هنر ارسی سازی (در و پنجره های مشبک چوبی که بین شبکه ها با شیشه های کوچک معمولا رنگی پر شده) از اواخر دوره قاجار تا اوائل پهلوی رواج فراوان داشته و به احتمال زیاد پس از آن به خاطر مقرون به صرفه نبودن متروکه مانده است. کریم پیرنیا ارسی (به ضم الف و غالبا سکون ر) را درب مشبک چوبی رو به حیاط دانسته و بر خلاف تصور عامه که آنرا هنری وارداتی از روسها میدانند، معتقد است که نمونه های قدیم تر ارسی را میتوان در بناها و نقاشی های ایرانی یافت. در اینجا بنده نیز با استاد پیرنیا هم عقیده بوده (!) و گمان میکنم در دوران صفوی هم در ایران ارسی وجود داشته، اما خیلی بعید است قدمت این سازه به قبل از سلجوقیان هم برسد.
کردستان، معبد ارسی های ایران است. سنندج را شهر ارسی ها میدانند و تا دلتان بخواهد استاد چوب کار و ارسی ساز داشته. تقریبا همه جا میتوان ارسی گیر آورد؛ از نمونه های عادی و کوچک تا فرمهای پیچیده و وسیع که مثلا گره چینی های با حتی 24 گره هم با ابعاد مختلف در آنها تکرار شده اند. عجیب است که کردها انگار اینقدر به ارسی علاقمند بوده اند که بعضی جاها از خیر دیوار در بنا گذشته اند و بجایش ارسی های سرتاسری کار گذاشته اند! جالبیش اینجاست که تعداد درها هم همیشه فرد است. سه دری، پنج دری، هفت دری و حتی نه دری! بسته به اینکه در قرار بوده در نمای خارجی، اتاقهای داخلی و یا در برابر نور مستقیم آفتاب قرار گیرد، پوشش و لعاب متفاوتی برای درها در نظر گرفته شده و در مجموع که از این مجمل حدیث مفصل بخوان که خیلی کارشان درست بوده. اما همانا من چیزی درباره ایران به ذهنم نمیرسد، مگر آنکه آن پشت و پسل ها همزمان درباره زادگاهم هم فکر کنم!
توی اصفهان هم ارسی زیاد گیر میاید و به آن هم ارسی میگویند. ولی در عین حال اصفهانی های قدیم به کفش (و گاه به دمپایی هایی که بشود بجای کفش هم ازشان استفاده کرد) میگویند ارسی (به ضم الف و ر) و به کفاش هم میگویند ارسی دوز. این دو تا واژه اینقدر شبیه هستند که خیلی وقتها یک جور تلفظ میشوند، و البته مطمئنم که لفظ ارسی به معنای کفش فقط در اصفهان کاربرد ندارد (نداشته).