تفاوت ابلیس با شیطان
در خصوص فرق بین ابلیس و شیطان، نظریهها مختلف است؛ برخی گفتهاند: ابلیس اسم است و شیطان وصف؛ در نتیجه، وصف معنای عامی دارد و منطبق بر مصادیق فراوانی میشود، و ابلیس چون اسم است، معنا و مصداق خاصی را می طلبد. بنابراین، ابلیس نام خاص یک موجود جنی که از دستور سجده بر آدم(8) امتناع ورزید و شیطان، نامی عام و فراگیر برای هر موجود شریر و فریبکار است. بر این اساس ابلیس شیطان است، ولی هر شیطانی ابلیس نیست.
دکتر احمد عابدی در مقدمه کتاب هستی و چیستی ابلیس پیرامون این بحث اینگونه بیان میدارند: «تفاوت ابلیس و شیطان واضح است. خداوند متعال در مسأله خلقت آدم و سجده ملائکه، بحث ابلیس را مطرح کرده است..... آن موجود مجردی که آدم را سجده ننمود او ابلیس است. (البته گاهی به او شیطان نیز گفته میشود، مثل آیه 22 سوره مبارکه ابراهیم) و اما هر موجود مادّی، انسی یا جنی، جاندار یا بیجان که سبب اغواء و وسوسه در انسان شده و او را از خداوند باز دارد، را شیطان مینامند در اینصورت، انسانی که سبب گمراهی انسان دیگری شود او شیطان است، گاهی مقام و مسند و ریاست و گاهی پول و ثروت و گاهی عکس و فیلم و... شیطان است. کشوری که سبب ظلم و تبعیض و بیعدالتی و ترویج فساد و فحشاء می گردد شیطان است. بهرحال هر چیزی که سبب گمراهی می گردد او شیطان است.» [1]
آیت الله مکارم شیرازی نیز اینگونه بیان میدارند: «بايد دانست كه «شيطان» اسم عام (اسم جنس) است، در حالى كه «ابليس» اسم خاص (علم) مىباشد، و به عبارت ديگر«شيطان» به هر موجود موذى و منحرف كننده و طاغى و سركش، خواه انسانى يا غير انسانى مىگويند، و ابليس نام آن شيطان است كه آدم را فريب داد و اكنون هم با لشكر و جنود خود در كمين آدميان است.»[2] همچنین گفته شده که: «ابلیس اولین فرد شیاطین و جن بوده است، در واقع ابلیس «ابو الجنّ و ابو الشیاطین» است.»[3]
از موارد استعمال اين كلمه در قرآن نيز بر مىآيد كه «شيطان به هر موجود موذى و مضر گفته مىشود، موجودى كه از راه راست بر كنار بوده و در صدد آزار ديگران است، موجودى كه سعى مىكند ايجاد دو دستگى نمايد، و اختلاف و فساد به راه اندازد».[4]
چنان كه در قرآن کریم مىخوانيم:
«إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»[5]
«شيطان مىخواهد بين شما دشمنى و بغض و كينه ايجاد كند»
با توجه به اينكه كلمه «يريد» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد حاكى از اين معنى است كه اين اراده، اراده هميشگى شيطان است. و از طرفى مىبينيم كه در قرآن نيز شيطان به موجود خاصى اطلاق نشده، بلكه حتى به انسانهاى شرور و مفسد نيز اطلاق گرديده است. آنجا كه مىخوانيم:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِ»[6]
«بدينگونه ما براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انسانى و يا جن قرار داديم»
و اينكه به ابليس هم شيطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتى است كه در او وجود دارد.[7]
علاوه بر اينها، گاهى كلمه شيطان بر «ميكربها» نيز اطلاق شده: به عنوان نمونه امير مؤمنان حضرت علی(8) مىفرمايند:
«لَا تَشْرَبُوا الْمَاءَ مِنْ ثُلْمَةِ الْإِنَاءِ وَ لَا مِنْ عُرْوَتِهِ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَقْعُدُ عَلَى الْعُرْوَةِ وَ الثُّلْمَة»[8]
«از قسمت شكسته و طرف دستگيره ظرف، آب نخوريد، زيرا شيطان بر روى دستگيره و قسمت شكسته شده ظرف مىنشيند.»
و نيز امام صادق(8) مىفرمايند:
«وَ لَا يُشْرَبُ مِنْ أُذُنِ الْكُوزِ وَ لَا مِنْ كَسْرِهِ إِنْ كَانَ فِيهِ فَإِنَّهُ مَشْرَبُ الشَّيَاطِينِ.»[9]
«از دستگيره و قسمت شكسته كوزه آب مخوريد كه جايگاه آشاميدن شيطانها است.»
به اين ترتيب طبق احادیث فوق الذکر روشن شد كه «يكى از معانى شيطان، ميكربهاى زيانبخش و مضر است. ولى بديهى است منظور اين نيست كه: شيطان در همه جا به اين معنى باشد، بلكه منظور اين است كه شيطان معانى مختلفى دارد، كه يكى از مصداقهاى روشن آن «ابليس» و لشكريان و اعوان او است و مصداق ديگر آن انسانهاى مفسد و منحرفكننده، و احياناً در پارهاى از موارد به معنى ميكربهاى موذى آمده است.»[10]
بنا به گفته صاحب تفسیر شریف مجمع البیان، طبق بررسى كاربرد واژه شيطان در قرآن و تفسير مفسران، در بيشتر موارد، مقصود از شيطان و مصداق بارز آن، همان ابليس است[11] و قرآن مجيد، بعد از نافرمانى ابليس از دستور سجده، از او با نام شيطان ياد مىكند. البته با لحاظ آيات مختلف در سورهها و مقايسه آنان با همديگر، آن را مىتوان اثبات نمود.
[1] - سعادت نیا، رضا، هستی و چیستی ابلیس، ص 18
[2] - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 192
[3] - ميبدى، احمد بن محمد، كشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقيق علىاصغر حكمت، چاپ پنجم، انتشارات امير كبير، تهران، 1371 ش، ج 14، ص 144
[5] - سوره مبارکه مائده(5)، آیه 91
[6] - سوره مبارکه انعام(6)، آیه 112
[7] - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 192
[8] - كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، بی چا، نشر دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1407 ق، ج 6، ص 385
[10] - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 193
[11] - طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 13، ص 122