ســــخـــت اســـت وقتـــی از شـــدت بـــغـــض ،
گـــلـــو درد بگـــیری …
و هـــمـــه بگـــویـــند ؛
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!
باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان
قرارمان که یادت هست ؟
اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش ازین خیس نشوند ؟؟؟!
هر وقت برای آشتی آمدی،
گلویت را صاف کن،
جمله ات را با یک”دوستت دارم” شروع کن…
یا مثلا”چقدر دلم برایت تنگ شده…”
زن ها قرار نیست سرداران جنگ باشند،
یک دروغِ کوچک کافیست…!!!
می گویند تنهایی، پوستِ آدم را کلفت می کند!
می گویند عشق، دلِ آدم را نازک می کند!
می گویند درد، آدم را پیر می کند!
آدم ها خیلی چیزها می گویند
و من، امروز…
کرگدنِ دل نازکی هستم که پیر شده است…!!!
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
مرا بی وفا خطاب میکنند!
اما ای کاش میگفتند: من بی وفای کدام با وفا بودم؟
اسمش آدم است …اما تو بــاور نکن..گاهی کــاری می کند که از پس هیچ گــرگی بر نمی آیــد..!
دلم سیگـــــار میــــــخواهد
ولــــــی نه برای کشــــــــیدن
برای داغ کردن دستــــــــی که خوبــــــــی میـــــــکند ?
همیشه نباید حرف زد
گاه باید سکوت کرد
حرف دل که گفتنی نیست !
باید آدمش باشد
کسی که با یک نگاه کردن به چشمت
تا ته بغضت را بفهمد .
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
ﻫــﯽ ﺭﻭﺯﮔــﺎﺭ …
ﻣــﻦ ﺑــﻪ ﺩﺭﮐـــ …
ﺧــﻮﺩﺗـــ ﺧــﺴــﺘــﻪ ﻧـــﺸــﺪﯼ ،
ﺍﺯ ﺩﯾــﺪﻥ ﺗـــﺼـﻮﯾـــﺮ ﺗــــﮑــﺮﺍﺭﯾــﻪ ﺩﺭﺩ ﮐـــﺸـﯿـﺪﻥ
ﻣـــﻦ ..!!
هیچکس
جز تو نمیتواند
نجاتم دهد
وقتی انگشتهایم میان
موج موهایت غرق میشود