0

خروج امام کاظم(ع) از زندان و طىّ الارض به مدینه

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

خروج امام کاظم(ع) از زندان و طىّ الارض به مدینه

خروج امام کاظم(ع) از زندان و طىّ الارض به مدینه

مرحوم شيخ صدوق و ديگر بزرگان آورده اند:

پس از آن كه چون هارون الرّشيد حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام را از زندان

بصره به بغداد منتقل كرد، تحويل شخصى به نام سندى بن شاهك يهودى داده شد.

و در زندان بغداد، حضرت بسيار تحت كنترل و فشار بود؛ و زير انواع شكنجه هاى روحى و جسمى

قرار گرفت ، تا جائى كه حتّى دست و پا و گردن آن امام مظلوم عليه السلام را نيز به وسيله غل و

زنجير بستند.

امام حسن عسكرى عليه السلام در اين باره فرموده است :

جدّم ، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سه روز پيش از شهادتش ، زندان بان خود - مسيّب -

را طلبيد و اظهار نمود:

من امشب به مدينه جدّم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى روم تا با آن حضرت تجديد عهد و

ميثاق نمايم و آثار امامت را تحويل امام بعد از خودم دهم .

مسيّب عرض كرد: اى مولاى من ! شما در ميان اين غل و زنجير و آن همه ماءمورين اطراف زندان ،

چگونه قصد چنين كارى را دارى ؟

و من چگونه زنجيرها و درب هاى زندان را باز كنم ، در حالى كه كليد قفل ها نزد من نيست ؟!

امام عليه السلام فرمود: اى مسيّب ! ايمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنين نسبت به

ما اهل بيت عصمت و طهارت سُست است .

و سپس حضرت افزود: همين كه مقدار يك سوّم از شب سپرى گرديد، منتظر باش كه چگونه خارج

خواهم شد.

مسيّب گويد: من آن شب را سعى كردم كه بيدار بمانم و متوجّه حركات امام موسى كاظم عليه

السلام باشم ؛ ولى خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت ؛ و لحظه اى در حال نشسته ،

خوابم برد.

ناگهان متوجّه شدم كه حضرت با پاى مباركش مرا حركت مى دهد، پس ‍ سريع از جاى خود

برخاستم ؛ و هر چه نگاه كردم اثرى از ديوار و ساختمان و زندان نديدم ، بلكه خود را به همراه

حضرت در زمينى هموار مشاهده نمودم .

و چون گمان كردم كه آن حضرت مرا نيز به همراه خود از آن ساختمان ها بيرون آورده است ، گفتم

: ياابن رسول اللّه ! مرا نيز از شرّ اين ظالم نجات بده .

حضرت اظهار نمود: آيا مى ترسى تو را به جهت من از بين ببرند و بكُشند؟

و سپس افزود: اى مسيّب ! در همين حالى كه هستى ، آرام باش ، من پس از مدّتى كوتاه باز

مى گردم .

مسيّب با تعجّب سؤال كرد: ياابن رسول اللّه ! غل و زنجيرى كه بر دست و پاى شما بود، چگونه

گشودى ؟!

امام عليه السلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل بيت ، آهن را براى حضرت داود عليه

السلام ملايم و نرم كرد؛ و اين كار براى ما نيز بسيار سهل و ساده است .

آن گاه حضرت از نظرم ناپديد گشت و با ناپديد شدنش ديوارها و ساختمان زندان با همان حالت

قبل نمايان گرديد.

و چون ساعتى گذشت ناگهان ديدم ديوارها و ساختمان زندان به حركت درآمد و در همين حالت ،

مولا و سرورم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را ديدم كه به زندان بازگشته است و همانند

قبل غل و زنجير بر دست و پاى مبارك حضرت بسته مى باشد.

از ديدن اين معجزه ، بسيار تعجّب كردم و به سجده افتادم .

بعد از آن امام عليه السلام به من فرمود: اى مسيّب ! برخيز و بنشين ؛ و ايمان خود را تقويت و

كامل گردان ، و سپس افزود: من سه روز ديگر از اين دنيا و محنت هاى آن خلاص خواهم شد و به

سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم .(1)

1- عيون اخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 100، ح 6، هداية الكبرى : ص 265، عيون المعجزات :

ص 107، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص ‍ 303 با تفاوت در بعضى عبارتها.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 13 آذر 1394  7:56 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها