‌اي فزون‌تر از انديشه‌ات و تو مغرور مي‌شوي؟
او به تو ارزاني مي‌كند سلامتي‌اي فزون‌تر از لياقتت و تو مغرور مي‌شوي؟
او تو را مالك همه چيز و اشرف مخلوقاتش روي زمين مي‌كند، چيزي فراتر از صداقتت و تو مغرور مي‌شوي؟
مي‌بيني؟
مي‌بيني چقدر شيطان نزديك است؟
غرور يعني شيطان و شيطان يعني غرور.
تو زير بار منت آسمان نيستي، آسمان زير بار منت توست.
تو زير بار منت زمين نيستي، زمين زير بار منت توست.
تو زير بار منت درخت‌هاي پر ثمر نيستي، درختان را مي‌بيني كه چه سر به زيرند؟ تو مي‌تواني چنين باشي؟ از آنچه داري ببخشي و زير بار منتش هم باشي؟
اين‌جا زمين است. يك كره خاكي و تو يك انساني. كسي كه مختار است و آگاه. هدف از اين لحظه‌هاي كوتاه كه زندگي نام گرفته، رسيدن به سعادت و كمال ابدي است.
براي رسيدن به حق راه‌هاي زيادي است اما "بخشيدن" يك راه ميان‌بر است.
راهي كوتاه اما مطمئن. راهي براي داخل شدن به بندگي. راهي براي داخل شدن به بهشت.
(يا اَيَتُها النَفسُ المُطمئِنة، ارجِعي اِلي رَبكِ راضِية مَرضِية، فادخُلي في عِبادي، وَادخُلي جَنتي*)
وقتي تو مي‌بخشي، خيالت راحت مي‌شود. دغدغه‌ات كم مي‌شود و غرورت مي‌شكند.
وقتي تو مي‌بخشي، جاده‌هاي پي در پي زندگيت كه هر كدام تو را به وجد مي‌آورند و غرورت مي‌شكند تا به سمتشان بروي خاكي مي‌شوند و تو تنها يك مسير سبز را مي‌بيني كه انتهايش نور است و اين صراط مستقيم تنها راهي است كه تو را به شگفتي مي‌آورد.
خداوند تضمين بخشيدن توست. آيا چيزي بالاتر از اين مي‌خواهي؟
يادت باشد همان‌طور كه به همه فرصت توبه داده نمي‌شود، فرصت بخشيدن هم داده نمي‌شود. تو كه مي‌تواني، لحظه‌هايت را از دست نده.
وقف شاد كردن و شاد شدن را با هم به همراه دارد.
چيزي كه سراسر خوبي و نيكي است نيازي به فكر كردن ندارد.
* سوره الفجر، آيات: 27،28،29 و30

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:54 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

سنت پیامبر


تو نيكي مي‌كن و در دجله انداز
كه ايزد در بيابانت دهد باز


يا محمد (ص) به كدام زبان، با كدام كلمات سپاست گويم؟ كه سنت اينگونه انسان‌هايي پرورانده كه در قرآن حاكميت پول و "قوي‌تر، بهتر" ساده و پنهان، شهر به شهر، ده به ده و خانه به خانه پي دستهاي نيازمند مي‌گردند تا جايي، كسي در تاريكي‌هاي نداري فراموش نشود. اينان به يقين از اضطراب بيمارگونه‌اي كه جنگ براي رشد مادي به وجود آورده است معافند و چه آرامشي و چه خيال آسوده‌اي از ادامه‌ي راه دارند، چه چيزي پريشانشان كند؟ از چه بترسند وقتي كه اين همه دست دعا، اين همه خنده‌ي معصوم، اين همه گريه‌ي شوق، اين همه سجده‌ي شكر، زاد ره و توشه‌ي سفرشان است. يا محمد تو مي‌داني ناآرامي را آرام بخشيدن چه لذتي دارد! آري فقط تو مي‌داني كه اين لذت خاص بخشندگان است و بس. آه اگر چندي دگر از اين خلق كه فراخي نعمت دارند اينگونه بر ديگر بندگان خدا مي‌بخشودند، فقر و نداري از اين كره‌ي خاكي رخت برمي‌بست و سعي نان آبروي هيچ بنده‌ي خدايي را نمي‌برد.
در روزگاري كه نوعدوستي و بخشش جايي ميان عاطفه‌ي خشكيده‌ي استثمارگران ندارد، نداران و بينوايان نه تنها ديده نمي‌شوند كه زير پاي خزانه‌داران لگدمال مي‌شوند و چندي بعد از حافظه‌ي شهر پاك، اين نكومردان چه آسان از حاكميت بي‌روح قرن آشوب(پول) مي‌گذرند تا خنده‌اي بر لبهاي بي نصيبي بنشانند و مشتاق آموختني را ميز مدرسه، امكاني فراهم آورند تا مؤمني به سجده بنشيند، دست دعايي رو به آسمان رود، مريضي بهبود يابد، دستي به مهر به دستي برسد، بي سرپناهي آرام گيرد، بي‌گناهي آزاد گردد، كودكي آرام بزرگ شود و ... امنيت و آرامش را تا آنجا كه بتوانند ميان خلق خدايت اي محمد (ص) بگسترانند، آنها خوب مي‌دانند كه وقف نه سفره خالي مي‌كند نه كيسه، كه خداي بر بخشندگان مي‌بخشايد وه كه اين بندگان چه سعادتمندند كه دنيا و آخرت از داشتنشان مسرور است.
يا محمد (ص) شفاعتت با دعاي ما پاسدار ايمانشان.

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:55 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

چشمه‌های تا خدا جاری


با خود شمیم باغهای سیب دارند
دستان تو اردیبهشتی بیقرارند!
دیگر چه ترس از برف و بوران زمستان
وقتی که اهل قریه مهمان بهارند!
گل می‌کند حتی کویر تشنه وقتی
آن ابرهای ناگهان، باران ببارند
این چشمه‌های تا خدا جاری چه زیبا
بر خاک خسته رد پا جا می‌گذارند
سرشاخه‌های وقف در باغ بهشت است
هر خوشه‌اش را صد برابر می‌شمارند
از آسمان رفتند اما تا همیشه
در ذهن گلها، ابر و باران ماندگارند
ای چشمه‌ی سرشار از آواز برخیز
لبهای خشک قریه‌ها چشم انتظارند!

عاليه مهرابي

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:56 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

چشمه سار وقف


دوست دارم چشمه باشم راهیِ صحرا شوم !
نور باشم در دلّ آیینه ها پیدا شوم !
با الفبای رضای دوست باشم در تپش
مثل نبض عشق در متنِ غزل مانا شوم!
هرچه دیدم جز سراب وحشتِ هستی نبود !
چشم را باید بشویم تا مگر بینا شوم !
بیش از این باید بکوشم در طریقّ راستی
عبرت آموز نگاهِ مردم دنیا شوم !
آبِ تسکینی بپاشم شعله های فقر را
ذوالفقار عدل باشم، رهرو مولا شوم !
سهم بالِ آرزوی مردمِ افتاده را
آسمان در آسمان پروازِ شادی ها شوم !
ترک خواهش هست رمز جاودانه زیستن !
از چه رو دل بسته ی امروز یا فردا شوم ؟!
نام نیکو یادگار ماندگارِ آدم است !
کاش با عطر گلِ این پیرهن زیبا شوم !
چشمه ای جاری ست (وقف) و در سلوکِ منزلش
چلّه ای مهمان شوم تا عازم دریا شوم !

مصطفي جليليان مصلحي

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:56 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

بیا وقف کن از ثروت بی شمار


دلم گرفته ز دنیا و کوله بار غمش
که عنکبوت سیاهی تنیده پیچ وخمش
بسی گرسته و عریان بسی نحیف و خموش
چگونه مختصری سیر می کند شکمش؟
تو در تلاطم دریای ثروت غرقی
و هم جوار تو حتی نمی رسد به نمش
نشسته شبنمی از غم به گونه های یتیم
که فقر و دغدغه عمری کشانده تا عدمش
کجاست آنکه بگیرد به زیر بازویش ؟
کجاست دست کریمی بَرَد به یک قدمش؟
بیا و وقف کن از بیشمار مکنت خویش
کسی نبرده به همراه، از دولت و حشمش
خوشا که سفره درمانده را نوا باشی
دهد خدا به تو صدها برابر از کرمش

پريوش عصفوري

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:57 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

فردا که دستت از همه کوتاه می‌شود


در انتهای سرد نفس‌های بی‌شمار
فرمان ایست می‌رسد از نبض بی‌قرار
وقتی تمام روزنه‌ها بسته می‌شود
سهم تو نیست آن چه بدان کردی افتخار
حسرت، تمام آن چه تو داری و آرزو
تاریک خانه‌ای و تو در آن به انتظار
اندیشه کن کجایی و کی بسته می‌شود
پرونده‌ی سکونت جسمت در این مدار
فکری به حال بی‌کسی‌ات کن که عاقبت
از رفتگان قافله‌ای، بی‌انیس و یار
در کشتزار مهر و محبّت تلاش کن
در بوستان عاطفه‌ها رو گلی بکار
جاری شود روان تو در خاطر زمان
جاری‌تر از ترنّم سرشار جویبار
وقف تمایلات تو در مکنت و منال
جولان دهد وقوف تو را سبز و ماندگار
فردا که دستت از همه کوتاه می‌شود
موقوفه دستگیر تو گردد فرشته‌وار

علي اسدالهي

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:58 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

به نام الله دهنده بي منت


چه سخت است سخن گفتن از چيزي كه تكيه بر آن انسان را به انتهاي برزگي و كمال مي‌رساند. آنجا كه ديگر زر و زيور فناپذيز دنيا در مقابل مرواريد چشمانمان به اندازه بال مگسي ارزش ندارد. آري، وقف را مي‌گوييم، آنچه كه اگر به مانند نردباني عظيم تصورش كنيم،‌ مي‌شود با نيتي پاك و با رضاي پروردگار منان،‌ با گامهايي استوار تك تك پله‌هايش را پيمود و به اوج بزرگي رسيد. آنجا كه شايد اگر كمي دستانت را بالا ببري، خداوند نوازش كند دستان بخشايشگرت را و تحسين كند اين همه مهربانيت را فوايد وقف بسيار است. نمونه‌هاي بارزي در قرآن و نهج ‌البلاغه در مورد آن به چشم مي‌خورد اما آنچه ارزش انفاق و صدقه را در نظر خداوند باارزش جلوه مي‌دهد، صدقه بي ‌منت است. اگر در زندگي توانستيم هرچند به اندازه تكه نان خشكي اما بدون منت و براي رضاي خداوند انفاق كنيم بي‌‌شك بار سفر را خوب بسته‌ايم. آن وقت است كه پيچك خشنودي از در و ديوار دلمان بالا مي‌رود، پراز تمنا مي‌شويم و پر از عطر خوش ريحاني كه در سبزه‌زار قلبمان روييده است. پيچك خشنودي چه غوغايي مي‌كند، سر از پا نمی شناسیم ، گویی وجود خسته مان به یکباره آرام گرفته ، قلبمان از عشق درنگی میکند و در خيالمان جبرييل را مي‌بينيم كه هراسان به سويمان مي‌آيد تا مژده رحمت پروردگار را بياورد. انصافاً كه چه شيرين است چنين انفاقي كه با خود اين همه خوشي بياورد.

وقف .... سه حرف بيشتر نيست اما حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارد. مي‌شود  و او آن را به ويراني دنيا، قاف آنرا به قرب و نزديكي به خداوند و فا آنرا به فانوس هدايت بشر تشبيه كرد و شايد هم بارها در گوشمان زمزمه كند كه من روشنايي تاريكي شبهايتان مي‌شوم، اميد قلب‌هاي نااميدتان مي‌شوم، عصاي دستان فرتوتتان مي‌شوم و بالاخره ره توشه معنوي سفر دور و دراز آخرتتان مي‌شوم. اگر شيطان بگذارد لحظه‌اي به نواي دلمان گوش جان بسپاريم، مي‌شنويم كه خداوند به طريقي مي‌خواهد از درياي بي‌پايان رحمتش سيرابمان كند. آنجا كه كودك يتيم بي‌نوايي را مي‌بينيم ، آنجا كه جواني بي‌خانه و آواره مي‌بينيم،‌ آنجا كه پدري مهربان و با آبرو را به خاطر چند برگ چك بي‌ارزش پشت ميله‌هاي زندان مي‌بينيم،‌ آنجا كه اشك چشمان مادري را كه به خاطر تهيه كردن جهيزيه دخترش سرازير مي‌شود مي‌بينيم و آنجا... آنجا... آنجا و هر كجاي ديگر. بدان كه در همه اين صحنه‌ها خداوند فرصتي برايمان گذاشته تا ما را به آنجايي كه شايسته رسيدنيم برساند. پس در همه اين صحنه‌ها به ياد بياور لحظه‌اي خداوند بزرگ را و پشت پاي محكمي به همه دنيا و مال و منالت بزن و با مهرباني و بدون منت بگير دست ناتواني را كه به سويت دست دراز كرده باشد كه كار خيرت‏ مورد قبول خداوند واقع شود و عصاي محكمي شود درهمه سختي‌ها تا بتواني بر آن تكيه كني. باشد كه اينگونه باشد.

 

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:59 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

آسمان يا زمين


با پيراهن سفيدي كه سال‌هاست عطرش مشام اتاقت را پر كرده است، همان عطري كه هر وقت مي‌پيچد ياد آخرين زيارتت مي‌افتي و حسرت مي‌خوري چرا سال‌هاست چشم‌روشني نداشتي.
مي‌ايستي، ستاره‌ها دورت حلقه مي‌زنند تا اولين الله‌اكبرت را به آسمان ببرند آهسته اذان مي‌گويي،  آن‌طور كه فرشته‌ها زانو مي‌زنند تا جرعه‌هاي دعايت را آسماني كنند.
چند سال است كه اتاقت جاي فرشته‌هايي‌ است كه دلشان از آدم‌هاي امروزي گرفته است، آدم‌هايي كه شب‌هاشان به دنيا و روز‌هاشان به خواب مي‌گذرد، آدم‌هايي كه هيچگاه صداي فرشته‌ها را نشنيده‌اند و بيشتر با ساعت‌هايشان از خواب برمي‌خيزند.
اتاق تو بالاترين نقطه اين شهر است هرچند جنوب شهر باشد. اتاق تو جايي‌ست كه تا آسمان راهي ندارد هرچند زير زمين باشد.
آری اين خاك جاي تو نيست، مي‌دانم تو به اين زودي‌ها خاك را مي‌بخشي تا به آسمان برسي اين نواي ملكوتي هميشه در خيالت طنين‌انداز است:
خانه‌ات خاك نيست، هرچه در خاك داري ببخش تا به آسمان برسي. آری دنيا به دست‌هاي تو نگاه مي‌كند به چشم‌هايت كه دارند آسمان را نگاه مي‌كنند در زمين به سجاده‌اي قناعت مي‌كني، خنده‌ات مي‌گيرد از آدم‌هايي كه دارند آجر به آجر آسمان را به زمين مي‌فروشند، من تو را مي‌شناسم، تو وقف مي‌كني ستاره‌هاي روي زمين را، تووقف مي‌كني ستاره‌ها را، وقف مي‌كني كه آدم‌ها بفهمند زندگي به دوست داشتن است نه به داشتن.
حمد مي‌خواني، دسته دسته ستاره‌‌ در چشم‌هات نشسته‌اند، انگار همين نزديكي‌ها يكي دارد حرف‌هايت را گوش مي‌كند يكي كه همه جا هست حتي آنجا كه ما نيستيم.
ابرها در اشك‌هاي قنوتت آرام گريه مي‌كنند، مثل تو كه آستين‌هاي پيراهنت خيس مي‌شود. در سجده‌اي، سجده را دوست داري ... آن چنانكه هميشه پيغمبرانت سجده را دوست داشتند. سبحان‌الله مي‌گويي فرشته‌ها صلواتشان را نگه مي‌دارند آخر نماز از زبان تو جاري كنند تو آهسته برمي‌خيزي. صلوات مي‌فرستي و خورشيد طلوع مي‌كند. خوش به سعادت خورشيدي كه نخستين ميزبانش اتاق تو باشد. خوش به سعادت تو، كه تماشاي هيچ طلوع خورشيدي را از دست ندادي. خوش به حالت كه هيچ فرشته‌اي با اندوه چشم‌هايت را ترك نكرده است. خوش به حالت كه مثل هم دوره‌هايت نيستي.
هم دوره‌اي‌هايي كه آن‌قدر درگير روزهاشان شده‌اند كه تقويم‌شان برعكس هم بچرخد يادشان نمي‌افتد يك روز بايد بابت گذشته‌ها یشان سر پايين بيندازند و افسوس بخورند. تو آسمان‌ها را داري، هرچند شب‌ها سفره‌ات خالي باشد هرچند سال‌هاست به زیارت نرفته ای اما همیشه زائری، کبوتر نیستی اما دلت کبوتر است، شبها كه به سجده مي‌افتي دسته دسته كبوترهاي دعايت، بال مي‌زنند تا آن‌جا كه هيچ زائري به تماشا ننشسته است.
يادت بماند اين‌بار كه غرق دعايي، گوشه چشمي به اين آدم‌هاي ماشيني داشته باشي كه هنوز بارقه‌اي نور در چشم‌هاشان خانه دارد.
دعا كن اين بارقه‌ها نميرد، دعايت مي‌تواند آدم‌ها را به سجده بيندازند و به آسمان ببرد. آن‌ وقت شب‌هاي كبوترهاي زيادي پنجره به پنجره زائر مي‌شوند آسمان را.
من تو را مي‌‌‌شناسم سجده‌هاي تو آسمان را به زمين وصل مي‌كند. تو وقف آسمانی

 

 

سه شنبه 24 آذر 1394  9:59 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

وقف یعنی زندگی را سبز دیدن


وقف یعنی زندگی را سبز دیدن
وقف یعنی بارش باران نور
وقف یعنی چشمه‌ها در جوششند
وقف یعنی قطره‌ای با قطره‌ها
وقف یعنی قطره‌ای دریا شدن
وقف یعنی گنجی از گنجینه‌ها
وقف یعنی فرزند صالح تا ابد
وقف یعنی مرگ مرگ‌ها در زندگی
باور امیدها در زندگی
وقف یعنی زندگی را سبز دیدن
زندگی را تا ابد سبز دیدن

مرضيه احدي

 

سه شنبه 24 آذر 1394  10:00 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان

 

انسان


باد مي‌آيد. برگ‌ها تكان مي‌خورند. ما نگاه مي‌كنيم، كسي را نمي‌بينيم.
زير لب مي‌گوييم: باد است
خورشيد مي‌تابد، گل‌ها بزرگ مي‌شوند گياهان به سمت نور قد مي‌كشند. ما نگاهشان مي‌كنيم كسي را نمي‌بينيم.
زير لب مي‌گوييم: چه آفتابي!
ما مي‌آييم و راه مي‌رويم، حرف مي‌زنيم و يك روز صبح يا غروب فرقي نمي‌كند
برمي‌گرديم
كسي ما را نمي‌بيند
به آنچه وقف كرده‌ايم نگاه مي‌كنند
زير لب مي‌گويند:
انسان بود.
آن‌گاه ما جوانه مي‌زنيم

 

سه شنبه 24 آذر 1394  10:01 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
دسترسی سریع به انجمن ها