0

بزرگان تصوف در ایران، گبر یا مسلمان!

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

بزرگان تصوف در ایران، گبر یا مسلمان!

بزرگان تصوف در ایران، گبر یا مسلمان!

 

با نگاهی عمیق و نقادانه می بینیم که بسیاری از بزرگان تصوف و اقطاب مدعی آن از آغاز شکل گیری این انحراف، افرادی ایرانی هستند که اکثراً بدون اینکه از معارف اسلامی آگاهی کامل داشته باشند دم از عرفان اسلامی زده اند و در اندک زمانی به مقامات بالا و حتی به قطبیت رسیده و خود را خدا نیز پنداشته اند. از این رو ایشان متهم اند که مسلک تصوف ایشان در واقع پیگیری و دنباله روی از عقاید ایرانیان قبل از اسلام و آداب و آیین زدتشت است و با مواجهه با هر گروهی، خود را همرنگ جماعت کرده و به ترویج عقاید باطل خویش می پرداختند. برای مثال مولوی می سراید:[۱]
من آن گبرم كه ايمان زايـد از من
من آن كفرم ولي امـن و امانم
در شرح احوالات فلوتین، مؤسس نوافلاطونی و در واقع عرفان و تصوف در مسیحیت، آورده اند که: «فلوتين شخصی مرتاض و عارف بوده كه به ايران وهند نيز سفر كرده است و شايد بسياري از عقائد عرفانی خويش را از ايران و هند اخذ كرده باشد» [۲] به نظر می رسد، بافت فرهنگی و مردمی ایران و تازه مسلمان بودن ایشان زمینه ی بسیار مساعدی برای نشر و ترویج افکار و عقاید مختلف در ایران بوده باشد و صوفیه نیز با استفاده از این فرصت و با رویکرد به آداب قبلی ایرانیان شروع به گستراندن تصوف در ایران کردند.
مشاهده می کنیم که یکی از بنیان گذاران تصوف در جوامع تازه مسلمان، حسین بن منصور معروف به منصور حلاج است که متولد سنه ی ۳۰۹ ه.ق از توابع شیراز کنونی بوده است. او پس از مدت زمان اندکی به جنجالی ترین چهره در تصوف تبدیل شد و فتح بابی دوباره، در گفتن شطحیات کرد و ادعای خدایی نیز داشت که به همین دلیل به ارتداد متهم شد[۳] وی همواره بادسیسه های مختلف سعی داشت خود را نائب الامام معرفی کند، که از جانب حضرت حجت علیه السلام مورد لعن قرار گرفت. او با این کار می خواست آراء و عقاید اجداد گبر خویش را در مذهب امامیه پیاده کند. وی هیچ آشنایی نسبت به قرآن و علوم اهل بیت علیهم السلام نداشت.[۴]
بایزید بسطامی یکی دیگر از این مهره هاست که سال مرگش را ۲۶۱ ه.ق ذكر کرده اند كه مشخص می شود با آقا امام حسن عسكری (عليه السّلام) هم عصر بوده است. او نيزاهل بسطام بوده و تا سن ۷۰ سالگی آئين زرتشت را پیروی می کرده و خود را با آیین گبریان پیر نموده است.[۵] اکنون می بینیم که وی پس از عمری مجوس بودن به اسلام گرویده و به مقام قطبیت رسیده است. باید از صوفیان پرسید که بایزید چه زمانی را صرف یادگیری زبان عربی و پس از آن فراگیری علوم و معارف قرآنی و اسلامی اهل سنت کرده، که در این اندک زمان توانسته به مقام قطبیت برسد و پس از آن نیز ادعای خدایی کند؟!
ذره ای دقت در زندگی بایزید لازم است تا متوجه شویم ادعای خدایی وی نمی تواند براساس معارف اسلامی، حتی بر طبق اعتقادات اهل سنت (که البته ما آن را معارف اسلامی قبول نداریم) باشد. بایزید بسطامی با سوء استفاده از نام اسلام، مردم را به معارف و آموزه های اجدادش سوق می داد! این نکته قابل توجه است که با وجود کهولت سن و دوری بلادش از مناطق عرب نشین و تبعاً عدم آگاهی وی با زبان عربی و آموزه های اسلامی مقام او به زعم متصوفه به جایی می رسد که مولوی در وصفش می سراید:[۶]
بايزيد اندر مزيدش راه ديد
نام قطب العارفين از حقّ شنيد
