آغاز ماجرا
عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل كرده كه گفت :
در سقيفه بنى ساعدة در طرف راست ابوبكر نشسته بودم و مردم با او بيعت مى كردند، در اين جا
عمر بن الخطاب به او رو كرد و گفت : در صورتى كه على عليه السلام با تو بيعت نكند، هيچ كارى
از پيش نبرده ايم ، كسى را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بيايد و با تو بيعت كند.
ابوبكر به قنفذ دستور داد تا به خانه على عليه السلام رفته و او را براى بيعت فرا خواند.
قنفذ به در خانه على عليه السلام آمده گفت : اءعجب خليفة رسول الله صلى الله عليه و آله .
على فرمود: لاءسرع ما كذبتم على رسول الله صلى الله عليه و آله ما خلف رسول الله صلى الله
عليه و آله اءحدا غيرى ؟
به نداى خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ گوى . على عليه السلام فرمود: چه زود بر
رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ گفتيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ خليفه و
جانشينى غير از من قرار نداده است !
قنفذ برگشته و سخن على عليه السلام را به ابوبكر گزارش داد.
ابوبكر گفت ، به نزد او رفته بگو: ابوبكر تو را خوانده و مى گويد: بيا و بيعت كن زيرا تو فردى از
مسلمانان هستى .
على عليه السلام اين بار در پاسخ فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داده تا پس از
او از منزل خارج نشوم مگر كتاب خداى را جمع بنمايم ...
علامه طبرسى مى نويسد: هنگامى كه على عليه السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى
به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم ياءذن لنا.
عمر گفت : اگر به شما اجازه داد كه چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه على عليه السلام
وارد خانه او شويد.
بار ديگر به سوى خانه فاطمه عليهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند، فاطمه عليهاالسلام فرياد
زد: اجازه نمى دهم وارد شويد. در اين جا كسانى كه همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان
پشت در خانه فاطمه عليهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه عليهاالسلام اجازه
نداد، در اين جا عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با زنان چه كار است ، سپس به
گروهى كه در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هيزم همراه خود برداشته و خود نيز مقدارى
هيزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و در آن منزل على عليه السلام و فاطمه
عليهاالسلام و فرزندانشان بودند.
اين جا بود كه عمر فرياد برآورد به گونه اى كه على بشنود و گفت : براى بيعت با خليفه رسول خدا
صلى الله عليه و آله بيرون مى آيى يا خانه ات را بر تو بسوزانم ...