عبدالله بن هلال از جمله افرادی است که معتقد بود به امامت عبدالله أفطح بود، او گوید:
سفری به شهر سامراء رفتم و سپس از این عقیدهی باطل خود دست برداشته و هدایت یافتم، با این توضیح که: هنگامی که به شهر سامراء وارد شدم، خواستم بر حضرت ابوالحسن، امام هادی علیهالسلام حضور یابم و موضوع امامت عبدالله أفطح؛ و نیز عقیدهی خودم را با آن حضرت در میان بگذارم، ولی موفق به دیدار آن حضرت نشدم.
تا آن که روزی حضرت هادی علیهالسلام را در بین راه ملاقات کردم؛ ولی چون مأمورین در اطراف حضور داشتند، نمیتوانستم با آن حضرت هم سخن گردم.
اما هنگامی که نزدیک من آمد، مسیر خود را به نوعی قرار داد که از محاذی و روبرو عبور نماید.
و چون مقابل من رسید، ناگهان روی مبارک خود را به طرف من گردانید و از داخل دهان مبارک خویش چیزی را، همانند آب دهان به سمت من پرتاب نمود که به سینهام خورد و پیش از آن که بر زمین بیفتد، آن را گرفتم. پس از آن که حضرت هادی علیهالسلام به راه خود ادامه داد و رفت، آن را خوب نگاه کردم، دیدم که کاغذی است پیچیده؛ وقتی آن را گشودم، دیدم در آن نوشته بود:
ای عبدالله! بر آن عقیدهای که داری مباش، چون آن شخص استحقاق امامت و خلافت را نداشته و ندارد. عبدالله گوید: وقتی چنین برخوردی را از آن حضرت دیدم، الحمدالله از عقیده ی باطل خود دست برداشتم و به امامت حضرت هادی و دیگر ائمه علیهمالسلام معتقد شدم [1] .- همچنین آوردهاند: امام حسن عسکری علیهالسلام حکایت فرماید: یکی از یاران و دوستان پدرم - امام هادی علیهالسلام - مریض شد، پدرم به عیادت و دیدار او رفت و چون دید که دوستش درون بستر مشغول گریه و زاری میباشد، به او فرمود: ای بنده خدا! آیا از مرگ میترسی و هراسناک هستی؟ مثل این که مرگ را نمیشناسی؟ و سپس افزود: چنانچه بدنت کثیف و چرکیم شده باشد به طوری که مرتب تو را آزار برساند و از خود متنفر گشته باشی؛ و یا در اثر جراهات، خون آلود شده باشی و بدانی که غیر از رفتن به حمام و شستشوی بدن و جراحات خود چارهای نداری، چه میکنی؟ آیا از رفتن به حمام برای نظافت و آسایش خویش، خوشحالی یا ناراحت خواهی بود؟ مریض اظهار داشت: مایل هستم تا حمام رفته و خود را از آن ناراحتی و اندوه نجات بخشم. امام هادی علیهالسلام فرمود: مرگ نیز - برای مؤمن - همانند حمام است که او را از گناهان و زشتیها پاک میگرداند و مرگ، آخرین لحظات ناراحتی او خواهد بود.
و همین که انسان - مؤمن - از این دنیا به جهان دیگری برود، از هر نوع ناراحتی و غصهای نجات یافته و در شادمانی و آسایش کامل به سر خواهد برد. امام حسن عسکری علیهالسلام فرمود: بعد از این سخن، مریض تسلیم مقدرات الهی شد و دیگر شکایت و اظهار ناراحتی نکرد و پس از لحظاتی جان به جان آفرین تسلیم کرد [2] .
پی نوشت ها:
[1] اصول کافی: ج 1، ص 355،ح 14، اثبات الهداة: ج 7، ص 385، ح 79، ضمناً مشابه همین داستان را نیز به امام رضا علیهالسلام نسبت دادهاند: مدینة المعاجز: ج 7، ص 32، ح 28، مجموعة نفیسة: ص 232.
[2] معانی الأخبار: ص 290، ح 9.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام علی هادی؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.