ارزش مقام قطب در نزد صوفیان بسیار بالاست به گونه ای که ابن عربی امام صوفیان می نویسد: « و از رجال و شخصيت‌هاي الهي قطب‌ها هستند كه جامع جميع احوال و مقامات مي‌باشند، بگونه‌اي مستقل و يا از طريق نيابت، همانگونه كه بيان شد. اينان توان بسيار دارند و هر كه را مقامي از مقامات مربوطه بدست آيد، « قطب » ناميده مي‌شود. قطب همواره يك نفر در هر زمان مي‌باشد كه ممتاز از سايرين است، و به او « غوث » نيز گفته مي‌شود. پس قطب از مقرّبين و نزديكان خداوندي و بزرگ جامعه در زمان خود مي‌باشد، كه بعضي از آنان خلافت ظاهري نيز بدست مي‌آورند همانگونه كه واجد حكومت باطني از نظر مقام مي‌باشند چون: ابوبكر، عمر، عثمان، علي، حسن، معاويه بن يزيد، عمر بن عبدالعزيز و متوكل. و از اين اقطاب كساني هستند كه فقط خلافت باطني را دارند و حكومت ظاهري براي آنان نيست... مانند بايزيد بسطامي، و اكثر قطب‌ها حكومت ظاهري براي آنان نيست»[۷]
این نظر ابن عربی نشان می دهد با وجود سابقه ی بایزید، وی اصلاً در شأن قطبیت نبوده است. همچنین با اسم بردن از برخی افراد سنی مذهب، معلوم می گردد که صوفیانی که ادعای شیعه گری دارند و به ابن عربی ها و بایزیدها و... فخر می کنند، بیهوده در باتلاق جهالت دست و پا می زنند. کدام عقل سلیمی می پذیرد که دشمنان قسم خورده ی اهل بیت علیهم السلام به مقامات عرفانی برسند و یا به زعم صوفیان مدعی تشیع، به مقام قطبیت نائل آیند؟!
دیگر از بزرگان تصوف که ایرانی بوده و با نام اسلام مردم را به مسلک قبل از اسلام دعوت می کردند، جنید بغدادی از اهالی نهاوند[۸] بوده و محمد غزالی است که او نیز ایرانی و در خراسان مدفون است. او خاندان بنی امیه و اهل بیت علیهم السلام را از لحاظ ارزش یکی می داند و می نویسد: « آنچه را كه بين معاويه و علي – رضاي خداوندي بر هر دوي آنان باد – جريان داشت، بر اساس اجتهاد طرفين بوده و منظور و هدف معاويه از اين درگيري موضوع امامت نبود... و يزرگان علماء مي گويند: هر مجتهدي درست كردار است »[۹] این درحالی است که مولا امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای خطاب به زیادبن ابیه، معاویه را شیطان خطاب می کنند و می فرمایند:« آگاه شدم كه معاويه به سوي تو نامه‌اي نوشته است تا موجب لغزش فكري و عقلي تو گردد، پس از او بر حذر باش. زيرا او فقط شيطاني است كه از تمام جوانب و اطراف به سراغ آدمي مي‌آيد تا او را در حال غفلت و بي‌خبري غافلگير نموده و عقل او را بربايد. » [۱۰] معاویه در چشم امیرالمومنین علیه السام شیطان و از منظر غزالی مجتهد است!
باید دانست که متصوفه در شیعه هم اگر گاهی از اهل بیت علیهم السلام دم می زنند بخاطر اقتضای زمان است و الا کتب و نوشته ها و سخنرانی های ایشان مملو از تجلیل و احترام نسبت به بزرگان مذهب اهل سنت و عامّه است و همواره استناد به صوفیان سنی مسلک مایه ی فخر ایشان و زینت بخش مجالس ایشان است.
بنابراین فرقه ی صوفیه با سابقه ی بزرگان ایرانی آن، ویروسی است که ایمان و اعتقادات مذهبی مردم ولایت مدار وشیعه نشین ایران را مورد حمله قرار داده است.
 
منابع:
[۱]. جلال الدين رومي در ديوان شمس تبريزي
[۲]. اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد ۱، صفحه ۴۰
[۳]. آشنائي با علوم اسلامي، صفحه ۱۰۳
[۴]. سفينة البحار، جلد ۱، صفحه ۲۹۶
[۵]. تذكرة الاولياء، صفحه ۱۶۵
[۶]. مثنوي مولوي، صفحه ۲۴۴
[۷]. فتوحات مكيّه، جلد ۲، صفحه ۶
[۸]. آشنایی با علوم اسلامي، صفحه ۱۰۲، بخش عرفان
[۹]. احياء العلوم، جلد ۱، صفحه ۱۱۴
[۱۰]. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام صفحه ۵۳۶
جمعه 13 آذر 1394  2:51 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها