0

تمرين خواندن................همفرست

 
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

تمرين خواندن................همفرست

همرفست یک شهرکوچک درشمال نروژاست این نزدیک مدارقطبی است فقط نه هزاروچهرصدوهفت نفردراینجازندگی می کنند . درزمستان فقط برای دو یا سه ساعت هواروشن است مردم درتاریکی صبحانه ونهاروشام می خورند. درتابستان برای بیست وچهارساعت هواروشن است ومردم خیلی دیرمی خوابند.برخی ازمردم درآفتاب نیمه شب گلف بازی می کنند
 

 

Hammerfest is a small town in the north of Norway ' it is near the Arctic Circle. only 9407 people live here.  In the winter,it is light for only two or three hours.people have breakfast, lunch and dinner in the dark.  In the summer, it is light for 24 hour,and people go to bed very late,some people play golf in the midnight sun.
Arctic Circle  مدارقطبی
Midnight sun آفتاب نیمه شب

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

یک شنبه 8 آذر 1394  10:51 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن...آواره

Adrift
By: Adam Khan, Self-Help Stuff That Works
In 1982 Steven Callahan was crossing the Atlantic alone in his sailboat when it struck something and sank. He was out of the shipping lanes and floating in a life raft, alone. His supplies were few. His chances were small. Yet when three fishermen found him seventy-six days later (the longest anyone has survived a shipwreck on a life raft alone), he was alive -- much skinnier than he was when he started, but alive.

His account of how he survived is fascinating. His ingenuity -- how he managed to catch fish, how he fixed his solar still (evaporates sea water to make fresh) -- is very interesting.

But the thing that caught my eye was how he managed to keep himself going when all hope seemed lost, when there seemed no point in continuing the struggle, when he was suffering greatly, when his life raft was punctured and after more than a week struggling with his weak body to fix it, it was still leaking air and wearing him out to keep pumping it up. He was starved. He was desperately dehydrated. He was thoroughly exhausted. Giving up would have seemed the only sane option.

When people survive these kinds of circumstances, they do something with their minds that gives them the courage to keep going. Many people in similarly desperate circumstances give in or go mad. Something the survivors do with their thoughts helps them find the guts to carry on in spite of overwhelming odds.

"I tell myself I can handle it," wrote Callahan in his narrative. "Compared to what others have been through, I'm fortunate. I tell myself these things over and over, building up fortitude...."

I wrote that down after I read it. It struck me as something important. And I've told myself the same thing when my own goals seemed far off or when my problems seemed too overwhelming. And every time I've said it, I have always come back to my senses.

The truth is, our circumstances are only bad compared to something better. But others have been through much worse. I've read enough history to know you and I are lucky to be where we are, when we are, no matter how bad it seems to us compared to our fantasies. It's a sane thought and worth thinking.

 

 

آواره

وقتی ستیون کلهن در سال 1982 به تنهایی از اقیانوس اطلس عبور می کرد به شیئی برخورد کرد و قایقش غرق شد. در قایق نجاتی خارج از مسیر تردد کشتی ها سرگردان بود و ذخیره غذایی چندانی نداشت و شانس نجاتش کم بود، تا وقتی که سه ماهیگیربعد از گذشت 76 روز پیدایش کردند( پیش ترین مدتی که کسی توانسته به تنهایی بعد از غرق شدن کشتی در قایق نجات زنده بماند). زنده بود اما خیلی لاغر تر از وقتی که سفرش را شروع کرده بود اما به هر حال زنده بود. توضیح اینکه چه طور در این مدت از نبوغش برای گرفتم ماهی و تعمیر آب شیرین کن خورشیدی استفاده کرده و زنده مانده واقعا جالب است.

اما چیزی که توجه ام را به خودش جلب کرد این بود که چه طور به خودش امید می داد در حالی هیچ امیدی وجود نداشت. وقتی بسختی رنج می برد و هدفی برای ادامه تلاش وجود نداشت. زمانیکه قایق نجاتش سوراخ شد با تنی ضعیف بیش از یک هفته تلاش کرد تا تعمیرش کند اما باز هم هوا خارج می شد و پر باد نگه داشتن قایق واقعا درمانده اش کرده بود. گرسنه بود و بشدت آب بدنش را از دست داده بود. تسلیم شدن تنها گزینه معقولی بود که به نظر می رسید.

وقتی افراد از شرایطی این چنینی نجات پیدا می کنند با استفاده از قوه تخیلشان کاری می کنند که به آنها شجاعت تحمل شرایط را بدهد. اما خیلی ها در شرایط سخت مشابه، تسلیم و یا دیوانه می شوند. کاری که نجات یافتگان از مرگ با ذهنشان انجام می دهند به آنها کمک می کند تا به جای تن دادن به شانس و احتمال جرات روبرو شدن با شرایط را پیدا کنند.

کلهن در شرح داستانش نوشت" به خودم گفتم می تونم از عهده اش بر بیام"، " در مقایسه با چیزهایی که دیگران تجربه کرده اند، من خوش شانسم. این چیز ها را همش تکرار می کردم تا تحملم را زیاد کنم. بعد از اینکه آن جمله را خواندم به خاطر اینکه حس خاصی را به من القا می کرد نوشتمش. وقتی حس می کردم اهدافم دور هستند و نمی توانم به آنها برسم و یا مشکلاتم خیلی سخت شدند جملات مشابه ای را به خودم گوشزد می کردم. و هر دفعه که تکرار می کردم به خودم می آمدم.

حقیقت این است که شرایط ما زمانی سخت به نظر می رسد که با موقعیت های بهتری مقایسه شوند. اما همیشه بودند کسانی که تجربه های بدتری هم داشته اند. من به اندازه ک
افی تاریخ خوانده ام تا بدانم که من و شما خوش شانس هستیم که در جای خودمان هستیم. در موقعیتی که ما هستیم، مهم نیست که اوضاع ما در مقایسه با رویاهایمان چقدر بد به نظر می رسه. مهم اینه که این نوع نگرش ارزشمند و معقول به نظر می رسه.

*کلید واژه ها*

survived = ‌زنده ماند
ingenuity = نبوغ
circumstances = شرایط

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

شنبه 14 آذر 1394  10:27 AM
تشکرات از این پست
siryahya
arezooo
arezooo
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 2286
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن.....God,speak to me

God,speak to me


The man whispered, “God, speak to me” and a meadowlark sang .But, the man did not hear. So the man yelled, “God, speak to me” and the thunder rolled across the sky .But, the man did not listen. The man looked around and said, “God let me see you.” And a star shone brightly .But the man did not see. And, the man shouted, “God show me a miracle.” And, a life was born .But, the man did not notice. So, the man cried out in despair, “Touch me God, and let me know you are here.” Whereupon, God reached down and touched the man .But, the man brushed the butterfly away … and walked on


 

 

مردی گفت: خدایا با من حرف بزن.و پرنده ای شروع به آواز خواندن کرد ولی مرد متوجه نشد،مرد فریاد زد خدایا بامن حرف بزن و رعد وبرقی در آسمان به صدا در آمد ولی مرد نفهمید. مرد به اطراف نگاه کرد و گفت خدایا بگذار ببینمت و ستاره ای پرسو درخشید. مرد متوجه نشد . سپس مرد فریاد زد خدایا به من معجزه ای نشان بده وزندگی متولد شد ولی مرد نفهمید.مرد با ناامیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن، و بگذار بدانم که اینجایی. در نتیجه خدا پایین آمد و مرد را لمس کرد ولی مرد پروانه را با دستانش از خود دور کرد و رفت.

 سامر بوک

عمر گران میگذرد خواهی نخواهی   ـ   سَعی بر آن کن نرود رو به تباهی

دوشنبه 16 آذر 1394  2:35 PM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن..... خدا را سپاس

I see can the beauty all around me
There are those whose world is always dark

I am thankful...
I can walk
There are those who have never taken their first step

I am thankful...
My heart can be broken
There are those who are so hardened they cannot be touched

I am thankful...
For the opportunity to help others
There are those who have not been so abundantly blessed as i

I am thankful...
I have been loved
There are those for whom no one has ever cared


 

 



خدا را سپاس
من میتونم تمام زیبایی های پیرامونم را ببینم
کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک است

خدا را سپاس
من میتونم راه برم
کسانی هستند که هیچوقت نتونسته اند حتی یک قدم بردارند

خدا را سپاس
که دل مهربان و شکننده ای دارم
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و احساسی رو درک نمیکنن

خدا را سپاس
به من این شانسو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من داده ای بی بهره اند

خدا را سپاس
که کسی هست که منو دوست داره
کسانی هستند که بود و نبودنشون واسه هیچکس مهم نیست

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

چهارشنبه 18 آذر 1394  10:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن...جهانگرد

One summer day, when tourists were lining up to enter a stately house, an old gentleman whispered to the person behind him, “Take a look at the little fellow in front of me with the poodle cut and the blue jeans. Is it a boy or a girl!?” “It’s a girl,” came the angry answer. “I ought to know. She’s my daughter.” “Forgive me, sir!” apologized the old fellow. “I never dreamed you were her father.” “I’m not,” said the parent with blue jeans. “I’m her mother!”

 

 

 



یک روز تابستانی، وقتی جهانگردان برای وارد شدن به یک خانه با شکوه صف کشیده بودند، یک آقای مسن به آرامی به نفر پشت سر خود گفت: «یک نگاه به کودکی که جلوی من ایستاده و موهایش را مثل سگ های پشمالو آرایش کرده و شلوار جین آبی پوشیده بینداز. معلوم نیست که دختر است یا پسر؟!» شخص مقابل خشمگینانه جواب داد: «آن بچه دختر است. معلوم است که من باید این را بدانم که او دختر است! چون او دختر خود من است.» شخص مسن برای معذرت خواهی گفت: «لطفا مرا ببخشید آقای محترم! من حتی تصورش را هم نمی کردم که شما پدر آن بچه باشید.» شخص عصبانی که شلوار جین آبی هم پوشیده بود گفت: «نه نیستم! من مادر او هستم!»
 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

چهارشنبه 18 آذر 1394  10:41 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن..... آيا ميدانستيد...؟


🙈Did You Know…?🙈
✔️1. The most common name in the world is Mohammed.
✔️2. The name of all the continents ends with the same letter that they start with.
✔️3. The strongest muscle in the body is the tongue.
✔️4. There are two credit cards for every person in the United States.
✔️5. TYPEWRITER is the longest word that can be made using the letters only on one row of the keyboard.
✔️6. Women blink nearly twice as much as men!
✔️7. You can't kill yourself by holding your breath.
✔️8. It is impossible to lick your elbow.
✔️9. People say "Bless you" when you sneeze because when you sneeze, your heart stops for a millisecond.
✔️10. It is physically impossible for pigs to look up into the sky.

 

 

 



آيا ميدانستيد...؟
1- محمد رايجترين نام دنياست.
2- نام تمام قاره ها به همان حرفي ختم ميشود که با آن شروع ميشوند.
3- زبان قويترين عضله در تمام بدن است.
4- به ازاي هر نفر در ايالات متحده، دو کارت اعتباري وجود دارد.
5- کلمه "TYPEWRITER" بلندترين کلمه معناداري است که ميتوان با استفاده از کليدهاي يک رديف صفحه کليد درست کرد.
6- زنها دو برابر مردها پلک ميزنند.
7- کسي نميتواند با نگه داشتن نفسش خودکشي کند.
8- هيچکس نميتواند آرنج خودش را ليس بزند.
9- دليل اينکه مردم به کسي که عطسه ميکند ميگويند "عافيت باشد" اين است که در زمان عطسه کردن قلب به مدت يک ميلي-ثانيه از حرکت باز مي ايستد.
10- خوکها، به علت حالت جسماني که دارند، نميتوانند به آسمان نگاه کنند.

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

جمعه 20 آذر 1394  1:36 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن.....من زن هستم

Because I'm a woman
A little boy asked his mother, "Why are you crying?" "Because I'm a woman," she told him.

"I don't understand," he said. His Mom just hugged him and said, "And you never will."

Later the little boy asked his father, "Why does mother seem to cry for no reason?"

"All women cry for no reason," was all his dad could say. The little boy grew up and became a man, still wondering why women cry. Finally he put in a call to God. When God got on the phone He asked, "God, why do women cry so easily?" God said: "When I made the woman she had to be special. I made her shoulders strong enough to carry the weight of the world, Yet gentle enough to give comfort. I gave her an inner strength to endure childbirth and the rejection that many times comes from her children. I gave her a hardness that allows her to keep going when everyone else gives up, And take care of her family through sickness and fatigue without complaining. I gave her the sensitivity to love her children under any and all circumstances, Even when her child has hurt her very badly. I gave her strength to carry her husband through his faults And fashioned her from his rib to protect his heart. I gave her wisdom to know that a good husband never hurts his wife, But sometimes tests her strengths and her resolve to stand beside him unfalteringly. And finally, I gave her a tear to shed. This is hers exclusively to use whenever it is needed." "You see my son," said God,

"The beauty of a woman is not in the clothes she wears, the figure that she carries, Or the way she combs her hair. The beauty of a woman must be seen in her eyes, Because that is the doorway to her heart - the place where love resides.

 

 

 


من زن هستم

پسربچه ای از مادرش پرسید:چرا تو گریه می کنی؟ مادر جواب داد برای اینکه من زن هستم. او گفت: من نمی فهمم!مادرش اورا بغل کرد و گفت: تو هرگز نمی فهمی بعد پسربچه از پدرش پرسید:چرا به نظر می آـید که مادر بی دلیل گریه می کند. همه زنها بی دلیل گریه می کنند!این تمام چیزی بود که پدر می توانست بگوید. پسربچه کم کم بزرگ و مرد شد.اما هنوز درشگفت بود که چرا زنها گریه می کنند؟ سرانجام او مکالمه ای با خدا انجام داد و وقتی خدا پشت خط آمد،او پرسید: خدایا چرا زنها به آسانی گریه می کنند؟ خدا پاسخ داد:وقتی من زن را آفریدم،گفتم او باید خاص باشد من شانه هایش را آنقدر قوی آفریدم تا بتواند وزن جهان را تحمل کند و در عین حال شانه هایش را مهربان آفریدم تا آرامش بدهد. من به او یک قدرت درونی دادم تا وضع حمل و بی توجهی که بسیاری اوقات از جانب بچه هایش به او می شود را تحمل کند. من به او سختی را دادم که به او اجازه می دهد وقتی که همه تسلیم شدند او ادامه بدهد و از خانواده اش به هنگام بیماری و خستگی و بدون گله و شکایت مراقبت کند. من به او حساسیت عشق به بچه هایش را در هر شرایطی حتی وقتی بچه اش او را به شدت آزار داده است ارزانی داشتم. من به او قدرت تحمل اشتباهات همسرش را دادم و او را از دنده همسرش آفریدم تا قلبش را حفظ کند. من به او عقل دادم تا بداند که یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند. اما گاهی اوقات قدرتها و تصمیم گیری هایی را برای ماندن بدون تردید در کنار او امتحان می کند. سرانجام اشک را برای ریختن به او دادم. این مخصوص اوست تا هروقت که لازم شد از آن استفاده کند. پسرم می بینی که زیبایی زن در لباسهایی که می پوشد ودر شکلی که دارد یا به طریقی که موهایش را شانه می زند نیست. زیبایی زن باید در چشمانش دیده شود. چون درچه ای است به سوی قلبش، جائیکه عشق سکونت دارد.

*کلید واژه ها*

understand = فهمیدن
grew up = رشد کردن
resides = سکونت

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

یک شنبه 22 آذر 1394  10:29 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن....زندگی یک هدیه است.


Life Is A Gift
زندگی یک هدیه است.
Today before you think of saying an unkind word–
think of someone who can’t speak.

امروز قبل از اینکه حرف ناراحت کننده ای بزنید، به کسانی فکر کنید که نمیتواند حرف بزند.
Before you complain about the taste of your food
think of someone who has nothing to eat.
قبل از اینکه درباره غذا شکایت کنید، به کسی فکر کنید که چیزی برای خوردن ندارد.
Before you complain about your husband or wife–
think of someone who is crying out to God for a companion.
قبل از اینکه راجع به همسرتان شکایت کنید،به کسی فکر کنید که برای داشتن همدم به درگاه خداوند التماس میکند.
Today before you complain about life
think of someone who went too early to heaven.
امروز قبل از اینکه از زندگی شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود این دنیا را برای بهشت ترک کرده است.
Before you complain about your children–
think of someone who desires children but they’re barren.
قبل از اینکه درباره بچه‌هایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که بچه میخواهد ولی بی ثمر است.
And when you are tired and complain about your job
think of the unemployed, the disabled and those who wished they had your job.
و وقتی خسته هستید و از کارتان شکایت می‌کنید، به بیکاران فکر کنید، به ناتوانان و کسانی که آرزوی شغل شما را داشتند.
But before you think of pointing the finger or condemning another–
remember that not one of us are without sin.
اما قبل از اینکه دیگران را محکوم کنید، به یاد داشته باشدید که هیچ کدام از ما بدون گناه نیستیم.
And when depressing thoughts seem to get you down
put a smile on your face and thank God you’re alive and still around.
و وقتی که افکار ناامید کننده به سراغ شما می‌آیند تا شما را مایوس کنند، بخندید و خدا را شکر کنید که هنوز زنده هستید.
Life is a gift – Live it, Enjoy it and Celebrate it
زندگی یک هدیه است، زندگی کنید، ازش لذت ببرید، جشنش بگیرید
                                         

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

دوشنبه 23 آذر 1394  3:14 PM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن....خدارا شكر

 
 ..........THANKS .............GOD
 
FOR THE TAXES I PAY‏
BECAUSE IT MEANS I AM EMPLOYED‏ .
 
 
 
برای مالیاتی که پرداخت میکنم
 
 
 
چون به این معناست که شغلی دارم.
 
FOR THE MESS TO CLEAN AFTER A PARTY‏
BECAUSE IT MEANS I HAVE BEEN SURROUNDED BY FRIENDS‏.
 
 
 
برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی
 
 
 
چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.
 
 
 
 
FOR THE CLOTHES THAT FIT A LITTLE TOO SNUG
BECAUSE IT MEANS I HAVE ENOUGH TO EAT‏.
 
برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن
 
چون یعنی غذا برای خوردن دارم.
 
 
FOR MY SHADOW THAT WATCHES ME WORK‏
BECAUSE IT MEANS I AM OUT IN THE SUNSHINE‏
 
برای سایه ای که شاهد کار منه
 
چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.
 
 
 
FOR A LAWN THAT NEEDS MOWING‏,
WINDOWS THAT NEED CLEANING‏,
AND GUTTERS THAT NEED FIXING‏
BECAUSE IT MEANS I HAVE A HOME‏
 
برای چمنی که باید زده بشه، برای پنجره هایی که باید تمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه
 
چون یعنی خانه ای برای زنگی کردن دارم.
 
 
 
FOR THE PARKING SPOT‏
I FIND AT THE FAR END OF THE PARKING LOT‏
BECAUSE IT MEANS I AM CAPABLE OF WALKING‏
AND I HAVE BEEN BLESSED WITH TRANSPORTATION‏.
 
برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم
 
چون یعنی قادر به راه رفتن هستم و وسیله نقلیه دارم.
 
 
FOR MY HUGE HEATING BILL‏
BECAUSE IT MEANS I AM WARM‏.
 
برای هزینه بالا برای گرمایش
 
چون یعنی خانه گرمی دارم.
 
 
FOR THE PILE OF LAUNDRY AND IRONING‏
BECAUSE IT MEANS I HAVE CLOTHES TO WEAR‏.
 
برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند
 
چون یعنی رختی برای پوشیدن دارم.
 
 
 
FOR WEARINESS AND ACHING MUSCLES
AT THE END OF THE DAY‏
BECAUSE IT MEANS I HAVE BEEN CAPABLE OF WORKING HARD‏.
 
برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز
 
چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم.
 
FOR THE ALARM THAT GOES OFF
IN THE EARLY MORNING HOURS‏
BECAUSE IT MEANS I AM ALIVE‏.
 
برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکند
 
چون یعنی هنوز زنده هستم.
 
 
AND FINALLY, FOR TOO MUCH‏
 
E-MAIL‏
و در آخر برای این همه ایمیل
BECAUSE‏ IT MEANS
I HAVE FRIENDS WHO ARE
THINKING OF ME‏..
چون یعنی دوستان زیادی دارم که به فکر من هستند...
 
SEND THIS TO SOMEONE YOU CARE ABOUT‏.
I JUST DID‏.
 
این متن را برای کسی بفرستید که برای شما ارزش دارد.
 
من اینچنین کردم.
 
Live well, Laugh often‏, & Love with all of your heart‏!
 
خوب زندگی کنید! زیاد بخندید!
با تمام قلبتان دوست بدارید!
 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

پنج شنبه 26 آذر 1394  10:31 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن.....آینده منجمد


⭐️he Frozen Future⭐️

Doctors are always devising new cures for diseases that kill people. But suppose you are dying from an incurable illness now. If only you could *postpone death until a cure was found! Now some people are trying to do just that. One young man *consented to having his body frozen and placed in a *massive *capsule in order to *preserve it until doctors find a cure for his disease. Some people have *denounced his *unique experiment with a *torrent of angry words. They *resent human attempts to *molest the natural order of life and death. There is also a *gloomy fear that the world is already overcrowded and that people have to die to make room for those who are about to be born. If the experiment works, *unforeseen problems undoubtedly will arise.

 

 

 



⭐️آینده منجمد⭐️
 
پزشکان همواره برای بیماری هایی که مردم را می کشند درمان های جدیدی را ابداع می کنند. اما تصور کنید الان دارید بخاطر بیماری لاعلاجی از بین می روید.ای کاش می توانستید مرگ را تا زمان یافتن درمانی به تاخیر اندازید.اکنون برخی از افراد در تلاشند که همین کار را انجام دهند.مرد جوانی پذیرفت که بدنش را منجمد کنند و داخل محفظه ی بزرگی قرار دهند و آنرا سالم نگه دارند تا زمانی که پزشکان برای بیماری اش درمانی پیدا کنند.برخی از افراد با سیلی از کلمات خشمگین این آزمایش منحصر به فرد را محکوم کرده اند.آنها از تلاش های انسانی برای بر هم زدن روال طبیعی مرگ و زندگی متنفرند.این ترس مبهم نیز وجود دارد که دنیا همین حالا بسیار پرجمعیت است و مردم برای ایجاد فضا برای آنانکه در شرف تولدند، باید بمیرند.
اگر این آزمایش جواب دهد بی شک مشکلات پیش بینی نشده ای پدید خواهد آمد.

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

سه شنبه 1 دی 1394  12:43 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن....اعدام

The Bet
Anton Chekhov
It was a dark autumn night. The old banker was walking up and down his study and remembering how, fifteen years before, he had given a party one autumn evening. There had been many clever men there, and there had been interesting conversations. Among other things they had talked of capital punishment. The majority of the guests, among whom were many journalists and intellectual men, disapproved of the death penalty. They considered that form of punishment out of date, immoral, and unsuitable for Christian States. In the opinion of some of them the death penalty ought to be replaced everywhere by imprisonment for life. "I don't agree with you," said their host the banker. "I have not tried either the death penalty or imprisonment for life, but if one may judge a priori, the death penalty is more moral and more humane than imprisonment for life. Capital punishment kills a man at once, but lifelong imprisonment kills him slowly. Which executioner is the more humane, he who kills you in a few minutes or he who drags the life out of you in the course of many years?"

 

 

 


یك شب دلگیر پاییزی بود. بانكدار در اتاق كارش بالا و پائین می رفت و مهمانی یی را به خاطر می آورد كه پانزده سال پیش در چنین شبی برگزار كرده بود. آدم های باهوش بسیاری در مهمانی حضور داشتند و گفتگوهای جالبی در گرفته بود. در خلال گفتگوها در باره مجازات مرگ صحبت كردند. اكثر مهمان ها كه میانشان افراد روشنفكر و روزنامه نگار بسیار بودند اعدام را محكوم كردند. آنها این نوع مجازات را منسوخ، غیر اخلاقی و مغایر با مسیحیت می دانستند. به نظر عده ای باید حبس ابد در همه جا جایگزین اعدام می شد.بانكدار؛ میزبان آنها گفت: «من با شما موافق نیستم. من نه اعدام و نه حبس ابد را تجربه كرده ام اما اگر قرار بر پیش داوری باشد من اعدام را بسیار اخلاقی تر و انسانی تر از حبس ابد می دانم. اعدام بلافاصله می كشد اما حبس ابد به تدریج. كدام جلاد انسانی تر عمل می كند. آنكه شما را در عرض چند دقیقه می كشد یا آنكه طی سال های متمادی جانتان را می گیرد؟

*کلید واژه ها*

autumn = ‌ پاییز
majority = اكثر
judge = داوری

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

سه شنبه 1 دی 1394  12:45 AM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن.....فریادی برای کمک

🌺A cry for help

The young man heard a cry and turned round but he could not see anybody.

At the same moment, a boy ran up to him and pointed towards the river.

They both ran along the river bank and after a short time, they saw a girl in the water.

The girl was holding on to a piece of wood, but the river was deep and it was carrying her away.

The man acted quickly.

He took off his coat at once, jumped into the water, and saved the girl's life.


 

 


فریادی برای کمک

مرد جوان صدای فریاد شنید و اطراف چرخید اما او نتوانست کسی را ببیند.

در همان لحظه یک پسر به طرف او دوید و بسوی رودخانه اشاره کرد.

آنها هر دو در امتداد ساحل رودخانه دویدند و بعد از مدت کوتاهی آنها یک دختر را داخل آب دیدند

دختر به یک تکه چوب چسبیده بود اما رودخانه عمیق بود و در حال حمل کردنش بود.
مرد سریع دست به کار شد

او یکمرتبه کت اش را بیرون آورد و داخل آب پرید و زندگی دختر را نجات داد.

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

یک شنبه 6 دی 1394  11:45 PM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن.....خدا پاسخ داد


God replied
A 45 year old woman had a heart attack and was taken to the hospital. While on the operating table she had a near death experience. Seeing god she asked “is my time up?” god said: “no, you have another 43 years, 2 month and 8 days to live upon recovery. The woman decided to stay in the hospital and have a face-lift, liposuction, breast implants and a tummy tuck. She even had someone come in and change her hair color and brighten her teeth. Since she had so much more time to live, she figured she might as well make the most of it. After her last operation, she was released from the hospital while crossing the street on her way home, she was killed by an ambulance. Arriving in front of god, she demanded, “I thought you said I had another 42 years? Why didn’t you pull me from out of the path of the ambulance?”

God replied: “I didn’t recognize you”

 

 


خدا پاسخ داد

خانم 45 ساله ای سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود خدا را دید. از خدا پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ خدا پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی شد. بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپوساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد و حتی دندانهایش را سفید کرد.

از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت از این رو تصمیم گرفت که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت ببرد. بعد از آخرین عملش او از بیمارستان مرخص شد.

وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!!! وقتی با خدا روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی 43 سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟

خدا پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت

*کلید واژه ها
heart attack = ‌ سکته قلبی
time up = فرا رسیدن
operation = عمل

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

جمعه 18 دی 1394  7:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:comprehension text........خواندن....المپیک ویژه

Special Olympics
A few years ago at the Seattle Special Olympics, nine contestants, all physically or mentally disabled, assembled at the starting line for the 100 yard dash. At the gun, they all started out, not exactly in a dash, but with a relish to run the race to the finish and win. All, that is, except one boy who stumbled on the asphalt, tumbled over a couple of times and began to cry The other eight heard the boy. They slowed down and looked back. They all turned around and went back. Every one of them. One girl with Down’s syndrome bent down and kissed him and said,” This will make it better.” All nine linked arms and walked across the finish line together. Everyone in the stadium stood, and the cheering went on for several minutes.

People who were there are still telling the story. Why? Because deep down we know one thing. What matters most in this life is more than winning for ourselves. What truly matters in this life is helping others win, even if it means slowing down and changing our course.

 

 


المپیک ویژه

چندین سال پیش در المپیک معلولین ،در سیاتل،نه شرکت کننده معلول جسمانی و یا ذهنی در خط شروع دو صد مترقرار گرفتند.با صدای شلیک،همه هر چند بدون عجله اما با شور و اشتیاق برای برنده شدن،شروع به دویدن کردند.در این میان پسری زمین خورد(روی آسفالت لغزید) و شروع به گریه کردهشت نفر دیگر صدای پسرک را شنیدند،سرعتشان را کم کردند و به عقب نگاه کردند.همه با یک نظر به عقب ،تصمیم به برگشت گرفتند.یک به یک آنها .یک دختر که معلول ذهنی بود خم شد و پسرک را بوسید و گفت:این خوبش می کنه.همه نه نفر دست در دست هم به مسابقه ادامه دادند تا از خط پایان گذشتند.همه در استادیوم ایستادند و برای چندین دقیقه آنها را تشویق کردند

مردمی که آنجا بودند هنوز آن ماجرا را روایت می کنند.چرا؟چون عمیقا ما یک چیز را میدانیم.چیزی که در زندگی اهمیت بیشتری دارد از بردن خودمان مهمتر است.آنچه بدرستی در زندگی اهمیت دارد کمک به این است که دیگران ببرند،حتی اگر موجب به عقب برگشتن و تغییر مسیرمان باشد

*کلید واژه ها*

contestants = ‌ شرکت کننده
disabled = معلول
matter = اهمیت

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

جمعه 18 دی 1394  7:49 PM
تشکرات از این پست
siryahya
8pooria
8pooria
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 5257
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تمرين خواندن..............قرض


Two friends, Sam and Mike, were riding on a bus. Suddenly the bus stopped and bandits got on
 The bandits began robbing the passengers. They were taking the passengers’ jewelry and  watches. They were taking all their money, too. Sam opened his wallet and took out twenty dollars. He gave the twenty dollars to Mike Why are you giving me this money?” Mike asked Last week I didn’t have any money, and you loaned me twenty dollars, remember?” Sam said. “Yes, I remember,” Mike said. " I’m paying you back,” Sam said


 


قرض
دو دوست به نام های سام و مایک در حال مسافرت در اتوبوس بودند. ناگهان اتوبوس توقف کرد و یک دسته راهزن وارد اتوبوس شدند. راهزنان شروع به غارت کردن مسافران کردند. آن ها شروع به گرفتن ساعت و اشیاء قیمتی مسافران کردند. ضمنا تمام پول های مسافران را نیز از آن ها می گرفتند.
سام کیف پول خود را باز نمود و بیست دلار از آن بیرون آورد. او این بیست دلار را به مایک داد. مایک پرسید: «چرا این پول را به من می دهی؟» سام جواب داد: «یادت می آید هفته گذشته وقتی من پول نداشتم تو به من بیست دلار قرض دادی؟» مایک گفت: «بله، یادم هست.» سام گفت: «من دارم پولت را پس می دهم

لغات و اصطلاحات مهم:
بهترین روش یادگیری لغات انگلیسی بکاربردن آنها در قالب های متنی است.

Suddenly = ناگهان
bandits = راهزن
passenger = مسافر
jewelry = جواهر_ اشیاء قیمتی
wallet = کیف پول
loan =  قرض دادن

 

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

مدیر گروه زبان انگلیسی

 

جمعه 18 دی 1394  8:12 PM
تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها